این تعداد محدودی که در ستون پیشنهادات گذاشتهام، حاصل چند سال وبگردی و سرک کشیدن به خانهی این و آن است. تعداد بسیار بیشتری از اینها هستند که روابط بسیار نزدیکتری با من دارند و یا حتی بیشتر از اینها در وبلاگشان حاضر شدهام و مطالبشان را خواندهام. ولی این چند نفر بیشترین کشش را در من ایجاد کردهاند طی این سالها. میتوانستم همهی دوستانم را در این ستون قرار دهم، ولی به یک جور معامله بیشتر شبیه بود. اسمها هم ارزش واقعی خودشان را از دست میدادند و دیگر ستون پیشنهادات نمیشدند و اسمی شبیه دوستان مناسبتر میشد برایشان. خلاصه که عصارهی چند سال خواندن وبلاگهای مختلف توسط من شده است این ستون چند نفری.
ولی تمام این حرفهایی که زدم دلیل نمیشود که بر این دوستان، نقدی وارد نباشد. درست به همین دلیل که این اشخاص را به شما خوانندگان پیشنهاد دادهام، میخواهم بر تک تکشان نقدی وارد کنم. از شما خوانندگانی که این پیوندها را دیدهاید و با آنها آشنا هستید هم دعوت میکنم تا در قسمت نظرات، نقد خود را ثبت کنید. من برای این کار از تک تک این دوستان اجازه میگیرم. در صورت تمایل هم خود دوستان (ستون پیشنهادات) میتوانند از خوانندگانشان دعوت کنند تا در اینجا نقدشان کنند. سعی میکنم میزبان خوبی برایشان باشم.
نثر روان و زبان ساده مشخصهی اصلی موسیو گلابی در متونش است. ارتباطی که بسیار راحت و بیدردسر خواننده با متن برقرار میکند باعث میشود که خواننده از روزهای اول که خواندن این وبلاگ را شروع میکند، حس کند سالهاست که خوانندهی آن است. در این سبک خیلیها سعی کردهاند، ولی بدون شک یکی از موفقترینشان، موسیو گلابی است. رعایت اصول نگارش، استفاده صحیح و وسواسی از نقطه و ویرگول، روند هیجانانگیز متن و لبخندی که همیشه در طول متن بر لبان خواننده مینشاند از نقاط قوتش است. لبخندی که کمتر به قهقهه تبدیل میشود، ولی حس خوبی را منتقل میکند. من یادداشتهای یک گلابی دیوانه را وبلاگ طنز نمیدانم، ولی زبانش را چرا.
یکی از مواردی که من نمیپسندم، حرکت موسیو گلابی روی سطح است. گاهی از خواندن آنهمه جملهی صمیمی و گرم که ممکن است حتی در ذهن آدم ثبت شود، در آخر هیچ چیز نمیماند. و برعکس در معدود مواردی که موسیو حتی چند جمله از متن را از سطح به عمق هل داده است و در عین حال سادگی و شیوایی متن را حفظ کرده است، اثری ماندگار بر من گذاشته. این عدم ورود به عمق، با توجه به شناختی که از موسیو گلابی دارم، شاید از روی عمد و یک طور خود سانسوری اتفاق بیافتد. ولی خوانندهای که برای خواندن متنهایی فراتر از دفترچهی خاطرات به اینترنت میآید و وبگردی میکند، بعد از خواندن چند متن از او، شاید به چشم یک روزانهنویس به او نگاه کند. این امر با تعداد فراوان خواننده منافاتی ندارد. به عقیدهی من مهم است که موسیو گلابی بداند خوانندگانش برای چه منظوری وبلاگش را میخوانند. و ببیند برای آنها مینویسد، یا برای دغدغههای ذهنیاش. برای دردش. برای آرمانش. اگر شناختی از او نداشتم، از خواندن بعضی از متونش، به نظرم یک پسر بیست ساله میرسید که گاهی از محیط اطرافش هیجانزده میشود و آنها را با کمی نمک و فلفل به خورد ما میدهد. و البته در این کار خوب عمل میکند. ولی اندک متنهای تأثیرگذار او خبر از حقیقتی در پس این متون میدهد.
همین دیگر. اگر بیش از این نقد داشتم که دیگر به شما پیشنهادش نمیکردم. یک ایراد دیگر هم به موسیو بگیرم و قلم نقد را به شما واگذار کنم. تعداد زیاد علامتهای تعجب (!) در متنهایش روی اعصاب من بندری میزند.
انگار من خیلی بهموقع به پستت رسیدم، یعنی هنوز جوهرش تمام و کمال خشک نشده که من اومدم وسط میدون!
اگه اشکالی نداره من فعلاً هیچ اظهار نظری نمیکنم و میذارم که تمام دوستان نظرشون رو (بدون سانسور و بدون ترس از هرگونه عواقب احتمالی) در مورد من و وبلاگم بنویسن. قسم میخورم که در فواصل زمانی مناسب همه رو دونه دونه جواب خواهم داد و اگه عمری بود نهایتاً نقدهای خودم بر خودم رو هم مینویسم!
پیشاپیش از همهی دوستانی که وقت میذارن و چیزکی مینویسن ممنونم و آمادگی خودم رو برای مواجه شدن با هر انتقاد یا پیشنهادی اعلام میکنم. بهنظرم دیگه لازم نیست اینو بگم که اگه کسی اینطور خودش رو در اختیار من قرار میداد بهشخصه بیشترین سوء استفادهی ممکن رو ازش میکردم! امیدوارم تمام رفقا چنین برخوردی در مواجهه با دموکراسی و آزادی نزدیک به مطلق من داشته باشن!
و من الله التوفیق، موسیو گلابی!
سلام
خب من چون اصلا منتقد نیستم نمی تونم مثل شما زیبا بنویسم ولی این بنده خدا!!! همین طوری سطحی هم می نویسه دوستان با بلدوزر از روش رد می شن و یه برداشت دیگه می کنن وای به حال اینکه بخواد یکم از اعماق تهش!! بنویسه :دی
من نکته مثبتی که از وبلاگش دارم اینه که هوش بالاش تو نوشته هاشم نمود داره و میدونه چطور با همه مدل مخاطبش صحبت کنه
آقا این پورسانت ما فراموش نشه :))
چه نقد کوبندهای! مرسی :)
خب دس روی جای حساسی گذاشتی. لول !
بذار ببینم تصوراتم از گلابی چیه!
خب چیزی که مشخصه، اینه که گلابی دیوانه از دید مخاطبینش وبلاگ موفقی بوده. ولی من میخوام برم سراغ منفی هاش.
۱-همونطور که گفتی نثر روان و صمیمی و قابل فهمی داره. خوبیش اینه که موقع خوندن مجبور نیستی به مغزت فشار بیاری تا بفهمی حالا منظورش از این حرفا چی بوده. ولی بدیش هم اینه که با بستن وبلاگ، پرونده موضوع هم توی ذهنت بسته میشه. میخوام بگم که لااقل برای من درگیری ذهنی موثری ایجاد نکرده.
