درباره ما…

سال‌ها پیش دکتر عبدالکریم سروش به دعوت انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران، سخنرانی داشت در باب خودشناسی در مثنوی. بدون آن که کلیت بحث را تأیید یا رد کنم، معتقدم در یک جامعه اسلامی آزادی اندیشه و نقد جریانات مختلف از عواملی است که هر چه بیشتر به آن پرداخته شود و در مسیر صحیح هدایت شود موجب تقویت ریشه‌های مذهبی خواهد شد. بر این باورم که ریشه‌های مذهبی تنها وقتی قابل اتکا هستند که پشتوانه‌ی عقلانی داشته باشند. نقطه‌ی قوت جامعه اسلامی در ترویج اسلام تأکید روی عقلانیت و مجاب کردن ناآگاهان و یا حتی مخالفین در یک بستر آرام و سرشار از تعقل بدون تعصب است.

در آن جلسه زمانی که همگان مدتی منتظر ورود دکتر سروش به محل سخنرانی بودند، درب پشت سن باز شد و دکتر سروش با موهای به هم ریخته و ظاهری پریشان وارد شد و بعد از او تعدادی از شاگردانش که دور او حلقه زده بودند وارد شدند. بعد از آن‌ها چند نفر با لباس‌های روی شلوار و ریش‌های غیر آنکادر و ظاهری که همه مشابهش را بارها دیده‌ایم از همان درب و از درب اصلی سالن وارد شدند. جمعیت هاج و واج نظاره می‌کرد و بعضی هم هوو می کشیدند و شاید به هیچ وجه چیزی را که می‌دیدند باور نمی‌کردند. به سروش حمله کردند و سروش در حلقه‌ی شاگردانش از همان دری که آمده بود بیرون رفت. همان‌جا روی سن – جایی که قرار بود دکتر سروش سخنرانی کند – یکی از لباس شخصی‌ها از کول یکی دیگر بالا رفت و رو به حضار فریاد زد:

گوش کن. گوش کن. هوو نکش. این آقا باید بیاد مناظره کنه. هی در می‌ره. ما بهش گفتیم که بیآد مناظره. و…

 

 

از من بپذیرید که لازم به توضیح نیست آقای مصباح یزدی و بقیه از مناظره با شرایط مناسب فرار کردند و اساساً تفکری که به زور متوسل می‌شود را چه به مناظره؟

بعد آمد پایین و با بقیه‌ی همراهان روی کف سن نشستند و شروع کردند به سینه زدن و تکرار ذکر مقدس حسین،حسین. بعد هم بیرون سالن. آن شخص کسی نبود جز کارگردان برجسته مسعود ده‌نمکی.

اخراجی‌های ده‌نمکی نه طنز است، نه جایی برای تأمل دارد. از همان فیلم‌هایی که با تخمه آفتابگردان و لینا لوله‌ای با رنگ طبیعی و روغن بدون ترانس عقدشان را در آسمان‌ها بسته‌اند. فیلمی که با شعور مخاطب به سطحی‌ترین حالت ممکن برخورد می‌کند، چون تفکر پشت آن مشخص است. کارگردانی با آن سابقه نمی‌تواند ساختارهای ذهنی‌اش را تغییر عمده‌ای بدهد. پیام به دوستان این است: «نگذاریم چنین تفکراتی، سازنده‌ی سلیقه‌ی ما باشند».

فروش میلیاردی اخراجی‌ها در حالی است که فیلم خوش ساختی مثل «درباره الی» مورد استقبال چندانی قرار نگرفته است. درباره الی فیلمی در باب «واقعیت» بود. واقعیتی که هر موجودی، مقداری از آن را در خود مخفی کرده است. هر کدام از انسان‌ها و حتی دریا. واقعیتی که در این جهان محکوم به دفن شدن است. صحنه‌های پانتومیم، تأکید کارگردان را بر موضوع فیلم نمایان می‌کند. لانگ‌شات‌هایی از دریا تأییدی بر ابهام است. قصدم بحث بر سر این فیلم نیست که اساتید بسیار بهتر و پخته‌تر از من این کار را انجام داده‌اند.

مشکل از جایی شروع شد که من به اتفاق عده‌ای از دوستان به دیدن فیلم درباره الی رفتم. از یک جمع ده دوازده نفره فقط یکی دو نفر از فیلم خوششان آمد. قبل از خداحافظی نظر دوستان را جویا شدم و از آن‌ها پرسیدم پیام فیلم چه بود؟ تعدادی از جواب‌ها را برایتان می‌نویسم و بابت طولانی شدن مطلب عذرخواهی می‌کنم.

