چند سالی میشد که فقط برای تراشیدن ریش و ترکاندن جوشهای ریز به سراغ آینه میرفتم. بعد از چند سال وقت کردم خودم را در آینه یک براندازی بکنم. هنوز تار موهای سفید شده خیلی کم هستند و کماکان از ریزش مو خبری نیست. چروکهای صورت هنوز جرأت نکردهاند خودشان را نشان بدهند. خدا را شکر. همه چیز مثل گذشته است. در ظاهر.
ولی این آینهی لعنتی نمیفهمد که من دیگر جوان نیستم! آینهها احمق هستند. برای همین فقط احمقها وقت بیش از حد صرف آینه و توالشان میکنند. کسانی که صورتشان بیشتر رشد کرده تا شخصیتشان! و کسانی که با توالت زیاد، میخواهند تمام علائم پیری را از بین ببرند. آینهها نمیفهمند که در دل آدمها چه خبر است. نمیدانند که مثلاً من با دو سال قبلم کلی فرق میکنم. تمام دنیا باید دست به دست هم بدهند تا شاید کمی هیجانزدهام بکنند. من که توانایی شاد کردن یک جمع بیست نفره را به راحتی داشتم، حالا سی نفر باید جمع بشوند تا شاید یک خندهی پنج ثانیهای از ته دلم بیرون بکشند. این چین و چروکها را هیچ آینهای نشان نمیدهد. آدمها وقتی میفهمند آینه به آنها همهی واقعیت را نمیگوید، دیگر کمتر سراغش میروند. مثلاً من کمتر دیدهام مادرم بیشتر از چند ثانیه جلوی آینه بایستد. نهایتاً آینه میخواد به او بگوید تو فلانقدر سن داری، ده سال بالا و پایین. ولی مادرم میداند که روزهایی در زندگی هستند که او را بیشتر از یک روز پیر کردهاند. ساعتهایی هستند که او را بیشتر از چند سال پیر کردهاند.
به خودت که میآیی میبینی مجبور شدهای وارد این چرخه بشوی. دقایقی را تجربه کردهای که سپاه اضطراب یا اندوه تا خاکریز قلبت پیش آمده و دوباره عقب رفته. ولی این خاکریز دیگر خاکریز سابق نمیشود. آدمها یک لحظه به خودشان میآیند و میبینند وسط مهلکهی زندگی گیر افتادهاند.
آخ که چقد خوب گفتی!
آینهها همیشه هم “لعنتی” نیستند، گاهی وقتها خوب میتوانند یادت بندازند که، که بودی!
مخصوصاً اونهایی که روشون نوشته: اجسام از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند!
آیینه..موی سپید…گذشتن جوانی…قصه این روزهای همه ماست مامان منهم قصه مشابهی مثل مامان شما داره…از زور غصه به ۳۰ سال نرسید که تمام موهاش سپید شد
مادرها نهایتاً حق دارند سرما بخورند :(
دقایقی را تجربه کردهای که سپاه اضطراب یا اندوه تا خاکریز قلبت پیش آمده و دوباره عقب رفته. ولی این خاکریز دیگر خاکریز سابق نمیشود. آدمها یک لحظه به خودشان میآیند و میبینند وسط مهلکهی زندگی گیر افتادهاند.
این آخرش عالی بود
همهاش عالی بود بابا. چرا فقط آخرش؟ :))
شاید باید اینجوری می گفتم
عالی بود
این آخرش عالی تر بود
خیلی قشنگ و جالب نوشته بودی
برای چند لحظه به فکر فرو رفتم
موفق باشی
ممنونم. این انجمن وردپرس سبب خیر شد :)
یاد ترانه گلپا افتادم، همون که توش میگه: موی سفیدو توی آینه دیدم، آهی بلند از ته دل کشیدم
.
.
.
عشق باید پادرمیونی کنه، تا آدم احساس جوونی کنه
عشق هم پا در میونی کنه آدم احساس جوونی میکنه. واقعاً که جوون نمیشه داداش.
کسانی که صورتشان بیشتر رشد کرده تا شخصیتشان! و کسانی که با توالت زیاد، میخواهند تمام علائم پیری را از بین ببرند
wooowww!!
آینهها نمیفهمند که در دل آدمها چه خبر است.
……………..
نه رفیق
به نظر من ،
آیـنـه ها تـنـهـا مـوجـوداتـی هستند ، که می فـهـمـنـد در دل تـو دقـیـقـاً چـه خـبـر اسـت … !