۲-گلابی شخصیه که به گلابی بودنش مینازه. این نکته رو من نمیپسندم.
حالا چطور به همچین برداشتی رسیدم؟!
یادمه یه بار یه کامنت برای تو گذاشته بود با همچین مضمونی: “گلابی برای هرکسی کامنت نمیزاره، برو حال کن ” خب قطعا” این شوخی بود،ولی بهرحال روی شناخت من اثر گذاشت. البته از بین خیلی از نوشته هاش هم یه نشونه هایی از غرور ِ تحت وب بچشم میخوره !
بهر حال من الان با این تصور وبلاگشو میبینم که آدم مغروریه.
۳-ستون “سایر پیشنهادات” گلابی، منو یاد کتابخونه این آدمهای پولدار میندازه. اینهایی که هر کتابی رو صرفا” برای اینکه جلدش قشنگه یا اینکه اصغر آقا هم اون کتاب رو توی کتابخونه اش داره میخرن!
ممنون که ترجیح دادی بری سراغ منفیها… خب منم سریع برم سراغ اصل مطلب!
یک. در مورد درگیری ذهنی بهت حق میدم. دلیلش اینه که از یه زمانی به بعد حس کردم که اعصاب و روان خوانندههام داره خراب میشه بس که به موضوعات سیاسی و اجتماعی و چیزهایی ازین دست پرداختم. خودم هم دوست داشتم نوشتن این چیزها رو ادامه بدم اما مجبور شدم یه مقدار تعدیلشون کنم و از خیلی نوشتههام فاکتور بگیرم. اتفاقاً همین چند روز پیش داشتم یه نگاهی به پستهای منتشرنشدهم مینداختم که دیدم تعدادشون به بیست سی تا رسیده و البته دیگه هم قابل انتشار نیست، یعنی بهدلیل گذشت زمان بیات شدن و همین امروز و فرداست که از بخش پیشنویسها هم پاکشون کنم!
این همه آیه خوندم تا برسم به اینجا که وقایع شخصی زندگی من اصولاً توان این رو ندارن که دغدغهای برای خواننده ایجاد کنن و فعلاً خودممم ترجیح میدم توی این دورهی پرمشکل، درگیریای به سایر درگیریهای خلایق اضافه نکنم. اصلاً یکی از دلایل فاصله افتادن بین پستهای چند ماه اخیرم همینه که خیلی پست منتشرنشده نوشتم که آخرش نتونستم خودم رو قانع کنم که بذارمشون تو وبلاگم. نتیجه این شد که وبلاگ من موند و پستهای شخصی و ادامهی ماجرا که خودت بهتر بهش اشاره کردی.
دو. در مورد غرور نمیخوام اظهار نظر کنم چون اصولاً مقولهای نیست که بتونم در موردش دیگران رو متقاعد کنم یعنی جوری نیست که من بخوام بگم مغرور نیستم و تو بگی آآآه من اشتباه میکردم و تو مغرور نیستی!
اما در مورد کامنتی که گفتی ازم دیدی نشستم فکر کردم. حقیقتاً برای خودم هم عجیب بود که چرا چنین کامنتی برای میثم گذاشتم. میدونی چی میخوام بگم؟ اینکه هر چقدر هم که غرور داشته باشم برای تلاش در جهت «مردمی بودن» بهسبک رئیس جمهور، ازم بعید بوده که با چنین لحنی کامنت بذارم، به زبون ساده برام جای سؤال بود که چرا حداقل حفظ ظاهر نکردم! آخرش با پیگیریهای فراوان خودم به این نتیجه رسیدم که کامنت کذایی اینه:
http://maysam.allahdad.com/?p=447#comment-4033
و وقتی کامنتم رو بررسی کردم تازه فهمیدم که قضیه چی بوده. حرفم در راستای پست میثم بود که فکر میکنم اگه یه بار دیگه یه نگاهی به پستش بندازی متوجه نکتهش بشی. اصلاً عنوان پستش هم این بود: گردنکلفتی تحت وب!
در مورد نشونههای غرور تحت وب هم کاش مصداقهاش رو بگی، حداقلش اینه که کمکم میکنی تا رویهی خودم رو اصلاح کنم.
سه. این مورد رو نگرفتم چی شد، البته تا حدودی گرفتمش اما مطمئن نیستم که منظورت همین بوده باشه یا نه! منظورت این بود که وبلاگهای پربازدید یا معروف رو لینک میکنم؟ بههرحال اگه منظورت رو روشن و خارج از لفافه بگی امیدوارم بتونم توضیحی در موردش داشته باشم وگرنه که تسلیم میشم و آمادهی دریافت مشت و لگدهای بیشتر!
یکی بیاد منو از برق بکشه!
خب رفیق !
دمت گرم که انقدر با منطق جواب دادی. خوسحال شدم که دیدم تعصب رو قاطی جواب هات نکردی. در جواب بعضی از دوستان که برای من جوابیه دادن هم اضافه میکنم که اینها صرفا” نظرات (شاید بهتر باشه از واژه “تصورات” استفاده کنم) من بودن. طبیعیه که امکانش خیلی زیاده که اشتباه کرده باشم. بهرحال فکر میکنم یکی از خوبیهای این مباحث، رسیدن به یه شناخت بهتر متقابل باشه…
باری
بریم سراغ ادامه بحث:
۱-متوجه منظورت هستم. اگه این مطلب رو گفتم، دلیلش این نبود که بخوام صرفا” یه انتقادی بکنم و رد شم. ببین این فضایی که توی این یه ساله اخیر بوجود اومد، باعث شد خیلی از ماها از خیلی چیزها اشباع بشیم. خود من مدت هاست که به محض اینکه میبینم یکی از دوستان یه بحث سیاسی رو شروع کرده سریع وبلاگشو میبندم. میدونی که چی میگم…
موضوع اینجاست که اینطور که من دیدم تو یه ابزاری تو دستت داری که کاملن مشخصه که اگه بخوای، میتونی با همین روش نگارشی اون درگیری ذهنی رو هم ایجاد کنی. میدونی من میگم تو حالا که غواصی بلدی، چرا توی حوض خونتون موندی؟ بیا و از استعداد و تواناییت استفاده بیشتری کن.
۲-راستش نمیخوام زیاد سر این موضوع بمونم. اگه دقت کنی توی کامنت اول هم نوشته بودم “قطعن شوخی بود” ولی خب میدونی که گاهی توی برخورد با آدما همین شوخی ها تصورات آدم رو از اون آدم شکل میدن. کما اینکه خودت هم میدونی شوخی بوده… نمیدونم چطور میشه توضیحش داد. در مورد سایر مطالب هم ، اینطور نبوده که مثلا یک جمله خاص خونده باشم که بتونم بهش اشاره کنم. یک جور نتیجه گیری کلی بود که شاید تحت تاثیر همین جمله بود. بهرحال الان که جواب هاتو خوندم دارم به این نقطه نزدیک میشم که اشتباه کردم.
