رأی من کجاست؟
به راستی رأی من کجاست؟ جلوتر میآیم. به یاد میآورم خواهرم را که میلرزید و میگریست. همسرم که سوال میکرد: «ما همه سبز بودیم. رأی ما کجاست؟». مادرم که در دل طوفان داشت و مثل همیشه سکان رها نمیکرد و بیشتر ما را میپایید. رأی من آنجا هم میتوانست باشد. در دل مادری که همه زندگیش را داده بود برای این کشور. برای این انقلاب. صحنههای کتک خوردن جوانان را به نظاره نشسته بودیم و خونمان به جوش آمده بود. رأی ما آنجا هم میتوانست باشد. در زیر پوتین لاشخوری که پاهای جوان آزادهای را نشانه گرفته بود. در زیر باطونی که وحشیانه فرود میآمد. شب که شد دیگر همه در خیابان بودند. شب. شب. همان شب که مادر را سوار بر ماشین کردم تا برسانمش. به خیابان که رسیدم جلویم را گرفتند. گفتند: «جلو نرو». علت پرسیدم. گفتند: «این خانم چادری است، بروی ماشینت را خرد میکنند». نگاه مادرم را فراموش نمیکنم. رأی من آنجا هم میتوانست باشد. در نگاه زنی که آتش خیابان چشمهایش را سرخ کرده بود ولی افکارش سالهای سال است که سبز مانده است.
قرار گذاشتیم. قرار گذاشتیم که به خیابان برویم. بدون شعار. سکوت محض. فقط حضور. خبر آمد که نروید. نروید که خون است و آتش. خبر آمد که رعب است و وحشت. خبر آمد که بالای ساختمانهای میدان شهر تیربار گذاشتهاند. خبر آمد که حکم تیر نوع پنجم دارند. پرسیدم: «این دیگر چه صیغهای است»؟ گفتند: «سرباز صفر هم میتواند تیراندازی کند». به هر که خبر داده بودم، گفتم نیآید و گمان خام که نخواهند رفت. خودم اما نتوانستم بنشینم. از آزادی به شریف که رسیدم جمعیت از راه رسید. شریف. شریف. رأی من آنجا هم میتوانست باشد. همانجا که من ساعتی را جلوی دربت ایستادم تا جمعیت تمام شود و نشد. با سیل جمعیت همراه شدم. نمیدانستم تا کجا هستند. آنقدر میدانستم که در دست تکتک دوستانی که نمیشناختمشان رأیمان را دیدم. هزار شعار داشت دستهای افراشتهاشان.
رأی ما آنجا هم میتوانست باشد. آنجا که ندا به زمین افتاد و نگاهش به نگاه همهی ما گره خورد. مثل شیری که در قفس باشد. همانجا که استادش فریاد میزد: «ندا بمان». به راستی چرا نماندی ندا؟ رأی من در مقابل جان عزیزت چه اهمیتی دارد؟ هیچ. ولی جان همه ما فدای آزادی که تا آن نباشد انگار هیچ چیز نیست. و ما به تو بدهکاریم. به قطره قطره خونت. همان قطرههایی که به زمین ریخت و سرخ کرد رأی ما را. آزادی ما را. وطن ما را. انگار میخواستی فریاد بزنی این شعر شاملو را که:
ای کاش میتوانستم، خون رگان خود را من
قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
ای کاش میتوانستم، یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم این خلق بیشمار را
و گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
وباورم کنند
ای کاش میتوانستم…
و بعد از تو همقطارانت آمدند. پشت سر هم. سهراب، ترانه، محسن، فاطمه و… رأی ما در صدای لرزان مادر سهراب هم میتوانست باشد. آنجا که با چشمانش فریاد میزد: «آنها که رفتهاند کاری حسینی کردهاند، آنها که ماندهاند باید کاری زینبی کنند مگر نه یزیدیاند». و رونوشتش را برای پدر محسن میفرستاد. رأی ما آنجا هم میتوانست باشد. در دندانهای شکسته محسن و در دندانهای سالم پدرش. در کمر باطون خوردهی همسر شهید همت. در دل شکسته و دستهای دستبند خوردهی فرزندان شهید باکری. در خاک غربتزدهی خوزستان که با خون شهدا آبیاری شده. شهر به شهر. جاده به جاده. سنگر به سنگر، متر به متر، وجب به وجب. بیبها در این بلندای تاریخ نایستادهایم که بیبها از دست بدهیمش.
