مجرد که بودم همیشه نگرانی این را داشتم که چطور یک زوج مناسب پیدا کنم. در جامعه میدیدم دخترهایی که به سرشان قسم میخوردی، ولی بعدها خبرهایی از آنها میشنیدم که میفهمیدم آنها هم همچین مریم باکرهای نبودهاند. همیشه میترسیدم که مبادا همسر آیندهام فاکتورهای مد نظر من را نداشته باشد. گاهی قید زن گرفتن را میزدم. میگفتم معلوم نیست که همسرم چطور آدمی باشد. اگر تمام فاکتورهای من را نداشته باشد چه؟ اگر علاقهمندیها و روابطمان با هم نخواند چه؟ ولی وقتی تصمیم گرفتم که ازدواج کنم با خودم گفتم به هر حال هر انسانی دارای شرایط و اخلاقیات خاص خودش است. نمیتوانی شخصیت همسرت را عوض کنی. پس از همین اول قبول کن که یک انسان با تمامی موارد «خوب و بد»ش را به همسری میگیری. فردا نیآیی بگویی فلان اخلاقش را دوست ندارم، پس به درد من نمیخورد. تمام این اخلاقهای خوب و بد، شخصی را ساخته که دوستش داری.
طلاقش نمیدهم
شکر خدا چند روز دیگر یک سال میشود که از زندگی مشترکمان میگذرد و در این مدت کمترین مشکلات را با هم داشتهایم و پررنگترین نقش را در این میان، همین سنگهایی بود که با خودمان وا کندیم. اشتباهات همدیگر را قبول کردیم و سعی نکردیم همهی اخلاقهای هم را تغییر بدهیم. این خود دلیلی شد بر رضایت از زندگی مشترک. ممکن است همسر من همهی آیتمهایی که من مد نظر قرار دارم نداشته باشد، یا من همینطور، ولی از در کنار هم بودن لذت میبریم. اختلافاتمان وجود دارند ولی پذیرفته شده هستند.
در امور دیگر هم باید اینطور عمل کنم. یعنی نباید صفر و یک به موضوعات نگاه کنم. نباید سفید و سیاه نگاه کنم. نباید یا خوب یا بد نگاه کنم. من اگر انتخابی کنم باید پی تمام تبعات آن را به تنم بمالم. در اواخر دولت خاتمی من هم در همان دار و دستهای بودم که میگفتم: مگر خاتمی چه کرد؟ من پای همه چیز خاتمی نایستادم، چون از او برای خودم یک بت درست کرده بودم. فکر میکردم او موظف است همهی اموری که من میخواهم را انجام بدهد. دیگر نگاه نمیکردم که خاتمی چه شعاری داد و چقدر به آنها عمل کرد. به طور واضح میدانستم که از بعضی از شعارهایش عقبنشینی کرد ولی من این «بعضی» را «همه» میدیدم. گفتم حالا که یک نیست، پس حتماً صفر است. اگر سفید نیست، پس سیاه است. اگر خوب نیست، پس بد است. خیلیها همینطور فکر کردند و فکر میکنند. ولی واقعیت چیست؟ اگر خاتمی همهی آن کارهایی که من میخواستم – که خواستن من در بعضی موارد با شعارهایش هم تضاد داشت – یعنی هیچ کاری نکرد؟
حالا هم انتخابی دیگر در پیش روی دارم. آیا دومرتبه میخواهم همهی تخممرغهایم را در سبد نامزد خودم قرار دهم؟ یا این که شرکت نمیکنم چون فکر میکنم قبلیها آن چیزهایی را که من میخواستهام انجام ندادند. چرا شرکت میکنم یا چرا شرکت نمیکنم؟ چه کسی را به چه دلیلی انتخاب میکنم؟
باید تمرین کنم که «ایدهآل» فکر کنم ولی «رئال» عمل کنم. نباید منتظر یک منجی باشم. باید ببینم از این «فرصت» به دست آمده چطور میشود استفاده کرد. حتی برای یک قدم بهتر شدن. برعکس خیلیها من میرحسین موسوی را دارای ایرادات فراوان میدانم. ولی نمیگویم او بد است. سعی میکنم تجزیه و تحلیل درستی داشته باشم و با عینک سیاه و سفید به قضایا نگاه نکنم. میرحسین موسوی بیست سال است که خود را عقب کشیده که به نظر من کار درستی نبوده. میرحسین موسوی