رفتهام دکتر اورولوژی. دکتر، پدر یکی از دوستانم است. هر چه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم از پسرش وقت بگیرم، شمارهاش را از یکی دیگر از دوستانم گرفتم و خودم وقت گرفتم و حتی آشنایی ندادم که من دوست پسرتان هستم. زیر شکمم چند وقتی میسوخت و تیر میکشید. در دفع ادرار مشکل داشتم و تا چند ساعت بعد از حضور من در دستشویی، هیچ جنبندهای در آن نزدیکی پرسه نمیزد. یکبار هنگام اجابت مزاج یک سوسک را دیدم که پا به فرار گذاشت و رفت در دورترین کنج دستشویی و حتی تلاش کرد از کاشیهای لیز توالت هم بالا برود که موفق نشد، ولی چهار چنگولی همانجا آرام شد و اوضاع را تحت نظر گرفت. کار خدا بود که یک دفعه بال نزند که من همانطور بالا نکشیده مجبور بشوم فرار کنم. بعد از این اینترنت کوفتی خواندم که اینها همه میتواند نشانههای بیماریهایی باشد که مو به تن آدم سیخ میکند. این شد که بالاخره با خودم کنار آمدم که بروم و برای دکتر پایین بکشم. بله پایین کشیدن حرف زشتی است. حتی دکتر اورولوژی هم حرف قشنگی نیست. اصلاً صحبت کردن در مورد تشکیلاتی که در شورت قرار میگیرند انگار جسارت میطلبد و وقتی شروع به ایراد خطابه در مورد مشکلاتی چون دفع ادرار و مدفوع میکنی، همه از اطرافت متواری میشوند. ولی وقتی که یکجایی در موردشان بنویسی یا حتی فیلم یا عکسی از مورد داشته باشی که آدمها بتوانند در تنهایی برای خود بخوانند انگار خیلی هم خوب است. ولی وقتی مینویسی – مثل من – طرف میخواند و بعد ممکن است بگوید تو دیوانه هستی. این چیزها چیست که مینویسی؟ البته آدمها به این فکر نمیکنند که در این مورد خاص من بیشتر از گفتن، به خواندن آنها اهمیت میدهم. یعنی مهم نیست که من دیوانه فرض شوم؛ مهم این است که اگر موقع شاشیدن در مجاریشان سوزش احساس کردند، مثل اینکه سرما خوردهاند با آن برخورد کنند و نگذارند سرطان پروستات بچسبد زیر گلویشان. من دیوانه فرض شوم و بیادب، شاید بهتر از این باشد که آدمها آجر روی آجر این دیوارهای احمقانه بگذارند و روز به روز حرف زدن در این موارد سختتر بشود. همین الآن که دارم این متن را مینویسم بردیا آنلاین شده و دارد حرف میزند. به او میگویم که ساکت باشد تا من بتوانم بنویسم و میپرسد چه مینویسی؟ من هم تا اینجای متن را برایش فرستادم. این هم جوابش است:
زدی به سیم آخر؟ یه دفعه پورنو بنویس خودتو راحت کن داداش. خجالت بکش مرد گنده! جمع کن این بساط رو.
این میشود که به سرم میزند بیخیال بشوم. قصد داشتم یک پست بلند بنویسم، ولی خیلی بد است که همه آدم را مسخره کنند. خب من که وقتی شروع کردم به نوشتن این متن تصمیمم را گرفتم اگر کسی مسخرهام کرد، ناراحت نشوم! ولی شدم. خب حالا یا باید ادامه بدهم و متن را تمام کنم و همه بخوانند و آخر سر هم در دلشان به ریشم بخندند که خجالت نمیکشد مرتیکهی احمق؛ یا اینکه همهی اینهایی که نوشتهام و به نظرم مزخرف نیست و ارزش خوانده شدن را دارد با یک کلیک روی لینک “انتقال به زبالهدان” حذف کنم. نه خانی آمده، نه خانی رفته. ولی این نوشتهها به درد زبالهها نمیخورند. مثل این است که کاندوم نو را بیاندازی توی سطل زباله تا یکوقت کسی نبیند. ولی آن کاندوم قابل استفاده است و ما فقط برای اینکه خودمان را ضایع نکنیم میاندازیمش دور. میبینید؟ فرصتهای زیادی دارم تا این حرفها را نزم و در نظر خیلیها احمق جلوه نکنم. ولی ادامه میدهم. آدمها نباید برای چشم و فکر دیگران زندگی کنند. باید بتوانند اگر کاری به نظرشان درست است، آن را انجام بدهند و از این دست حرفهای دو زاری که همه میزنند ولی موقع عمل زیرش زایمان میکنند.