  • منظورش این بود که قبل از سفر باید به خانواده اطلاع بدی.
  • منظورش این بود که وقتی یه اتفاقی می‌افته همه می‌خوان تقصیر رو بندازن گردن هم.
  • می‌خواست بگه وقتی یه اتفاقی می‌افته تازه می‌فهمی که کی منطقیه و کی نیست. مریلا زارعی روی مخم بود.
  • دختره اشتباه کرد دیگه. وقتی می‌دونست الی شوهر داره نباید می‌گفت بیآد. فیلم می‌خواست بگه توی دوستی‌هاتون دقت کنید.
  • می‌گفت لب دریا ویلا نگیری. بچه‌ات رو هم تربیت کنی توی دریا نره. بهش دروغ یاد ندی.
پانوشت:
عکس سوغات سفر سه روزه به شمال. ناقابل.
اعترافات بنده را هم می‌توانید از اینجا بخوانید.

قرن ما شاعر اگر داشت

من که نباید به قدرت شما بی‌احترامی بکنم. باید بکنم؟ پس خودتان قوه‌ی تخیلتان که به طور حتم قوی هست فعال کنید و نخواهید از من که همه چیز را برایتان با تمام جزئیات شرح دهم. این یکی از راه‌های دریافت پیام‌های طنز است. یعنی نخواهید که نویسنده همه‌ی مطلب را با ریز جزئیات برایتان شرح دهد. اصلاً من شاید دفعه‌ی بعد یک متن خالی بگذارم. شما باید ظرفیت‌های طنز آن را شناسایی کنید و به آن بخندید و یا حتی گریه کنید و یا لخت بشوید و سینه بزنید. یعنی ببینید چه حرف‌هایی امکان دارد پشت آن باشد و آن‌ها را استخراج کنید. در مورد طنز پایین هم همین‌طور است. مثلاً وقتی می‌گویم الهام، شما خودتان می‌توانید تصور کنید که الهام برای چه کسی این شعر را می‌خواند یا این‌که چه کسی برای الهام این شعر را خوانده و یا اینکه خواننده در زمان قرائت اشعار با چه لباسی بوده. دیگر لازم نیست من بگویم الهام را با یک شلوار بگی گشاد و آویزان تصور کنید که تی-شرت گشادی پوشیده و کلاه کج گذاشته و دارد دستانش را مثل رپرها تکان می‌دهد. خودتان تصور کنید دیگر:
الهام: فاطی فاطی فاطی فاطی. از دستت کردم قر و قاطی.

احمدی‌نژاد: باور کن صدامو باور کن. که تشنه نوازشم.

اوباما: سیاه نرمه نرمه. سیاه توبه توبه.

مشایی: دخترم دلخوشی بابا همیشه، به گل افشونی لبخند تو بوده.

رضایی: گفته بودم عاشقم، خب حرفمو پس می‌گیرم.



فیروز آبادی: سنگو زدم به شیشه، دوست دارم همیشه. توپولی ریزه میزه، این‌قده بلا نمی‌شه.

کدخدایی (سخنگوی شورای نگهبان): آقا اجازه جواب می‌دم، زود، تند، سریع جواب می‌دم. ده و نه و هشت و هفت و شیش، با پنج تا می‌شه یازده تا.

مرتضوی: باز می‌خوام به عشقتو بشینم و گیتار بزنم من، حالا می‌خوام بدخواهاتو جلوی چشات دار بزنم من.

محصولی: آخه واست چی کم گذاشتم؟ فقط پرادو دو در نداشتم.

گروه سرود خبرگان: سال سکوت، سال فرار. سال گریز و انتظار. قبیله یعنی یه نفر، همخونی معنا نداره. همبستگی خوابیه که، تعبیر فردا نداره.

میرحسین موسوی: آهای مردم دنیا، آهای مردم دنیا. گله دارم، گله دارم. من از عالم و آدم. شما که حرمت عشق رو شکستید، کمر به کشتن عاطفه بستید.
زهرا رهنورد: اگه دستام خالی باشه، وقتی باشم عاشق تو، غیر دل چیزی ندارم، که بدونم لایق تو.

پانوشت: یک طرحی ارائه کرده‌ام برای جلوگیری از نشر اکاذیب در روزنامه‌ها که می‌توانید در صورت داشتن هیتلر شکن از اینجا قرائت بفرمائید.

قاب عکس

سلام. با این که متن این هفته را آماده کرده بودم، در آخرین دقایق تصمیم گرفتم آن را برای هفته‌ی بعد نگاه دارم و این هفته به دو علت تریبون را در اختیار شما قرار دهم. عکسی که در بالا می‌بینید یکی از کارهای مجید سعیدی است. اگر عکس را در بالای متن نمی‌بینید می‌توانید از [اینجا] استفاده کنید. مجید سعیدی عکاس خبری است که دو روز قبل در خانه‌اش بازداشت شد و هارد دیسک او هم گرفته شد. از طرف دیگر استاد عباس معروفی – استاد داستان نویسی – که هفته‌ی قبل نامه‌ای در اعتراض به نتایج انتخابات به همراه جمعی از هنرمندان منتشر کرد، در آخرین پست وبلاگش که دیروز منتشر کرد فقط نوشته است:

دیگر نمی‌نویسم.