زمانی اعلام کرد میآید که خاتمی چند روز قبل از او این کار را کرده بود. در زمان میرحسین موسوی جوانانی که آستین کوتاه پوشیده بودند را در میدان ولی عصر میگرفتند و دستشان را در قوطی رنگ میکردند. شلوار جینشان را پاره میکردند. درست است که به دستور مستقیم موسوی نبوده، ولی به هر حال این مشکلات وجود داشته. ولی از آنطرف حسنهایش را هم میبینم. موسوی آدم اهل مشورتی است. مرد محکمی است که اگر خواستههایش برآورده نشود برایش دور از قدرت بودن اهمیتی ندارد. برای به قدرت رسیدن دست و پا نمیزند و از نشستن روی صندلی قدرت هیجانزده نمیشود و چهار سال شیرینی رئیسجمهور شدنش را پخش نمیکند. میرحسین موسوی تنها کاندیدای بعد از انقلاب است که سابقه و تجربهی ریاست دولت را در کارنامهاش داشته است. چیزی که نه هاشمی داشت و نه خاتمی و نه احمدینژاد. میرحسین از نظر اقتصادی کارنامهی موفقی دارد و ایران زمان جنگ را با نفت هفت دلاری و دلار هفت تومانی خوب اداره کرده است. با مردم صادق است و لاپوشانی نمیکند. اهل نمایش دادن سادهزیستیاش نیست. اگر سادهزیستی ملاک است، بیست سال است که با پراید و پیکان اینطرف و آنطرف میرود ولی «شو» نمیدهد و عوامفریبی نمیکند. او هنرمند است و همسرش از افتخارات زنان کشور – نه به زبان بلکه به عمل – است. برخلاف آنها که میگویند تیم کروبی قویتر است، من همچین تصوری ندارم. نه اینکه بگویم تیمش بد است، نه. تیم موسوی بهتر است. کروبی هم اصلاحطلب است و پیروزی او پیروزی اصلاحات است. به تیم کروبی نگاه میکنم: کرباسچی که بالاترین سمتش شهرداری تهران بوده است. نجفی که وزیر آموزش پرورش بوده که آنچنان کار اجرائی نیست و در پروندهاش کار خاصی دیده نمیشود. مهاجرانی که از لندن نمیتواند آنچنان تأثیری برای مردم ما داشته باشد. سروش که از ایلینویز فقط نامهنگاری میکند و تنها کاری که انجام داده این بوده که جواب دولتآبادی را داده. کنار موسوی چه کسانی هستند؟ زنگنه که به شهادت وزارت اطلاعات سالمترین وزیر بعد از انقلاب بوده. بهشتی که سینمای فارابی و خیلی از کارگردانهای بزرگ امروز خود را مدیون او میدانند. محد خاتمی که خودش برای نصف آرای ایران بس است. و تعداد بسیار زیادی از آدمهای دیگر که هر روز لیست آنها را در روزنامهها میبینیم که پشت سر موسوی به صف شدهاند. در مورد آقای رضایی که اصلاً شانسی ندارد صحبت نمیکنم و در مورد عملکرد آقای احمدینژاد تنها به این لینک بسنده میکنم. [اینجا]
نامزد مورد نظر من با این همه نیرو هم شاید همهی آنچیزی نباشد که من میخواهم. ولی بهترین است. من انتخاب میکنم چون در مقابل تاریخ ایران مسوولیت دارم. من شرکت میکنم چون نمیخواهم عدهای ایران را به نام خودشان مصادره کنند. من هم در این مملکت حق زندگی دارم و برای گرفتن آزادیهای مشروع خودم تلاش میکنم. به قول خاتمی میخواهم بیش و پیش از اینکه شخص را انتخاب کنم، راه را انتخاب کنم. من موسوی را با همهی ایراداتش قبول میکنم. من او را با همهی اشکالاتش انتخاب میکنم تا بعد طلاقش ندهم. از او حمایت میکنم و برای رسیدن به او تلاش میکنم. ولی سعی میکنم از او بت نسازم.
پانوشت:
مصاحبه من با واشنگتن پست دربارهی فیلتر شدن سایت فیس بوک را میتوانید از [اینجا] بخوانید.
عکس از نیوشا توکلیان. برای دیدن سایت عکسهای نیوشا [اینجا] کلیک کنید.