دستگیریهای شبانه، شکنجه، تجاوز، اعترافگیریهای دروغین، تهدیدهای بیاساس، خودکامهگی. خبرهای بدی که پشت سر هم هجوم میآورند و انگار تمامی ندارند. مثل بهمنی سنگین که بر روی جنگلی فرو بریزد. خم شدهایم. بعضی از ما شکستهایم. اینجا؛ در زیر این بهمن. در دل این تاریکی و سرما. در عمق این خفقان. همه کنار هم هستیم و صدای نفس یکدیگر را به سختی میشنویم. رأی ما اینجاست. در دست خودمان. همینجا زیر خروارها برف. دستهایمان را به هم میرسانیم و زمزمه میکنیم: «الیس الصبح بقریب؟». زمستان رفتنی است. کم کم برفها با سرانگشت خورشید آب خواهند شد. ریشههای ما به آب، شاخههای ما به آفتاب میرسد. ما دوباره سبز خواهیم شد.
آن روز دستهایمان را بالا خواهیم گرفت و فریاد پیروزی سر خواهیم داد. رأیهایمان را آنقدر بالا خواهیم گرفت تا آسمان هم شاهدش باشد. ما به آفتاب سلامی دوباره خواهیم کرد.
پانوشت:
لینکهایی که میبینید با موضوع «روزهای سبز» نوشته شدهاند. اگر شما هم نوشتهاید، لینکش را برای من بفرستید تا به اینها اضافه کنم. اگر هم وبلاگ ندارید یا تمایل ندارید در وبلاگتان مطلبی با این عنوان بنویسید، میتوانید در قسمت نظرات بنویسید.
سال صفر – تب نوشت – تخته شاسی – عریان آباد – م.پارسا – توهمات رهگذر – ترانه سبز – مریم بانو – Bolt –
اشکم در اومد
من به چشم های بی قرار توقول می دهم ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد ما دوباره سبز می شویم
پرنده که پرواز را یاد گرفتدیگر به لانه ماندنی نیست حتی اگر صدها شکاری در آسمان باشد.اینمرغ خانگیست که از دست جلاد خویشدانه بر میچیند،روزی نه چندان دورخواهد رسیدکه کرکسان رااز آسمانمان برانیم
:((هیچ وقت یادم نمی رهشب قبل انتخابات تو بلاگ مهرداد یادگاری نوشتیمفرداشمامانم کمردرد شدیدی داشت و با این حال با کمرخم رفت رای دادهر کسی رو که فکرشو می کردیم پای صندوق رای بردیماحساس مبهمی داشتماحساس ترسصبح که برای نماز بیدار شدم با گوشیم اومدم تو ۳۶۰ ببینم چه خبرهدیدم بلست زدی که چه کنیم با رئیس جمهور دروغگو؟؟؟؟دلم یهو ریختفرداش تو خیابونچه صحنه هایی که ندیدم:((جلوی دانشگاه..و شب صدای الله اکبراز شمال و جنوب و شرق و غربانگار کل شهر داشتن یه صدا فریاد می زدنچه روزایی بود…
چقدر خوب نوشتی میثم. واقعا عالی بود و تاثیر گذار.این لینک رو هم ببین پس:http://takhteshasi.blogspot.com/2009/06/blog-post.html
برادر درد دلت قبول ولی در راه اشتباهی افتادی. با منافقان همراهی کردی. برای همینه که فکر می کنی در جهنمی. بهشت را پیدا کن.
شما خاک خوزستان را با پارک وی و تجریش اشتباهی گرفتی.خوزستان شهیدانش پاک و مطیع ولایت امر بودند.نه اینکه در صف روبروی ولایت.اسامی شهدا را هم که اوردی چه ربطی دارد به بچه و زنش؟گیرم پدر تو بود فاضل.ازفضل پدر تو را چه حاصل؟ باز هم میگویم بهشت را پیدا کن.
