پیشاپیش از هرگونه سوء تفاهمی که با خواندن عنوان ممکن است پیش بیآید عذرخواهی میکنم. منظور همان بچهدار شدن کبوتر است. و البته مهم این نیست که کبوتر واقعاً بچه کرده است یا نکرده است. مهم آن قسمتی است که حدف شده. یعنی کاش بودی و میدیدی. اتفاقاً شانس آوردهای که نیستی و ببینی! این رسم روزگار است که اغلب قسمتهای مهم حذف میشوند.
من به احتمال زیاد با لگد توی دهان فرزندم خواهم زد اگر کسی از او بپرسد که دوست دارد بزرگ که شد چه کاره بشود، و او یکی از پاسخهای زیر را بدهد:
پزشک: خیلی از ما وقتی بچه بودیم و کسی از ما سؤال میکرد میخواهی چه کاره بشوی میگفتیم میخواهیم دکتر بشویم. آن موقع تصور ما از پزشکی احتمالاً زیبا بوده. ولی الآن تصور من از پزشک، نهایتاً یک جراح زیبایی است که مثل احسان قائممقامی که یکتنه با ششصد و چهارده نفر مسابقهی شطرنج داد، چهارصد نفر را خوابانده روی تخت و روی دماغ هر کدام یک چکش میزند. پول عملهای جراحی را هم از قبل به حسابش ریختهاند. یا یک دندانپزشک که خون مردم را توی شیشه میکند و طرف باید ماشینش را بریزد توی دهانش. یعنی ماشینش را بفروشد و پولش را خرج دندانهایش کند.
خلبان: کودکی ما پر بود از خلبانان تحصیلکردهی هواپیماهای جنگی که اف-۱۴ را مثل هوندا ۱۲۵ توی چنگ خود داشتند و هنوز بعد از سی سال وقتی سریال شهید بابایی را میسازند، مردم میبینند و لذت میبرند. الآن اما اوضاع فرق میکند. بچهی من اگر بگوید با خفاش شب و اصغر قاتل دارند میروند پیک نیک احتمالاً کمتر نگرانش خواهم شد تا سوار هواپیما بشود و جان سیصد نفر دیگر را هم در دستش بگیرد. آخر هم باید جنازهاش را در مجتمع مسکونیای، بیابانی، اقیانوسی چیزی پیدا کنیم.
پلیس: اگر نتواند درجهدار بشود و موتور و بنز بیاندازد زیر پایش، احتمالاً سر چهار راهها توی سرما و گرما باید از مردم فحش بخورد که چرا چند ثانیه زودتر چراغ را سبز نمیکند. اگر هم درجهدار بشود، خیلی باید اسکل باشد که رشوهبگیر نشود. از آنجایی که احتمال زیادی وجود دارد که فرزندم هم مثل خودم اسکل بشود پس همان بهتر که پلیس نشود تا لنگ نان شبش باشد.
کارمند: [بیب] [بیب] [بیب] [بیب]… اینها همه فحشهای کشدار و آبدار و همهچیدار بود که متأسفانه در این مقال نمیگنجد. فرقی هم نمیکند بخواهد معلم مدرسه بشود یا کارمند بانک یا کارمند وزارتخانه یا هر جای دیگری. کلاً [بیب] [بیب] [بیب] [بیب]…
صنعتگر و کارخانهدار: یعنی اگر بچهام بگوید میخواهم کارخانه بزنم و شغل ایجاد کنم و تولید کنم، یک روز که بردمش شهربازی توی شلوغی جمعیت گمش خواهم کرد تا این بلای آسمانی و نفرین ابدی از ما دور بشود. شاید حتی به حذف فیزیکی او از روی کرهی خاکی دست بزنم.
دامدار: آخر دامدار بشود که چه؟ کیلویی بیست هزار تومان خرج گاوش بکند، بعد دولت برود شب عید گوشت از برزیل وارد کند کیلویی نه هزار تومان؟ بعد هم به مردم اطمینان بدهد که نگران ذبح گوشتها نباشند که کاملاً اسلامی است و بسمل گفته شده؟ بچهی بینوای من هم باید گاوش را به جای ماهی قرمز بیاندازند توی تنگ و بگذارد سر سفرهی هفت سین.