۳-موقع نوشتن این موضوع، میخواستم با مثال عینی منظورمو بگم که بعدش پشیمون شدم. بهر حال فکر میکنم منظورم واضح بود. بیشتر این لیست، همونطوری توی خیلی از وبلاگ ها کپی میشن. یک سری ارتباطات هم قطعن توی این قضیه موثر بوده. البته در مورد بعضی هاشون. اگه خواستی بعدن در این مورد خصوصی حرف میزنیم.
یک. آقا دمت گرم، یه جورایی الآن غره شدم بهخاطر شاخهایی که تو جیبم گذاشتی! اینطور که میبینم بخشی از تفکراتم در مورد اعصاب خوانندهها اشتباه بوده و شرایط عصبی (!) خوانندهها اونطورها هم که فکر میکردم نبوده… قطعاً بزرگترین نتیجهای که تا حالا از نظرات این پست گرفتم همین بوده و برام مسجله که یه تغییر رویه در این مورد لازمه. القصه بند اول حرفت رو تو برنامه گذاشتم.
دو. اینم ازین، بریم سراغ مورد سوم.
سه. انصافاً هیچوقت توی لینک کردن وبلاگیهای دیگه ارتباطات رو مد نظر قرار ندادم، نمونهی عینیش همین میثم که میتونه شهادت بده چطور لینکش رو گذاشتم و چطور برداشتم. به جرأت میتونم بگم از لینک کردن وبلاگهای گمنامتر نترسیدم و از حذف وبلاگهای معروفتر هم همینطور، یعنی اصولاً داد و ستدهای مجازی که خیلیها بهش اعتقاد دارن از نظر من یک چیز بیمعنیه. در این مورد میتونم سفت و سخت بلند شم و بگم که در مورد لینکهام تابع مُد نیستم، هیچوقت هم نخواستم در چنین موردی همرنگ جماعت شم!
اصلاً یه کار دیگه میکنیم، بذار بزرگترین معیارهام رو در لینک کردن وبلاگها بگم. اول از همه اینکه وقتی میخونمشون «خودم» از «اکثریت قریب به اتفاق» پستهاش خوشم بیاد (هرچند ممکنه سلیقهی عمومی با من مخالف باشه) و دوم اینکه نویسندههاش اخلاق رو رعایت کنن (که این اخلاق هم توی فرهنگ لغات من شامل چیزهای زیادی میشه). عموماً این مورد دوم رو مدتی بعد از اینکه وبلاگ یه نفر رو لینک میکنم متوجه میشم و اگه ببینم بههردلیلی نویسندهش خلاف تصورات من عمل میکنه فوری دست بهکار میشم و اشتباهم رو جبران میکنم! البته منکر یه سری روابط اخلاقی در این رابطه نیستم ولی اونقدر نیست که بخوام این مسائل رو فداش کنم… خب لابد سؤالی که پیش میاد اینه که تعداد این وبلاگها فقط ده دوازده تاست؟ نه، حتماً یه عدد سه چهار رقمیه ولی من با قرار دادن تعداد زیاد وبلاگ توی لینکدونی مشکل دارم. قراره من یه پیشنهادی به خواننده بدم، حالا اگه تعداد لینکهام مثلاً صد تا باشه اون وبلاگ چقدر شانس دیده شدن داره؟ واسه همینه که بهصورت دورهای لینکهام رو حذف و اضافه میکنم و خب بعضیها هم هستن که در گذر زمان همینطوری باقی میمونن و میمونن و میمونن…
بعد از این مقدمهی نسبتاً کوتاه میخوام همینجا اعلام کنم که از بررسی نفر به نفر لینکهام استقبال میکنم و حاضرم دلایلم رو برای نگه داشتن تک تکشون بنویسم، حتی اگه لازم باشه دلایلم رو برای تک تک لینکهای حذف شدهم هم میگم. البته باهات موافقم و فکر میکنم بهتره در یک فضای خصوصیتر در موردش حرف بزنیم که هر موقع دستور بدی در خدمتتم!
میثم همیشه در نقد هایش منصفانه عمل می کند ،من نثر روان و زبان ساده متون موسیو را می پسندم و حتی بارها آن لبخندی که به قهقهه نمی گراید بر لبانم نقش بسته است من با بند ۱ کامنت میلاد نیز موافقم اما ….
این اما از یکی از پست های آخر موسیو گلابی شروع می شود همان پست دختربازی، وقتی مطلب موسیو گلابی را خواندم که گفته بود من اگر دختر بودم فقط چهار کار انجام می دادم احساس کردم به زن به عنوان فردی نگاه می کند که در زندگیش کار چندانی انجام نمی دهد و احساس کرده ام به من به عنوان یک زن توهین شده است ،گویا زن انسانی ست که تنها برای جلب نظر مردان آفریده شده است…. انگار موسیو گلابی مغرور از مرد بودنش به زنان به عنوان جنسی پایین تر از خود ، از بالا نگاه می کند . من همیشه سعی می کنم در مورد آدم ها قضاوت نکنم اما بعد از آن پست دیگر به بلاگ او سر نزدم ، برای او کامنتی نگذاشتم ولی می خواستم در بلاگ خودم متنی بلند بالا در جواب نوشته اش بنویسم که دیدم دیگر نه حوصه ای مانده است و نه وقتی دارم که به این امر بپردازم . . .
فرناز اون یه مطلب طنز بود و میشه گفت فقط یه شوخی بود! چرا اینقدر زود بهتون بر میخوره؟!
به همون دلیلی که ممکنه مطلب شادی صدر هم به شما بر بخوره
شادی صدر مگه طنز پردازه؟! نمیدونستم واقعا!
من منظور طنز بودن ِ مطلب نبود ، منظورم اینه که هر مطلبی با هر قصد و غرضی ممکنه به آدم بر بخوره ، من مطالب طنز موسیو رو می پسندم ولی این یکی در ماردی بود که احساس کردم کمی لحنش تمسخرآمیزه
قبل از هر چیز یه سؤالی برام پیش اومده، اونم اینکه شما «فرناز میرمقدم» هستین یا یه فرناز دیگه؟! البته جوابش هیچ فرقی در مسأله ایجاد نمیکنه، بیشتر محض ارضای حس فضولی بود که پرسیدم!
و بعد در مورد انتقادتون… به شما حق میدم که از خوندن یک نوشته ناراحت بشین و باهاش موافق نباشین. من هم با خیلی از نوشتههای خیلیها موافق نیستم اما اصولاً دوست ندارم که یک آدم رو فقط با یک نوشته (یا دو نوشته یا ده نوشته) مورد قضاوت قرار بدم و وقتی این رو میگم فکر میکنم واضحه که خودم هم دوست ندارم در موقعیت اون آدم قرار بگیرم!
در جواب حرفتون قصد ندارم از نوشتن اون پست دفاع کنم (هرچند آمادگی دفاع از نوشتهم رو دارم) ولی حتی اگه قرار بود بهعنوان یک ناظر بیرونی هم به اون پست نگاه کنم بهنظرم نتیجهگیریتون منطقی نبود. برداشت من از حرف شما این بود که چون در اون پست گفتم فقط چهار کار انجام میدادم پس لزوماً برای زنها نقش مهمی متصور نیستم. یعنی اگر چهل مورد مینوشتم شما کمتر ناراحت میشدید؟ و یا اگه چهارصد مورد مینوشتم شما خوندن اون نوشته رو به دیگران هم توصیه میکردید؟!
راستش من همیشه سعی کردم برای شعور مخاطبم احترام قائل بشم و دوست نداشتم ریزهکاریهای مربوط به هر پست رو توی چشمش فرو کنم ولی حالا باید بر خلاف رویهی همیشگیم وارد جزئیات بشم و بگم که اون نوشته در دستهی «طنزیجات» قرار گرفته. البته فکر میکردم این موضوع انقدر روشن هست که نیازی به توضیح مجدد نداشته باشه!
من نه غروری در مورد جنسیتم دارم و نه اصلاً چنین چیزی رو قابل غرور میدونم اما اگه برداشت شما این بوده امیدوارم بتونم خودم و نوشتههام رو جوری تقویت کنم که برداشتهای عجیب و غریب ازشون کم بشه و بابت این قضیه هم ازتون عذر میخوام.
در بخشی از حرفتون هم نوشتین به همون دلیلی از مطلب من ناراحت شدین که ممکنه منِ نوعی هم از مطلب شادی صدر ناراحت بشم. البته من هیچوقت از خوندن اون مطلب ناراحت نشدم ولی در کل هم این دو موضوع رو قابل مقایسه نمیدونم. اول اینکه من عامدانه توی موارد چالشبرانگیز از قید «بعضی» از دخترها استفاده کردم ولی خانوم صدر چشماشون رو بستند، چوبشون رو بالا بردند و شروع کردند به چرخیدن! دوم اینکه من توی وبلاگ شخصیم نوشتم و ایشون چنین مطلبی رو بهعنوان فعال حقوق زنان در یک فضای غیرشخصی نوشتند. حرفهای زیاد دیگهای در موردش هست که اجازه بدید ازش بگذرم ولی نهایتاً من اونقدر در خودم توانایی میبینم که هرچند خودم رو مقصر نمیدونم اما بهخاطر ناراحتی شما ازتون عذرخواهی کنم اما ایشون… بگذریم، سرتون رو دوباره درد آوردم و مجبورتون کردم علیرغم میل باطنیتون نوشتهی دیگهای از من بخونین!
بحث بر سر کمیت مسئله نبود ، مگه نمیشه آدم به خاطر یه متن طنز هم ناراحت بشه ، من یک موقعی به یکی از مطالب طنز اسپایدر مرد اعتراض کردم و آن را توهین آمیز خواندم ، پست شما درست در زمانی منتشر شد که جدال بر سر مقاله شیرین صدر به اوج خود رسیده بود ، شاید یکی از دلایلی که من از این متن دلخور شدم مربوط به شرایط زمانی پست این مطلب بود من خودم این رو قبول می کنم . . . اما برداشت من از مطلب شما عجیب و غریب نبود یک برداشت طبیعی از مطلبی بود .
من نخواستم شما به خاطر آن پست از من عذر خواهی بکنید اونجا وبلاگ شخصی خودتان است وکسی به خاطر افکار و عقاید خودش از کسی عذر خواهی نمی کند ، کما اینکه من همیشه اکثر پست های شما رو از طریق گودر می خوانم و گهگداری لایک می زنم و شر می کنم و گاه گاهی نیز برای خود پستتان کامنت می گذارم من بیشتر از آنکه بخواهم در مورد بلاگ کسی قضاوت کنم از خواندن مطالب لذت می برم و همان اول هم نوشته میثم را تائید کردم که بگویم از خواندن خیلی از مطالب بلاگت لذت می برم اما گهگداری در هر بلگی مطلبی ست که ممکن به هر مخاطبی بر بخورد و من از اون پست (هرچند که برچسب طنز خورده است ) دلخور شدم ، حالا اگر میثم باشد می گوید تو همیشه از یک چیزی دلخور می شوی :دی
در هر صورت انتقادی بود که بایستی در این مکان صورت می گرفت چرا که همیشه در همه حال و در تمام پست ها می شود از بلاگ کسی تعریف کرد .
خب در واقع من فرناز(( میری مقدم ))هستم اونی که شما گفتید :(میرمقدم ) بود ، من یه (ی) اضافه دارم :دی
خانم فرناز میریمقدم، آدم میتونه بهخاطر یه متن طنز ناراحت بشه و فکر میکنم خیلی طبیعیه. حق ناراحت شدن برای شما همیشه محفوظه اما برداشت من از کامنت اولتون این بود که این ناراحتی خیلی فراتر از ناراحتی بهخاطر یک نوشتهست. لابد من منظورتون رو درست متوجه نشدم اما نوع جملهبندی نوشتهی شما جوری بود که قید «فقط چهار کار» خیلی توی چشم بود، در نتیجه احساس کردم که تمام نتیجهگیریهاتون به همون قید پررنگ «فقط چهار کار» برمیگرده، گویا اشتباه کردم که مجدداً عذرخواهی میکنم.
عذرخواهی قبلی من هم بهخاطر افکار و عقایدم نبود، بهخاطر ناراحتی شما بود. شبیه فیلمهایی که پسر و دختری همدیگه رو دوست دارند اما مشکلاتی در رابطهشون بهوجود میاد که اجازه نمیده بههم برسن. در نهایت تصمیم به جدایی میگیرن و قرار هم نیست از نظرشون برگردن اما از اینکه نمیتونن با هم باشن اظهار تأسف میکنن. فکر میکنم اون عذرخواهی هم از جنس همین اظهار تأسف بود.
فکر میکنم همینها بود، اما اگه چیز دیگهای از قلم افتاده بگین که برگردم و به پرچونگیهام ادامه بدم!
راستی من یادم رفت از حامد تشکر کنم که به خونخواهی از من در این کامنت حاضر شد! گرچه یه خورده دیر شد ولی مرسی حامد جان…
آقای موسیو گلابی ،”فقط چهارتا” من این عبارت رو از متن خودتون برداشتم ، بحث بر سر ۴ تا یا ۴۰ تا نبود ، بحث من به خاطر لحن مطلب بود ، من اگه دختر بودم و یا من اگه پسر بودم یک بازی وبلاگیه که مدتی ست در اکثریت وبلاگ ها پستی در مورد اون هست من متوجه طنز بودن مطلب هستم و انتقاد من تنها برای همون متن بود و فراتر از متن نبود حتی به سایر پست های شما و کامنت هایتان نیز تسری پیدا نکرد و محدود به همان پست ماند . . .