خب کجا بودیم؟ مطب دکتر اورولوژی! به هر حال طبیعی است که نیاز به معاینه هست و من مجبور شدم تشکیلات را بدهم به دستهای توانمند آقای دکتر که روی یک صندلی کوتاه نشسته بود و عینکش را روی نوک دماغش تکیه داده بود. با اینکه خیلی تمرین کرده بودم ولی باز هم سر به زنگاه جوک “دکتر گلوم” آنموقع آمد جلوی چشمم. چند جمله قواعد نگارش را بیخیال بشوید تا بتوانم جوک را درست تعریف کنم:
همشهریه گلویش درد میکرده. میره دکتر. صداش از ته چاه در میاومد و به دکتره میگه: “دکتر گلوم”. دکتر میگه: “برو روی تخت بخواب و لباست را در بیآر”. یارو تعجب میکنه میگه: “دکتر گلوم”. دکتره میگه: “شما علم پزشکی نداری، برو روی تخت”. یارو میره پیرهنش رو در میآره و با تعجب منتظر دکتر میشه. دکتره میآد میگه: “شلوار و شورتـت رو هم در بیار”. طرف با یه نگاه ملتمسانه میگه: “دکتر گلوم”. دکتره دوباره میگه: “شما که علم پزشکی نداری، در بیار عزیزم. در بیار”. یارو در میآره، دکتره میگه: “برگرد و دراز بکش روی تخت”. طفلی دیگه کم مونده بود بزنه زیر گریه. میگه: “دکتر گلوم”. دکتره باز هم میگه: “شما علم پزشکی نداری، برگرد آقا جان. برگرد بهت میگم”. آقایی که شما باشی، یارو برگشتن همانا و اونچیزی که خودتون میدونین همانا. بعد از یه چند دقیقه یارو میگه: “دکتر میشه پرده رو بکشی”؟ دکتره میگه: “چرا عزیزم”؟ میگه: “آخه بقیه که علم پزشکی ندارن، فکر میکنن شما داری با من یه کار دیگه میکنی”.
برعکس آنچه انتظارش را داشتم، کار سختی نبود. برخلاف تمام جوکهایی که از بچگی برای هم تعریف میکردیم، محیط خیلی معمولی بود و با مطب دندانسازی ملعون و یا دکترهای عمومی فرقی نمیکرد. تنها فرقش این بود که آنها چوب بستنی میکردند در حلق آدم، ولی اینیکی با دستکش اوضاع را تحت نظر داشت و خدا را شکر خبری از چوب بستنی، فرز دندانسازی و یا انبر نبود. بعد هم من را نشاند روی یک صندلی شبیه توالت فرنگی و فرمان شاشیدن را صادر کرد و از آنطرف یک گراف آمد بیرون. تنها چیزی که فکر نمیکردم گراف داشته باشد، شاشیدن بود. بعد به این فکر کردم اگر روزی بخواهم کاندید بشوم و رأی بیآورم، گراف شاشیدن طرف به مملکت را میبرم و به مردم نشان میدهم. دکتر گفت که اینها طبیعی است و فقط جهت حصول اطمینان یک سونوگرافی هم بکنم. دروغ نگویم، هنوز دوستم را ندیدهام ولی اگر ببینمش سخت است که تصویر پدرش را موقع کار فراموش کنم. یعنی من هم آنطور نیستم که بگویم روشنفکرم و این مسائل برای من حل شده و برای بقیه نه. برای من هم سخت است و اینهمه زر نزدم و آسمان و ریسمان نبافتم تا خاطرهی دکتر رفتنم را تعریف کنم و شما هم با هیجان دنبال کنید و بعد بروید دنبال بازیتان.
پینوشت: سرطان پروستات دومین سرطان شایع در مردها است که اگر به موقع تشخیص داده شود و مراحل درمان را طی کند، تا حدی قابل درمان است. من خواستم بگویم خجالت نکشید و یا حتی نگذارید اطرافیانتان خجالت بکشند. حتی اگر زن هم هستید، و شوهر یا پسر یا پدرتان کسی را ندارد که این موارد را به او بگوید، خودتان دست بهکار شوید دیوارها را خراب کنید تا بتواند با شما صحبت کند. مردهای بالای چهل سال حتماً باید برای معاینه این داستان به دکتر بروند. اصلاً شما خودتان بیعیب و اشکال. دوست دارید پدرتان یا مردی که دوستش دارید دچار بشود؟ مردهای بالای پنجاه سال، هر سال باید آزمایش آنتیژن بدهند. ادرار کردن پیاپی یا سخت، جاری شدن ضعیف ادرار، عدم توانایی در ادرار، بیاختیاری در ادرار، وجود خون در ادرار، خروج منی همراه با درد، درد مداوم قسمت پایین کمر. هر کدام از این عوامل هم میتواند نشانهای از بروز سرطان پروستات باشد. من دیگر در حد توانم نوشتم. میماند سرطان سینه که جایش اینجا نیست ولی از هر هشت زن یکنفر را مبتلا میکند و آمارش مرتب رو به افزایش است، ولی با تشخیص زودهنگام کاملاً قابل درمان است. اگر از بانوان کسی حال داشت، یک مطلبی بنویسد در آن مورد که از پروستات بدتر است. در جامعهی ما برای مردها هم سخت است نوشتن این مطالب، برای زنها که جای خود دارد.