من خواننده ی همیشگی وب نوشته های شما هستم. یه خواننده خاموش. اما امروز واقعا نتونستم خاموش باشم. دست مریزاد
دوست عزیزدرمورد ندا آقا سلطان ای کاش به مصاحبه رییس جمهور محبوب و ارزشی آقای احمدی نژاد با مجری معروف دنیای غرب لری کینگ توجه می کردی که چه افشاگری زیبایی انجام داد.دوست عزیز از این گونه عوام فریبی ها همه جا وجود داره. همون طور که چناب رییس جمهور فرمودند ونزوئلا هم ندا آقا سلطان داشت.شما چه زمانی می خواهید از خواب خرگوشی خود بیدر شوید؟تا چه زمانی می خواهید به به این آشوب ها ادامه دهید؟حال که مسبب تمام این اتفاقات رجوی زمانه ( میر حسین موسوی)دم از وحدت می زند شما چرا آب به آسیاب دشمن می ریزید؟مرگ بر معاند
خیلی خیلی خوب نوشتیدمنم ماه های قبل انتخابات رو یادم نمیره که میگفتممن رای نمیدم ، به رای ما نیست ، رای ایرانو یه نفر انتخاب میکنه ، این حکومت سلطنتیه ، اسمش جمهوری اسلامیهیه کم که گذشت اصرار همرو دیدم ، اشتیاق به اینکه بلکه وضع سامون پیداکنهمنم تغییر نظر دادم ، منم سبز شدم ،همرو تشویق میکردمصبح بعد انتخابات تا بیدار شدم تلویزیونو روشن کردمبی بی سیاعداد نجومی میگفتباورم نمیشد…
به آقای حق جو:بهشت در رأی سبز من استخیلی این ضرب المثل رو بد جایی استفاده کردین آقای محترمشهادت فضل بزرگیه و نصیب هرکسی هم نمیشهاما آقای الله داد مسلماً از فاضل بودن پدرشون چیزهایی رو هم کسب کردن و نصیبشون شدهالبته نه اون چیزایی که شما و امثال شما فکر میکنیدتنهایی های بیست و اندی سال، نبود تکیه گاهی که در مواقع سختی بهش تکیه کنن، نگا مغموم و قلب شکته مادرشون، مسئولیت مادر و خواهر تو این جامعه!!!!!!! و …فکر نکنم چیزای کمی باشه که ایشون بدست آورده باشنما بهشتمون رو تو رأی های سبزمون بنا کردیم و بهش میرسیم حتی اگه امثال شما نذارنیاد بگیرین همه چیز رو همونطور که هست ببینین نه به نفع خودتون از هرچیزی استفاده کنینببخشید آقای الله داد عزیز
@ منتقدکسانی تو خواب خرگوشی هستن که هنوز که هنوزه دارند کورکورانه تصمیم میگیرندمرگ بر اون وحشیایی که خواهرا و برادرای مارو کشتند
جالبه که مدافعان بی نام و نشانی دارید آقای الله داد فاضل
مهتابدوست عزیز شما جوون تر از اونی هستید که با بازی ایادی استکبار آشنا باشید.مشتی جوان هیجان زده که راحت فریب شبکه های غربی رو می خوریدمرگ بر بی بی سی فارسی و وی او ای
وقتی مغزها رو شستشو بدن نتیجه بهتر ازین نمیشه
ای بابا میثم جوننگو که دلم خونهتوهم که غمناک نوشتی کهاز صبح دارم توی فکرم نوشته هام رو مرتب می کنم
نام و نشان من مقدس تر از اونیه که بخواد به زبون شما بیاد یا به دست شما بیفته
حقجو راست میگه گیرم ترا بود پدری فاضل…..البته منم یک شعری شنیده بودم که میگفت پسر از پدر نشان داردو….همین چیزا دیگههرچند حقجو جان برا ما که فهمیدیم با این ولایت و اینجور یاراش نمیشه بهشت رو پیدا کردوقتی بهت بگن چون همسر و مادرت چادر سرشونه از اینجا رد نشو چقدر درد داره… ولی چون ظلم دیدیم باید وایسیم و دردشم بکشیم
آقای منتقد!!!!!!شما این حرفا رو جدی زدی یا محض شوخی نکنه بردیا باز داره شیطنت می کنه یا مهدی چینیآیا درست می شنوم که ما در خواب خرگوشی هستیماگر اینگونه باشد امثال شما حتمن در خواب زمستانی فرورفته اید و هرگز بیدار نخواهید شدآیا شما واقعن حرف الفنون را در مورد ندا قبول داری؟ اینگونه خون یک یا ۴۰۰ انسان بی گناه برایتان بی ارزش است.حقیقتاً درود بر غیرت تو… درود… چی گفتم؟ غیرت؟ عمراً آیا ما عوام فریبیم یا دکتری که دروغ ها و عوام فریبی هایش سقف آسمان را پاره کردهدر ضمن معاند کسی است که در مقایل ملت باشد نه کسی که در دل ملت و همراه با اوست بگذریمیا علی
آقای منتقد اینها نام و نشان های من هستند:http://rahozar-h.spaces.live.comhttp://rahgozar-h.blogspot.comhttp://facebook.com/rahgozarhttp://twitter.com/rahgozaarحالا دوستان میثم بی نام و نشان هستند یا شما؟
میثم کارت عالی بود مثل همیشهوقت نوشتن نداشتم اما قبلش نوشته بودمhttp://oryanabad.blogspot.com/2009/07/blog-post_22.htmlخوشحال میشم بیام جزء لینک ها@ منتقدمراقب نظرهات باش ، همین
ریشه های ما به آبشاخه های ما به آفتاب می رسدما دوباره سبز می شویمنوشته تان زیاد تاثیر گذار بود..پیروزی از آن, ماست
درود بر شرف تو ظلم ستیز. در ضمن منتقد جان! کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو به خواب زده؟!!؟
یه فایلی رو برام ایمیل کرده بودنبه اسم وقتی همه خواب بودیمبخشهایی از سخنرانی الفنون، همون بیست دقیقهای که گلواژه گفته بود، به همراه قسمت انتخابات فیلم کیف انگلیسیاشکم درومده بود
آقا این منتقد خیلی باحاله=))داره یواشکی لینک می ده به مزخرفات الفنونگمونم میخواد به طور ضمنی افشاگری کنه:))حکایت منتقد هم شده حکایت شریعتمداری جون، که ناشیانه به یه چیزایی ریفرنس میده که اگه آدم بره بخوندشون، همون یه نمه شکی هم که ممکنه داشته باشه، تبدیل به یقین میشهمنتقد دوست داریممارمولک، فیلم میلم دیگه چی داری تو آستین؟رو کن ببینم!
