یادداشتی برای خودکشی

این هفته توی بازار یک نفر خودکشی کرد. بازار آهن جای بزرگ و گل و گشادی است، ولی در این متن اهمیت ندارد. یک جوان بیست و شش ساله بوده. می‌گویند قرص برنج خورده بوده. بعد هم به گه خوردن افتاده. آمده پایین مغازه. مغازه‌های بازار آهن دو طبقه است  و دفاتر طبقه‌ی دوم است و آهن‌ها طبقه‌ی اول. و این البته به متن ما ربطی ندارد. به همسایه‌اش گفته که پشیمان است. گفته ببرندش بیمارستان و معده و روده‌اش را بشورند. نمی‌دانم کدام بیمارستان برده‌اند و چه کار کرده‌اند. فقط می‌گویند وقتی در غسالخانه چشم‌هایش باد داشته و ظاهرش به هم ریخته بوده. می‌گویند بدهی داشته ولی آن‌قدری داشته که بتواند بدهی‌ها را بدهد. به علاوه پدرش و دایی‌هایش کله گنده بوده‌اند و می‌توانستند اوضاع را جمع و جور کنند. همه‌ی این‌ها هیچ ارتباطی به متن ما نداشتند.

فرانسیس و کورتنی، من به خاطر شماها می‌رم. کورتنی، ادامه بده. به خاطر فرانسیس. اون بدون من خیلی خوشبخت‌تر می‌شه؛ دوستتون دارم. دوستتون دارم.

این یاداشت خودکشی کرت کابین خواننده‌ی نیروانا است. وقتی پلیس بالای سر جنازه‌اش حاضر می‌شود تفنگ هنوز رو به چانه‌اش بوده. یک روش ضربتی. این‌ها البته ربطی به متن ما ندارد و فرانتسیس و کورتنی را هم بیشتر مردم دنیا نمی‌شناسند و نمی‌دانند که دختر و همسرش هستند.

ویرجینیا وولف نویسنده‌ی فمینیست انگلیسی با یک روش الهام‌بخش دیگر خودش را کشت. او جیب‌هایش را پر از سنگ کرد و خودش را در رودخانه‌ی نزدیک محل سکونتش غرق کرد. یادداشت او را می‌توان با نوع خودکشی‌اش مرتبط کرد:

احساس می‌کنم باز به یکی از حمله‌های دیوانگی‌ام نزدیک می‌شوم. دیگر نمی‌توانم به این وضعیت وحشتناک ادامه دهم. این بار بهبود نخواهم یافت. صداهایی در سرم می‌شنوم و نمی‌توانم روی نوشته‌هایم تمرکز کنم. تا به حال مبارزه کرده‌ام ولی دیگر نمی‌توانم.

این دقیقاً جایی است که به متن ما مرتبط می‌شود. آن‌هایی که خودشان را می‌کشند لزوماً آدم‌های دیوانه‌ای نیستند. یا شاید هم باشند. نمی‌دانم. نمی‌شود قضاوت کرد. خودکشی شاید جدی‌ترین جایی است که شخص از تمام قضاوت‌ها خود را رها می‌کند و برایش احتمالاً کمترین درجه‌ی اهمیت را خواهد داشت که مردم بعد از این‌کار درباره‌ی او چه خواهند گفت. همان طور که هکسوم یکی دیگر از بزرگانی که خودکشی کرده جایی گفته:

برام مهم نیست که مردم می‌گن من زیاد با دخترها بیرون می‌رم یا نه، برام مهم نیست که فکر می‌کنن من هم‌جنس‌بازم یا می‌گن که استرالیایی‌ام. کی اهمیت می‌ده! مسلمه که ترجیح می‌دادم مردم نگن هم‌جنس‌بازم. ولی حالا که می‌گن، خب بذار بگن. اونقدرهام مهم نیست. از اینکه چند دفعه هم با رفقام به بارِ هم‌جنس‌بازها رفتم نگران نیستم.

هکسوم در یادداشتی که خیلی‌ها آن را مرتبط با خودکشی می‌دانند می‌گوید:

شماها این قمار رو باور می‌کنین؟

بهترین کسی که می‌تواند بر کارهای کسی قضاوت کند، خود آدم است. صادق هدایت دو بار خودکشی کرد. خودکشی دوم منجر به مرگ او شد. خودکشی اول او در سن بیست و شش سالگی بود. همان سنی که آن پسر در بازار آهن خودکشی کرد. هدایت خود را به رودخانه مارن (فرانسه) انداخت ولی یک قایق ماهیگیری او را نجات داد. صادق به برادرش محمود می‌نویسند:

یک دیوانگی کردم، بخیر گذشت.

82 دیدگاه در “یادداشتی برای خودکشی”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *