فیلم جادهی انقلابی یکی از جدیدترین آثار سینمای آمریکا است که به تازگی نامزد جشنوارههای سالانهی سینمای آمریکا شده و به دلیل نقش آفرینی دو ستارهی هالیوود یعنی «کیت وینسلت» و «لئوناردو دی کاپریو» زیر ذرهبین علاقمندان به فیلم قرار گرفته است. جادهی انقلابی از دو منظر بسیار حائز اهمیت است. اول بازی زوج طلایی فیلم تایتانیک بعد از سالها در کنار هم و دوم عنوان فیلم.
کیت وینسلت و دی کاپریو زوجی بودند که در فیلم تایتانیک، خیلیها از آنها به عنوان زوج جاودانهی هالیوود یاد میکردند. انتخاب نمادین این دو بازیگر، زندگی بازیگران هالیوود و تصنعی بودن عشق آنها را نشان میدهد. شاید کشیدن سیگار بیش از حد برای رساندن مطلب بوده است. زوجی که از دید مردم محلهی جادهی انقلابی پنسیلوانیا، بهترین زوج آن اطراف هستند، ولی در بطن ماجرا چنین نیست. زوجی که برای آرامش در زندگی تصمیماتی میگیرند که از نظر بقیه بچهگانه است. صحنههایی از فیلم اصرار کارگردان بر بازسازی صحنههای تایتانیک را به صورت کاملاً عاری شده از عشق نمایان میکند. صحنههای مشابه خداحفظی آپریل و فرانک – کیت وینسلت و دی کاپریو – بدون این که هیچ گونه احساسی در چهرهی هیچکدام دیده شود. صحنهی قرار گرفتن آپریل با دامنی خونی، ما را به یاد رها کردن حلقهی «رز داسون» در اقیانوس میاندازد. رقصیدن آپریل با مرد همسایه، بیشتر ما را به یاد رقصیدن در قسمت کارگری کشتی تایتانیک میاندازد. اما همهی اینها پوستینی است تا بیننده روایت تلخ سرگذشت ساکنین جادهی انقلاب را دنبال کند.
در منظر دوم از دید بنده، این فیلم سرگذشت یک انقلاب را با روایتی انسانی بیان میکند. ساختار فیلم بیش از آنکه داستان زن و شوهر جوانی را در پنسیلوانیا روایت کند، یک نوع کالبد شکافی در باب راهی است که یک انقلاب در پیش میگیرد. و آیندهای که بیشتر انقلابها به آن خواهند رسید را دنبال میکند. صحنههای داد و فریاد و عدم تعادل بر حرکات این زوج جوان، نشان از به هم ریختهگی و سردرگمی در انقلابها است. نا امیدی و پوچی احساسهایی هستند که بعد از نرسیدن به آرمانهای انقلاب به سراغ مجریان انقلاب خواهند آمد. رفتن به پاریس و کسب درآمد زن و استراحت مرد یکی از آرمانهایی است که زوج در آن به دنبال آرامش میگردد. آرامشی که در جادهی انقلاب گم شده است. صحنههای عجولانهای همچون مراودهی جنسی زودگذر و بدون روح آپریل با مرد همسایه آن هم در ماشین (باز هم شبیهسازی با تایتانیک)، نه تنها از جذابیت داستان نکاسته است، بلکه به ملموستر شدن این رابطه کمک میکند. بارداری آپریل و کودکی که در راه دارند نشان از نسلی است که برای ما جوانان ایرانی، بسیار آشنا است. کودکی که برنامههای آنها را برای رفتن به پاریس و تصمیمگیری در آرامش بر هم میزند. در همان حال فرانک پیشنهاد کاری خوبی دریافت میکند و به خاطر پول بیشتر، در واقع قید رفتن به پاریس را میزند. آپریل تصمیم میگیرد فرزند انقلاب خود را سقط کند که از دید او مانع رسیدن به اهداف آنها شده است. فرزندی که ده ماه از زندگیش آن هم در شکم مادرش گذشته و هیچگونه اختیاری از خود ندارد. نزاعهای آنها و باقی صحنههای فیلم در آن زمان تنها به متهم شدن دو طرف، از طرف همدیگر میانجامد. مرد معتقد است که زن نباید فکر سقط فرزند را در سر بپروراند و در پنسیلوانیا هم میشود پول درآورد و زندگی کرد، و زن معتقد است که شوهرش نه به خاطر بچه، بلکه به دلیل پول پیشنهاد شده حاضر به ترک پنسیلوانیا نیست. و بالاخره در برداشتی که آپریل حتی دوربین را هم برای ثبت صحنهی سقط جنینش پشت در نگه میدارد، شاید تأثیرگذارترین صحنههای فیلم آغاز میشود. فوت آپریل در اثر سقط جنین و فرار دی کاپریو از جادهی انقلابی با سرعت به همراه با گریه. آمدن زوج جدیدی به خانهی آنها که بهترین خانهی آن منطقه است و همهی ساکنین معمولی منطقه که زندگی یکنواختی دارند حسرتش را میخورند. در پایان فیلم و اصرار کارگردان مبنی بر پایان ندادن فیلم و وارد کردن زوج جدید؛ که به صورت تلویحی سعی در متصور کردن سرنوشتی مشابه را برای زوج جدید دارد، یاد تعبیری از دکتر شریعتی افتادم. ایشان انقلابها را – که انقلاب ما هم جزء آن است – در غالب نمودارهای زنگی شکل پشت سر همی تصویر کردند که افول هر یک با اوج گیری دیگری همراه است. دورهی رشد و پیوستن مردم به آنها در شروع و حداکثر شدن استقبال در نقطهی ماکزیمم و ریزش طرفداران به دلیل برآورده نشدن آرمانها و اهداف و همین طور مال خود کردن انقلابها توسط افرادی خاص و محدود. و در زمان افول یکی، رفته رفته پایههای انقلاب بعدی شکل میگیرد و همان داستان مجدداً تکرار میشود.
پینوشت: بنده به هیچ عنوان با نقد یک اثر هنری – چه عکاسی، چه فیلم و… – از دیدگاه هنری و مفهومی موافق نیستم و به آن اعتقاد ندارم. شاید بتوان از نظر تکنیکی اثری را نقد کرد، ولی مسلماً احساسی که خالق
اثر دارد با برداشتی که بینندهها دارند بسیار متفاوت است. متن بالا تنها برداشت شخصی است و شاید بسیار متفاوت با احساس نویسنده یا سازندهی اثر باشد.