بقیه حرف ها را نیز در همان کامنت نخست گفتم
فقط من موندم این میری مقدم بودن و نبودن من بالاخره تاثیر داشت یا نه ، تاثیرش خوب بود یا بد ! آخر این اولین بار بود که کسی مرا به نام خانوادگی ام صدا میزد
در هر صورت امیدوارم این انتقاد موجب رنجش خاطر دوستان نشده باشه
با تشکر از میثم به خاطر در اختیار گذاشتن این فرصت :x
اول سلام و ممنون از این نقد جالب. باید بگم خیلی جاهاشو قبول دارم، مخصوصا این نکات:”رعایت اصول نگارش، استفاده صحیح و وسواسی از نقطه و ویرگول” (از نکات مثبت) و “گاهی از خواندن آنهمه جملهی صمیمی و گرم که ممکن است حتی در ذهن آدم ثبت شود، در آخر هیچ چیز نمیماند” (از نکات منفی).این از نظرم در مورد نقد شما.
اما نظر خودم:
۱- خلاقیت! واقعا اولین چیزی که باعث شد وبلاگ موسیو نظر منو جلب کنه، نگاه خلاقش به مسائل بود.اینکه یه مساله رو در عین روان و ساده گفتنش، خلاقانه و از زاویه ی دید جدید و جالبی مطرح می کنه. این خلاقیت حتی از انتخاب اسمش مشخصه( من خودم اولین بار از کامنتی که برای آنی دالتون گذاشته بود با وبلاگش آشنا شدم، چون اسمش واقعا برام جالب بود) حتی یه بار فکر می کردم، اگه مثلا به جای “موسیو گلابی”، “مِستر گلابی” رو انتخاب کرده بود(!) اینقدر این اسم جالب و جدید به نظر نمیومد.
هرچند معتقدم این اواخر ، دیگه اون خلاقیت رو تو نوشته های موسیو نمی بینیم …جمله ها یا پست های جالبی که تو ذهن بمونه…مثلا همین الان که دارم تایپ می کنم، بدون اینکه فشاری به حافظه م بیارم، چندتا مطلب جالب از موسیو یهو(!)اومد تو ذهنم:”عبای بدون خاتمی!”،”وای وای وای، کاندیدای من کوش؟!”،”قصه ی خاله سوسکه” و…همه ی اینا مال پست های قبل از انتخاباته، مدتیه که دیگه مطلبی از موسیو اینقدر برام جالب و موندگار نبوده…(هرچند خلاقیت داشتن روحیه و انگیزه ی بالا می خواد و با این اتفاقاتی که افتاده و حال و اوضاع روحی مردم….باید تا حدی به موسیو حق داد.(میگم تا حدی! چون بلاگرایی مثل آنی و اسپایدرمرد هم هستن که بعد از اون اتفاقات هم کیفیت مطالبشون تغییر نکرده).
۲-من هم می خواستم از شخصی شدن بیشتر پستها و کم شدن مطالب اجتماعیش انتقاد کنم که جواب موسیو رو به کامنت میلاد خوندم…
موسیو؟؟!! واقعا فکر می کنین:”اعصاب و روان خوانندههاتون داره خراب میشه بس که به موضوعات سیاسی و اجتماعی و چیزهایی ازین دست پرداختید؟” چرا فکر می کنین اینطور پست هاتون “توی این دورهی پرمشکل، درگیریای به سایر درگیریهای خلایق” اضافه می کنه؟؟ راستش من اصلا نمی فهمم! یعنی اصلا قبول ندارم! اتفاقا به نظرم زبان طنز یا شوخی با مشکلات، هضم اونها و تحملشون رو راحت تر می کنه…برای خود من که اینطوریه(مثلا موضوعی که تو کاریکاتورهای مانا نیستانی یا مطالب ابراهیم نبوی مطرح می شه شاید موضوع تلخی باشه ولی طنز تصویری کاریکاتور یا زبان طنز اون نوشته، حجم این تلخی رو خیلی کمتر میکنه تا وقتی که مثلا یه مقاله جدی تو یه سایت سیاسی راجع به همون موضوع بخونم….)
یکی از دلایلی که من مرحوم(!) “وقایع اتفاقیه”ی شما رو دوست داشتم همین بود…
۳-نکته ی سومم یه جوابیه به میلاده(یا بهتر بگم یه دفاعیه از موسیو!) .نمی خوام بگم موسیو اصلا غرور نداره و نهایت تواضع و ایناست(!) اتفاقا غرور داره اما به میزان لازم! خیلی از بلاگرا هستن که وقتی یه کم تعداد بازدید کننده هاشون زیاد میشه، خودشونو گم می کنن و اجازه ی هر نوع برخورد با (و گاهی بی احترامی به) خواننده هاشون رو به خودشون می دن. من تا حالا کوچکترین رفتاری از این قبیل از موسیو ندیدم(نه تو وبلاگ، نه تو فیس بوک) .کافیه یه کم به کامنتهای وبلاگ موسیو (اونایی که بهشون جواب داده) دقت کنین، اون وقت می بینین که واقعا با احترام با خواننده هاش رفتار میکنه، مثلا وقتی کسی سوالی کامپیوتری می پرسه تا حد امکان کمکش می کنه، یا وقتی کسی مشکلی تو باز شدن یا خوندن وبلاگش داره بهش توضیح میده، وقتی احساس کنه کسی ناراحت شده عذر خواهی میکنه ، با خواننده هاش شوخی می کنه اما نه طوری که باعث ناراحتیشون بشه ووو….کافیه این رفتار ها رو با رفتار بعضی بلاگرها مقایسه کنین تا متوجه بشین که غرور موسیو به اندازه ی متعادلیه که هر انسانی باید داشته باشه و این غرور باعث نشده به خودش اجازه ی بی احترامی به دیگران رو بده.
ببخشید اینقدر نوشتم! موفق باشید!
علیک سلام!
یک. در مورد کم شدن خلاقیت در پستهام باهات موافقم، بیشتر از هر چیز دیگه دلیلش مشکلات شخصیه که باعث شده تمرکزم روز بهروز در حال کمتر شدن باشه. اعتراف میکنم خودم هم در تعجبم که چطور تونستم زیر این همه فشار طاقت بیارم و سرپا وایسم… در مورد این انتقاد بهجا کاملاً تسلیمم ولی اجازه بده علل این مشکلات برای خودم باقی بمونه و مطرحشون نکنم.
دو. من به حرفم در جواب به کامنت میلاد اعتقاد دارم و مرحوم وقایع اتفاقیه رو هم به همین دلیل تعطیل کردم اما کمکم دارم به این نتیجه میرسم که شاید در این مورد اشتباه کرده باشم. در موردش فکر میکنم؛ ممکنه به تجدید نظری در پستهام منتهی بشه و البته امیدوارم آخر و عاقبت خوشی هم داشته باشه. فقط اگه یه روزی منو دستگیر کردن یادم نمیره بالای برگهی بازجویی اسمی هم از آمنه ب بیارم… دارم از حالا میگم که فردا مدیونت نشم!
سه. خب… ممنون!
