دوست واژهی زیبایی است، ولی هیچوقت لمس نمیشود. گاهی تجربهی احساسات مخلوط مبهم با اشخاصی که فقط بیگانه نیستند، به دوستی تعبیر میشود. ولی دوست معنایی فراتر دارد و به خوشگذرانی و یا همراهی در رنجها در مقاطع خاص محدود نمیشود. توقع داشتن ریشهی بسیاری از مشکلات روابط اجتماعی ما است. ولی همه از کسی که واژهی دوست را یدک میکشد توقع دارند. یعنی دوست بودن توقع داشتن را به دنبال دارد، چون دوستی حاصل انتخاب است و مثل خواهر و برادر و فک و فامیل اجباری در آن نیست. و اگر قرار باشد از دوست توقع نداشته باشیم، چرا با قاشق، یا ماشینحساب دوست نباشیم؟ من میتوانم تمام دردهایم را برای منگنهی روی میز کارم بگویم. میتوانم یک ساعت برایش گریه کنم و توقعی از آن نداشته باشم. دوست قرار بود یک موجود دیگری باشد، طبق تعریفش! دوست قرار بود یک تفاوتهایی با منگنه داشته باشد. قرار نبود اگر چند سالی یک بار، وقتی از همهجا دلم گرفت و نیاز داشتم رفیقم کنارم باشد تا در آغوشش بگیرم و دردم را حداقل به او بگویم، نباشد. قرار نبود اسمش دوست باشد و فرقی با بقیه نکند. فرقی با سرایدار ساختمان، ساندویچفروش محل یا با مجری تلویزیون نداشته باشد.
ما در یک دادگاه که انگار برگزاریاش را به یاد نمیآوریم، محکوم شدهایم به تنهایی و تبعید شدهایم به دنیا. ما تنها به دنیا میآییم، تنها زندگی میکنیم و تنها توی آن چاله میرویم. زندگی اجتماعی با تمام زرق و برقش، رقتآور است. همراهیها کرانههای بسیار محدودی دارند که تنها گاهی در اثر همگرایی عوامل طبیعیای مثل شادی کوتاهمدت جمعی، احساس خفهگی مشترک، خوردن زیاد الکل، نیاز به نیکوتین، تجربهی شنیدن موسیقی مشترک و… اندکی جابجا میشوند. هیاهوها که میخوابد، باز هم تنها هستیم.
چقدر این نوشته عالی بود.
کاملاً به حال و هوای این روزهام و مخصوصاً پست قبلی وبلاگم بر میگرده
خودم رو قانع کردم که از کسی توقع نداشته باشم ولی واقعا پس چه فرقی هست بین دوست و منگنه؟ و یا مجری تلویزیون؟
اونم نه توقع هر کاری… توقعات ناچیزی که از بس حضورشون کمرنگ شده و دغدغه های الکی برای خودشون دارند، تو هم به اجبار براشون کمرنگ میشی، اما دلت میخواست گاهی بودند.. گاهی دوست بودند… دوست واقعی… نه نمادین!
دور و بر من همیشه شلوغ بوده؛ ولی همیشه تنها هستم! دوست نیست. کسی تا تهش نیست. تقصیر اونها نیست. این واژه و کارکردهاش خیلی آرمانگرایانه است.
بستگی داره چه توقعی از دوست داشته باشی.
اگه توقع این باشه که وقتی به پستو مقامی رسید فوری دست ما رو هم بگیره، میشه همین وضعی که الان برقراره. پارتی بازی، اختلاس، سوء استفاده از مقام و غیرو.
فکر میکنم مفهوم دوستی و توقعات از دوست یکبار دیگه باید برای ما ایرانیها تعریف بشه.