کشاورز: اولین سؤالی که از او میکنم این است که چه میخواهد بکارد؟ برنج؟ چای؟ سیر؟ گندم؟ میوه؟ بعد نقشهی دنیا را میگذارم جلوی رویش و به ترتیب میگویم که اینها از کجا به ایران وارد میشوند تا بازار کنترل شود. بعد هم یک سر میبرمش به خانهی شالیکاران و چایکاران شمال یا گندمکاران جنوب تا وضعیت زندگیشان را ببیند و شاید درس عبرت بگیرد.
نماینده مجلس: برای این مورد احتیاجی به توضیح نیست. هر چه باشد من پدرش هستم و خیلی چیزها ممکن است متوجه من بشود.
رئیس جمهور: اگر بخواهد رئیس جمهور بشود، اصرارش میکنم که همان نمایندهی مجلس بشود لااقل.
قاضی: مجسمهی معروفی هست که یک قاضی، ترازویی در دستش است و مثلاً عدالت را اجرا میکند. من از آن مجسمه خیلی میترسم. علتش را هم مثلاً نمیدانم! دو نقطه چشمک.
خلاصه سراغ خیلی از کارها اگر برود احتمالاً با او به مشکل خواهم خورد. ممکن است بپرسد که خب چه کاره بشود؟ من هم کمی فکر خواهم کرد و به او پیشنهاد میکنم روزنامهنگار و خبرنگار یا فعال حقوق کودکان یا زنان یا حیوانات یا حتی نباتات، بشود. یا میتواند وکیل مدافع بشود و از حقوق مردم دفاع کند. یا نویسنده، سینماگر، هنرمند و یا عکاس بشود و درد مردم را روایت کند. اصلاً بهترین راه این است که از همان اول زندانی بشود. زندانیها حداقل الآن از نظر اجتماعی منزلت و اعتبار دارند.
تلخ و عاااااااااااااالی مثل همیشه…..
به نطر من بگو نون به نرخ روز خور بشه. در این صورت تو هر شغلی موفق میشه.
آره آره. نمونههای موفقش زیاد هستن اتفاقاً :))
به نظر من بگو نان به نرخ روز خور بشه… در این صورت در هر شغلی موفق میشه.
مسئله اینه که کار نیست
الان باید از بچه هامون بپرسیم بزرگ شدی پیرت درومد تا مدرک گرفتی، بعد علاف و بیکار موندی، اوقات علافیتو چطور سپری میکنی؟
من بچه بودم این سوال رو ازم میپرسیدم میگفتم دوست دارم مامان بشم
به بچه شما پیشنهاد میکنم هرکاره ای دوست داره بشه ولی زیر زیرکی و یواشکی اطلاعاتی باشه (از اون اطلاعاتی های باسواد رده بالای قدرتمند)که نونش توو روغن خواهد بود
الان والا دست فروشی تو مترو شرف داره به بعضی کارها
میثم جان
با این نسل جدیدی که من این روز ها می بینم احتمالا بچه های ما میروند دنبال خواننده رپ و DJ و مانکن و ….. شدن.
باز خوبه هم خوانندهی رپ نمیشن هم مانکن. مثل ساسی.
خیالت راحت باشه بچه تو مثل خودت کاره ای نمیشه میشینه و مثل خودت این حرفها را کنار هم میزاره تا ببینه دیگران چه جوابی بهش میدهند.اصلا از حرفم ناراحت نشو بدون هیچ بی احترامی نظرما گفتم
برای چی باید ناراحت بشم؟ وقتی فکر میکنی اگر کسی چیزی مینویسه یعنی بقیهی وقتش رو میشینه اینجا تا بیبینه کی چی میگه و خودش کار و زندگی نداره، دیگه از چه چیز حرفت باید ناراحت بشم؟ وقتی من زمان آزادم رو بهجای سریال دیدن یا کتاب خوندن یا توی پارک قدمزدن و یا هر کار دیگهای، به نوشتن اختصاص میدم، دیگه برام مهم نیست که کسی قکر کنه این همهی مشغولیت من هست.