:))))) باشه! قبول! شما دوباره اجتماعی بنویس، اگه گرفتنت من خودم میام بازداشتگاه می گم من بهش گفتم بنویسه!!!(ولی خداییش فقط من گفتم؟! من شاید یه کم بیشتر از بقیه خواننده هاتون اصرار کرده باشم، ولی احتمالا به این دلیل بوده که یه کم بیشتر از بقیه وقایع اتفاقیه رو دوست داشتم،ها؟!)
آقای موسیو(!) از آیدین یاد بگیرین! نصف شماست(!) ولی از اول داره با اسم اصلی خودش می نویسه، تازه سیاسی هم می نویسه، فیل.تر هم میشه،اصلا هم نمی ترسه! میره باز یه وبلاگ دیگه می زنه! اونوقت شما که تازه با اسم مستعار هم می نویسی، از الان فکر بازداشتگاه و اینایی! ؛))))) (اونوقت اینجوری می خواین چند وقت دیگه با سرچ کردن “م” گوگل موسیو گلابی رو پیشنهاد بده؟!!)
راستی شما احیانا از توییترهاتون نگران نیستین؟!! گفتم که اگه یه وقت من به هر دلیلی بازداشت شدم و عامل اغفال شدنم رو توییتر های موسیو گلابی نوشتم، مدیونتون نباشم!!! :پی!
فکر کنم همین چند وقت پیش بود که داشتم در مورد فیلــ.تـ.ر شدن وبلاگم با میثم صحبت میکردم. واقعیت اینه که من ترسی از این موضوع ندارم و البته مثل خیلیها این احساس رو هم ندارم که هر کس فیلــ.تـ.ر شد پس آدم باکلاس و کاردرستیه! فقط دوست دارم اگه قراره وبلاگم فیلتر بشه به نقطهای رسیده باشه که حداقل سی چهل هزار نفر بخوننش و مطالبم روی یک تعدادی از اونها تأثیر بذاره. نظر شخصیم اینه که فیلــ.تـ.ر شدن یه وبلاگ توی چنین شرایطی عملاً مشکلی نداره چون تونسته تأثیرش رو در حد قابل قبولی بذاره و شاید این قضیه بتونه باعث تأثیرگذاری بیشترش هم بشه. مطمئن باش در چنین شرایطی مطلب اجتماعی و سیاسی که سهله، عملاً پایهی کودتای نرم و خزنده هم هستم!
البته در مورد آیدین قضیه فرق میکنه چون از اولش میخواسته سیاسی بنویسه و این چیزیه که در مورد من کمرنگتره. حالا شاید اگه فرصت شد یه روزی نوشتم که چرا وبلاگنویسی رو شروع کردم.
بیقید و بندی بیشتر توییتهام هم به این خاطره که کلاً خودش فیلــ.تـ.ره و امکان فیلــ.تـ.رتر شدنش وجود نداره، اینکه مشخصه!
امیدوارم به زودیِ زود ،روزی برسه که وبلاگتون حداقل سی-چهل هزار نفر خواننده داشته باشه، توش پر مطالب طنز سیاسی-اجتماعی داغ باشه، ولی هیچ وقت فیل.ت.ر نشه! (اون روز خوب میاد!! به امید خدا به همین زودیا… )
توییتر رو فقط از بابت بازداشتگاه و اینا گفتم! نه اینکه شما گفتی بالای برگه بازجوییت اسمی هم از آمنه ب میاری، گفتم بدونی که منم بالای برگه بازجوییم اسمی از توییت های موسیو گلابی میارم، از اون لحاظ!! :پی ؛))))
ایشالا… مرسی!
من که نثر روان و رفتن به عمق و اینا سرم نمیشه که
گلابی رو بعضی وقتا که حس میکنم دلم گرفته میخونم که بخندم حالا اگرم نخندم لبخند میزنم که
یه جورایی یاداوری میکنه بهم که یه جور دیگه نگاه کنم به زندگی
من که اصلا انشام خوب نیست نمیدونم منظورمو خوب رسوندم یا نه
چون مستعد تعریف شنیدن بودم فوری منظورتون رو متوجه شدم، ممنون! جدا از شوخی هم ممنون!
یعنی انقد معروف شدی که نقد برات می نویسن!؟!!!!!!!!!!
مهم اینه کشش و جذابیت داره وبت!که اگه نداشت نمی خوندیمت!
کلن دمت گرم
کلاً دم شما هم گرم… راستی من خیلی دوس دارم این عادت غلط تنوین گذاشتن رو از سرم بندازم ولی هر دفعه انگار یه دست نامرئی میاد و نمیذاره که از «ن بدل از تنوین» که شکل صحیحش هست استفاده کنم. دوباره دم شما گرم که شکل درستش رو استفاده میکنین.
از آن جاییکه من دو سال است وبلاگ موسیو را می خوانم، یعنی دوستش داشتم که خواندم (ضمیر “ش” در “دوستش” به وبلاگ اشاره دارد :-)))
دوست ندارم با تعاریف کلیشه ای، واسه موسیو نوشابه بازکنم، فقط به همین بسنده می کنم که وبلاگش تعریفی است.
ایرادی هم که ازش می گیرم، یکی دیر به دیر نوشتنش است و دیگری طولانی نوشتنش. موسیو می تواند مطلبش را در تعداد جملات کمتری هم به خواننده منتقل کند و لازم نیست یک موضوع را در قالب جملات و کلمات گوناگون(گرچه طنازانه و شیوا) به خواننده ارایه بدهد.
دیگر این که بعضی اصطلاحاتش مثل شطرنج و … تکراری شده. امیدوارم آن قدر بی نمک نشود که شیرینی ش گلو را بزند.
همین دیگر.
ایشون هم شما رو دوست دارند که البته این ضمیر «ایشون» به وبلاگم برمیگرده!
کوتاهتر بنویسم؟ تو رو خدا منو وارد وادی کوتاهنویسی نکنین که بهشدت ازش فراریام، شاید هم عادت کردم به این مدل نوشتن.
حرفت در مورد تکراری شدن درسته و سعی میکنم بهش توجه کنم. همین که از لفظ خز شدن استفاده نکردی و سعی کردی در لفافه بگی یه دنیا ارزش داشت!
سلام بر دوستان
به شخصه از زمانی که انی موسیو گلابی رو تو سایتش معرفی کرد خوندمش. یک سال کمی بیشتر.
موسیو نثر روانی داره.اما مهمترین نکته ای که من در نوشته های موسیو دیدم ضریب هوشی بالاست. بعضی وقتا درست جایی که انتظارشو نداری مطلبی رو پیش می کشه که و جوری باهاش شوخی می کنه که نشان از ذکاوتش داره.
مورد بعدی اینکه گفتین به عمق نمیره من می تمنم موسیو رو درک کنم.با این قوانین جدید جرائم و زندگی بدون امنیت بلاگر های ایرانی من شخصا ترجیح میدم یه گلابی سطحی نویس داشته باشم تا اینکه یک گلابی عمقی نویس در بند.اما خود موسیو هم گفته که نمی خواد مشکلات مردم رو زیادتر کنه. نمونه اش وقایع اتفاقیه اش بود. وقتی اون هم اتفاق رو یه جا جمع می کرد و همه مسببین رو قهوه ای می کرد بعد از خوندنش همیشه ادم یه غصه ای تو دلش می نشست که اعصاب نمی ذاشت برای ادم. هر چند هنوز هم معتقد موسیو باید این قسمتش رو مجدد منتشر کنه ولو درد ناک باشه. اما طنز برای نشون دادن مشکلات دستش خیلی باز تر از بلاگ های اجتماعی یا سیاسی صرف هست.امیدوارم بازم موسیو انتشار بده اون وقایع اتفاقیه رو.
البته می دونم توقع بیجائیه اما شخصا دوست داشتم موسیو برای کامنت هاش جواب می گذاشت. من مدتیه که برای موسیو کامنت نمی گذارم چون از نظر من کامنت یعنی اظهار نظری که باید جواب داده بشه ولو با یک سلام.بازم میگم این فقط نظر منه و ممکنه کاملا اشتباه هم باشه.اما تبادل نظر توی کامنت ها معمولا خیلی بیشتر از خوندن مطلب به خواننده ها و حتی خود نویسنده کمک می کنه.
موسیو معمولا اولین کامنت هر فردی رو تو وبلاگش خود طرف جواب میده.رد خور نداره.این رو یکی از نقاط مثبتش می دونم.
از ادبیات و نگارش متن هم چون سر رشته ندارم اظهار نظر نمی کنم در حضور اساتید گرام
سلام اینجوری جان!
اگه وقایع اتفاقیه رو دوباره آخر اردیبهشت دیدی تعجب نکن چون دارم کمکم اغفال میشم!
در مورد جواب دادن به نظرها باور کن خودمم دوست دارم این کار رو بکنم اما واقعاً فرصتش رو ندارم. البته میتونم در جواب همهی کامنتها چیزی ولو در حد یک سلام بنویسم ولی حس میکنم که اینجور جواب دادن به نظرات ممکنه قضیه رو لوث کنه، انگار یه روبات پشت کامپیوتر نشسته باشه که فقط برای بهدست آوردن دل خوانندههاش میخواد حرفی زده باشه! امیدوارم بهم اجازه بدی که اینطوری فکر کنم و این رو نذاری به حساب بیادبی نسبت به خوانندههام…
و در کل خیلی مخلصم!
سلام مجدد
چیزی از ارادت ما به شما کم نخواهد شد موسیوی غیور ملت ایران
بی صبرانه منتظر پایان اردیبهشتم
موفق و موید باشی
مخلصم :)
سلام
من از این ویژگی موسیو خوشم میاد که خونسردی خودش رو در مقابل نظرات خواننده هاش حفظ میکنه و هیچوقت از یه انتقاد ناراحت نمیشه و اکثر نظرات رو با حوصله و منطقی جواب میده
بعضی وقتها از خوندن پاسخ هاش در کامنت ها هم لذت میبرم
و یه پیشنهاد هم دارم برای ایشون، به نظرم حق با میلاده
بعضی از لینک ها که در قسمت پیشنهادات هست بلاگ آدمهای مغروری هست که بلاگ های سطحی دارند قصد توهین ندارم ولی واقعیت هست.
موفق باشی موسیو
علیک سلام،
خب اینها که بیشتر جنبهی تعریف داشت و حرف خاصی نیست که بخوام در جوابش بگم جز اینکه مخلصم و ممنون و شما لطف دارین و ازینجور حرفا.
در مورد لینکها هم همونطور که در جواب میلاد گفتم هر موقع دوست داشتین در مورد تکتکشون صحبت میکنیم، در نهایت هم یکی از ما اون یکی رو قانع میکنه و قضیه به خیر و خوشی خاتمه پیدا میکنه… من آمادگیش رو دارم خلاصه!
من گلابی رو دوست دارم چون حس میکنم برا نوشته ای که برامون میزاره وقت میزاره.
شاید این آخریا یه جوری شده باشه ولی گلابی همون گلابیه!
به نظرم خیلی به نظر خواننده هات احترام می زاری و من اینو خیلی دوست دارم.
خود من چند دفعه چند تا سوال بی ربط به موضوع پرسیدم ولی با حوصلا جوابمو دادین
برا من که نوشتن ۴ تا جمله سخت ترین کار دنیاست نوشته های شما یعنی خود خدا!!!!!!!!!!
ولی یه بدی هم دار اونم اینه که کم مینویسی…من هر پستت رو صد دفعه می خونم تا بعدیشو بزاری…
اصلا قصدم تعریف و این حرفا نبود
مرسی از آقا میثم
آروم باشی موسیو…….
یه لحظه اجازه بده من این بار هندوانه رو بذارم زمین، زیر بغلم سنگینی میکنه!
در مورد کم نوشتن یه وقتایی فرصت نیست، گاهی مشکلاتی هست و طبعاً دل و دماغ نوشتن نیست و چند دلیل دیگه که در جواب کامنتهای بالا در مورد بعضیهاشون توضیح دادم. شما بزرگواری کن و همینقدر رو از من بپذیر، البته منم بهموازات بزرگواری شما سعی میکنم یه مقدار زود به زودتر بنویسم!
مخلصم!
فک کن که من نقد کنم!
کروکودیل ها فقط تیکه پاره می کنن! ولاغیر!
:))))
من ترجیح میدم اینجا نمونم چون یادم نمیاد توی هیچ کدوم از مقاطع زندگی پاره شدن جزو آرزوهام بوده باشه!
میثم @
خوب بود اگه توی بحث شرکت میکردی.
من از پشت جبهه مهمات میرسونم به شما. شما بزنیدش.
آقا دم در بده بفرمائید داخل ، خونه خودتونه :D
منم موافقم با میلاد… بیا وسط!
سلام و درود خدمت میثم و موسیو و همه دوستانی که تا الان نقد و پیشنهاد و … داشتند.
یادم میاد از اولین روزی که وبلاگ موسیوگلابی رو پیدا کردم تا امروز که تقریبا یکسال میشه میخونمش همیشه وقتی پست جدیدی توی وبلاگش دیدم خوشحال شدم و انرژی گرفتم و اطمینان داشتم که پست خوبی در انتظارمه . شاید این بارزترین ویژگی این وبلاگ باشه که زبان بیان مطالبش ، بسیار برای خواننده دوست داشتنیست .
سعی میکنم نکات مثبت و منفی که نسبت به وبلاگ موسیوگلابی توی ذهنم هست را بگم .
نکته مثبت موسیو این است که با وجود این همه کامنت و بازدیدی که از وبلاگش میشه مغرور نشده(البته فعلا!) و کمتر چنین چیزی توی سایر بلاگرهای مثلا معروف میشه دید و یا اصلا نمیشه دید. بارها توی وبلاگهای مختلف کامنتهایی با اسم او دیدم و جواب ایمیلهایم را گرفتم و این باعث میشه که آدم بفهمه که رابطهاش با بلاگر مورد نظر دوطرفه است و یکی از پوئنهای مثبت موسیو گلابی همین رفتاری است که دارد .