به این دو دلیل این پست را به همراه همه‌ی کامنت‌هایش تقدیم می‌کنم به این دو عزیز.
از شما دوستان می‌خواهم تا با موضوع عکس بالا، یک داستان کوتاه در قسمت کامنت‌ها بنویسید. هر داستان از یک کامنت بیشتر نشود. می‌توانید در صورت تمایل بیشتر از یک داستان بنویسید.

بیست سوالی انتخاباتی

پیش‌نویس – توضیح دو نکته:

از دوستانی که کامنت می‌گذارند درخواست می‌کنم با هویت افراد دیگر این کار را انجام ندهند. کامنت گذاشتن با اسم‌های مستعار و یا حتی ناشناس در این وبلاگ کاملاً آزاد است و فکر می‌کنم این مقدار آزادی کفایت کند که به حریم هویت دیگران تجاوز نکنیم. چه آن‌ها از این موضوع ناراحت بشوند و چه نشوند.

دوستان زیادی از سر دلسوزی به بنده نصیحت کرده‌اند که با اسم مستعار مطلب بنویسم و یا مطالب سیاسی ننویسم. به همه‌ی عزیزان خیلی شفاف می‌گویم که بنده هیچ کار غیرقانونی‌ای انجام نمی‌دهم که از پیگرد قانونی آن بترسم. بنده بر سر اعتقاداتم ایستاده‌ام و حرفم را خواهم زد. ترس برادر مرگ است و من حاضر نیستم به دلیل ترس از کارهایی که هیچ کدامشان غیرقانونی نیست جلوی ابراز اندیشه‌هایم را بگیرم. سعی کرده‌ام حرف حق را بزنم و حرفی را بزنم که به آن اعتقاد دارم. سعی کرده‌ام به کسی توهین نکنم و در عین حال آن‌جایی که به شعورم توهین شده واکنش نشان داده‌ام. از دفن کردن اعتقاداتم در پستوی خانه متنفرم. اگر مبتنی بر قانون بخواهند از من بازخواست کنند که چه نوشته‌ام و چرا نوشته‌ام، سرم را بالا نگاه خواهم داشت و توضیح خواهم داد. ولی اگر بخواهند غیرقانونی بازخواستم کنند، این من نیستم که باید بترسم، چرا که خدایی هست. من نه کسی را دعوت به اغتشاش کرده‌ام، نه برای براندازی جمهوری اسلامی تلاش کرده‌ام. بلکه پدرم را برای همین ایران و همین جمهوری اسلامی از دست داده‌ام. پس اگر من سرم را بالا نگیرم و به صورت کاملاً آرام و دور از خشونت اعتراض نکنم، چه کسی جرأت چنین کاری را خواهد داشت؟

امروز یک بیست سوالی خواهیم داشت:

یک) کاربرد انتخاباتی دارد؟

بله.

دو) شورای نگهبان است؟

خیر.

سه) کاربرد تقلبی دارد؟

بله.

چهار) وزارت کشور است؟

خیر.

پنج) شخص است؟

خیر.

شش) شیء است؟

بله.

هفت) پورحسین، مجری مناظرات انتخاباتی؟

خیر.

هشت) در جیب جا می‌شود؟

بله.

نه) حدادعادل؟

خیر. عرض کردم شخص نیست.

ده) من هم شخص نگفتم که. کاربرد زیادی دارد؟

بله.

یازده) الهام است؟

خیر.

دوازده) عجیب است. در جیب جا می‌شود و کاربرد زیادی دارد و الهام نیست؟ وسیله‌ی فانتزی است؟

شاید. در جاهایی به صورت فانتزی هم استفاده می‌شود.

سیزده) قانون اساسی است؟

خیر.

چهارده) برای اطلاع رسانی هم استفاده می‌شود؟

بله.

پانزده) ضرغامی؟

نخیر.

شانزده) عامل امنیتی هم هست؟

شاید. راهنمایی می‌کنم. اصولاً وسیله‌ی امنیتی نیست، ولی شاید بعضی جاها بتوان از آن استفاده کرد برای دفاع.

هفده) سرلشگر فیروزآبادی؟

خیر آقا. خیر. ایشان مگر در جیب جا می‌شوند؟

هجده) حق با شماست. عمراً جا نمی‌شوند. جا شدنش در جیب خطرناک است؟

بله.

نوزده) موبایل دوربین‌دار و اس.ام.اس دار است؟

خیر.

بیست) روبان سبز است؟

خیر.

دوستان؛ شما می‌توانید در قسمت نظرات، سوالات را ادامه بدهید تا با پاسخ‌های بنده به جواب بیست سوالی پی ببرید. به برنده یک حلقه سوراخ موش برای پناه گرفتن در مواقع اضطراری و به رسم یادبود اهدا خواهد شد.