جماعت پسرها یک عادت دسته جمعی دارند، آن هم اینکه هر اکیپی برای خودش یک اسم متفاوت برای مراسم دسته جمعی سیگار کشیدن میگذارد. به عنوان مثال یک اکیپ که شامل چند پسرخاله و پسردایی و چند فقره دوست میشوند به سیگار کشیدن میگویند به ماشین محمدرضا سر زدن. یعنی وقتی بعد از یک شام چرب که با حضور اکثر اعضاء خانواده برگزار میشود نوبت به جیم زدن اکیپ میشود، یکی به دیگری چشمک میزند و میگوید برویم یک سری به ماشین محمدرضا بزنیم. یک اکیپ دیگر مثلاً همین داستان را با رمز مقدس برویم آروغ بزنیم، پیاده میکنند و یک گروه دیگر با عنوان هوای اینجا خیلی خفه است. حالا این وسط فرض کنید اگر عضو دو سه تا از این گروهها باشید و بخواهید سیگار بکشید باید بدانید کجا باید به ماشین محمدرضا سر بزنید و کجا آروغ بزنید.
خلاصه اگر دستتان در کار نیست و یا تازه کار هستید، وقتی دیدید که نیمی از جمعیت یک مهمانی یا عروسی همهگی رفتند به ماشین محمدرضا سر بزنند بدانید که میتوانید شما هم از این بزم مردانه بهرهمند شوید. خلاصه یک جوری خودتان را قاطی کنید تا یک نخ سیگار مفتی بزنید بر بدن. فقط یادتان باشد که موقع برگشتن یا آدامس بخورید، یا از فاصلهی سه متری کسی رد نشوید.
حالا این وسط احمقانهترین اسم را اکیپ ما انتخاب کرده بود. دویس پارتی یا همان Dois Party که هیچ معنایی ندارد. یک کلمهی کاملاً بیربط که در بین ما جا افتاده بود. مثلاً به هم میگفتیم فلانی دویس داری؟ یا بعد از شام به هم میگفتیم بریم یه دویس پارتی برپا کنیم. یک مشت جوانی که روی هم مغزهایمان اندازهی یک اردک کار نمیکرد، فکرهایمان را روی هم ریخته بودیم و اسم رمزی درست کرده بودیم که نگو و نپرس. هر کس این کلمهی دویس را از ما میشنید یک جوری نگاهمان میکرد. فکر میکردند میخواهیم برویم و علف و یا حشیش بکشیم. چقدر احمق بودیم که به جای یک کلمهای که کسی به آن شک نکند، یک کلمهای انتخاب کرده بودیم که همه جور برداشتی میشد از آن کرد.
آنوقت دوستانی که دستشان در کار است میدانند که در این دویس پارتیها و به ماشین محمدرضا سر زدنها همه جور حرفی به میان میآید. یعنی از زمانی که پاکت سیگارها از جیبها و یا جاسازهای ماشین در میآیند تا آن زمانی که فیلتر سیگارها یا زیر پا له میشوند یا به وسیله تلنگر به پنج شش متر آنطرفتر پرتاب میشوند، از خاطرات دبستان تا آیندهی پرمخاطرهی شرکت بریتیش پترولیوم صحبت به میان میآید. تمام قرار و مدارهای کاری و کلاهبرداری و معاملات ماشین در همین بازهی مهم زمانی انجام میشود. آنقدر این جمعها صمیمی است که بچهها از خصوصیترین خاطراتشان هم دریغ نمیکنند.
رودهدرازی کردم. میخواستم بگویم که بعد از گذشت حدود چهار سال که من سیگار را کنار گذاشتهام، دلم فقط برای همین دویس پارتیاش تنگ شده. یعنی از همه نظر سیگار چیز مزخرفی بود. تمام این حرفهایی که میزنند مبنی بر آرامش اعصاب و اعتیاد و اینها هم چرت است. سیگار هیچ تأثیر چشمگیری بر اعصاب آدم ندارد. فقط بوی بد و بیحوصلهگی و هزار کوفت و زهرمار دیگر با خود میآورد. ترک کردنش هم فقط نیاز به کمی اراده دارد و دیگر هیچ. این را من میگویم که حدود سی نخ در روز سیگار میکشیدم.
خلاصه رفقا درست است که ما دیگر سیگار نمیکشیم، ولی لطف کنید و هر بار خواستید به ماشین محمدرضا سر بزنید، ما را تنها با بزرگترها ول نکنید و بروید. ما هم دل داریم.
پینوشت: روند نقدها خیلی تکراری شده بود. انشاءالله به مرور نقدهای باقیمانده را خواهم نوشت که حوصلهی شما هم سر نرود.