یک نکته منفی : فکر میکنم جذابترین بخش وبلاگ موسیوگلابی وقایع الاتفاقیهی آن بود که فعلا توقیف شده . به نظر من حذف شدن وقایع الاتفاقیه از وبلاگ موسیوگلابی تراز این وبلاگ را پایین آورد . چون موسیو نسبت به گذشته از اجتماع و سیاست بسیار کمتر مینویسه و وقایعالاتفاقیه فرصتی بود برای نوشتن از مسائل جدی و انتقادی در قالب طنز و متاسفانه فعلا بهترین بخش این وبلاگ در دسترس نیست !
شاید چند انتقاد دیگر هم داشته باشم ولی خب الان ذهنم یاری نمیکنه .
سلام افشین جان، مرسی از لطفت…
در مورد وقایع اتفاقیه چشم، حتماً ادامه میدم. البته شاید به شمارهی اردیبهشت نرسم ولی از خرداد ادامه میدم، تسلیم!
جدی میگی ؟
دوباره مینویسی ؟
دمت گرم داداش …..اووووووووف
اگه خدا قبول کنه مینویسم دوباره، البته شاید از ماه بعد!
همونایی که خود میثم گفت خیلی خوب بود دیگه،من که زیاد نمیشناسمش! ولی خوب مینویسه ، یه کم وقتشو بیشتر کنن عالی میشه …
نقد که نه ولی احساس میکنم هر بار که میخوام برم وبلاگشو باز کنم و پست جدیدشو بخونم باید حتماً دست و رومو بشورم و نظیفترین و تمیزترین لباسامو بپوشم و خلاصه خیلی شیک و های کلاس وارد وبلاگش بشم …! آخه یه جوری احساس میکنم خیلی رو نوشتههاش وسواس داره و دوست داره یه نظم خاصی داشته باشه و تر تمیز باشه همیشه … بعد این سفیدیه قالب وبلاگشم شاید باعث این نظریهی منحصر به فرد من شده باشه، دقیقاً نمیدونم، چیزی که میدونم همونی بود که گفتم!
این بود برداشت من …
ممنون ممنون!
اگه یه خورده نامرتب هم وارد وبلاگ بشی مشکلی نیست، راحت باش!
آقا اجازه هست ما هم نقد کنیم؟ (موسیو میخوام حالت رو بگیرم :دی)
اولین بار که به وبلاگ موسیو سر زدم صرفا به خاطر اسم با مزه اش که در کامنت های یکی از وبلاگها دیدم بود :) راستش در همون بازدید اول چند ثانیه بیشتر طول نکشید که بلاگش رو بستم! نمیدونم کدوم پستش بود که خوندم اما یادمه که احساس کردم این نوشته ها هیچ ربطی به من خواننده نداره! میخوام بگم بلاگرها نباید طوری مطالبشون رو بنویسن که یک خواننده وقتی برای اولین بار به وبلاگشون سر میزنه گیج و سر در گم بشه و فکر کنه اونجا غریبه محسوب میشه و اون بلاگر محترم هم فقط واسه یه عده آدمهای خاص این مطالب رو مینویسه. نمونه اش همین پست آخر موسیو! یک خواننده تازه وارد هیچ چیز ازین پست نمیفهمه! نمونه این پستها در وبلاگت زیاده موسیو.
نقد میثم رو هم قبول دارم و اینکه خیلی محتاط عمل میکنی. در واقع میشه گفت حتی اگه منظور و هدف خاصی هم از نوشتن یک مطلب داشته باشی اون منظور و هدف در بیشتر اوقات لا به لای عبارات طنز آمیزت گم و گور میشه و نمیتونه آدم رو به فکر کردن وادار کنه. یعنی طنز در خدمت هدف نیست، هدف در خدمت طنزه!
یه پیشنهاد هم دارم. این وقایع اتفاقیه رو دوباره راه بنداز. واقعا یکی از نقاط قوت بلاگت همین نوشته های وقایع اتفاقیه بود. هنوزم که هنوزه گاهی اوقات به صورت ناخود آگاه یاد بعضی از جمله هاش میفتم و میزنم زیر خنده. به هر حال باعث شدی ما رو خیلی از جاها دیوانه خطاب کنند! :)
به نظر من نقاط قوت یادداشتهای یک گلابی دیوانه کاملا بر نقاط ضعفش غلبه می کنه اما اینجا قراره فقط انتقادها گفته بشه و من هم در حد درک و فهم خودم انتقادم رو گفتم. پاینده باشید
در مورد وقایع اتفاقیه عارضم خدمتت که باشه، دوباره مینویسمش… مراماً دیگه اینو کسی نگه، دوباره گفتنش حتی ممکنه منجر به برخورد فیزیکی بشه!
اینکه یه تعدادی از پستهام برای خوانندههای تازهوارد قابلفهم نیست درسته ولی خب از نظر من اشکال چندانی هم نداره. راستش من دلم میخواد گاهی به بعضیها ادای دین کنم. نمونهی حی و حاضرش هم همین شبگیر خودمون که اینبار در موردش نوشتم؛ بهم حق بده که وقتی کسی باعث شده من وبلاگنویسی رو کنار نذارم ارزشش خیلی بیشتر از این حرفهاست. ضمن اینکه من معمولاً برای دل خودم مینویسم، نه برای خوشایند خواننده و این همون نکتهایه که بعضیها حمل بر غرور من میکنن!
بابت اون نکات مثبت هم ممنون، دلشادم کردی!
انگار این جوابی که دارم میدم نمیتونه زیر کامنت فرناز قرار بگیره، اگه یه وقت رفت اون پایین، شما شاهد باشید که این جواب مربوط به فرنازه!
.. فکر میکنم موضوع برای من روشن شده، امیدوارم برای شما هم چیز مبهمی باقی نمونده باشه که اگه هست دوست دارم فوری برطرفش کنم!
این «میریمقدم» بودن هم تأثیری نداشت، همون اولش هم گفتم که فقط محض فضولی دارم میپرسم!
راستی من رو هم تا حالا کسی «آقای موسیو گلابی» صدا نکرده بود!
خب مطابق انتظارم به این پایین منتقل شد… من هم پیشگویی هستم در نوع خودم!
:دی
آخه موسیو همچون مستر انگلیسی به معنای آقا ست که وقتی من میگم آقای موسیو گلابی در واقع دوبار آقا رو تکرار می کنم و حشو ِ :دی به خاطر همین کسی نمیگه آقای موسیو گلابی ، من فقط به خاطر همون خانوم فرناز میرمقدمی که شما گفتید اینو گفتم :دی
البته دلیلش رو متوجه شده بودم!
باشما موافقم منم اول همین حس روداشیم ولی جدیدا خوشم نیومده میدونم برای دل خودش مینویسه ولی من اون حس قبل روندارم تازه فکرمیکنم یه خانمه ازنوشته هاش اینجور حس کردم بنظرمن حرفی برای نوشتن نداره