آری این چنین بود ای برادر!
سلام دوستمخیلی خوب بود،دوباره رفتم تو حال و هوای اون روزاچقدر خوشحال بودیمچقدر شور و اشتیاق داشتیم واسه این تغییرفکر می کردیم این روز جز بهترین روزای عمرمون می شهاما همشو از بین بردنهیچی نموند از اون روزا. به جز خاطره های تلخی که دلم نمی خواد بهش برگردمچی فکر می کردیم ؛ چی شد!
میثم میثم میثم واااای با این نوشتت دیوونه ام کردی خیلی عالی بود خیلی . من عاشق اون صحنه ای هستم که داره داد میزنه : ندا بمون ندا ندا ،،، اصلا اون صدا رو نمی تونم از ذهنم درآرمواقعا معرکه بود من الان کار دارم برمیگردم جواب این منتقد و حق جو رو میدم لطفا سهمیه منو بذارین کنار که دلم کلی واسه این منتقد تنگ شده سبز باشی و پاینده
سلام. از اینکه ۱۳ میلیون آدم رو بی خدا و پیغمبر میدونید و مخالف ولی فقیه و اسلام چه لذتی میبرید؟! آیا ماها نماز نمیخونیم؟ دعا نمیکنیم؟ روزه نمیگیریم؟ فقط شماها خدا دارید؟ ۶ دنگ بهشت رو توسط این انتخابتون انداختید پشت قبالتون؟!!من خوشحالم از اینکه سنگ محکم شما و امثال شماها نیستید. من خوشحالم که در کنار پدر یه شهید به این نتیجه رسیدم که انتخابم درست بوده! کسی که بعد از بیست و خورده ای سال هنوز سر قبر فرزندش زانو نزده! کسی که خیلی بیشتر از شما ها داغ دیده! اما انتخاب کورکورانه نکرده! یادتون نره! اگه ما ۱۳ میلیون بدیم! روزی احتیاج به همین ها پیدا خواهید کرد! تا انتخابات بعدی! تا عزیز شدن دوباره ما زمان زیادی نمانده! اگر دوباره به این کشور تجاوز بشه؟ آیا امثال همین میثم ها که سالها داغ بی پدری کشیدن پا به صحنه نمیزارن؟ شک نکنید از فضل پدر خیلی چیزها حاصل اینها شده که من و شما هرگز به گرد پاشونم نمیرسیم!!!
سلامما که هنوز سبزیم مثل سرو.اگه آب و آفتاب نمی رسه باکی نیست به این دلخوشیم که ریشه هامون در خاک ایرانه محکم و استواراین هم لینک من درباره اون روزهاhttp://chambezi.blogfa.com/post-25.aspx
توهمات رهگذر به روز شدhttp://rahgozar-h.blogspot.com/2009/10/blog-post.html
آقای رهگذر که وبلاگتون آپدیت شده،یهو کارت ملی و شناسنامه و گواهینامه و کارت دانشجویی و کارت پرسنلیت رو هم اسکن میکردی تو وب پابلیش میکردیچقده شما با هویت تشریف دارین!یه کمشو به من میدین؟:D:D:D
بتشکن آمد و بتخانه ی نیرنگ بساخت … مسجد بتکده را با کفن و سنگ بساخت … خرقه ی اهرمن و صومعه را زنده نمود … از جوانان وطن مرده ی آونگ بساخت … آتش جنگ که در باور و فرهنگ نبود … ناگهان شعله ی بیهوده ی این جنگ بساخت … او که تکبیر برایش چو ندا بود ز عرش … با صدای خفقان نغمه و آهنگ بساخت … نسل ایران جوان را به ره دین بسوخت … زانکه با دست خدا مسلخی از چنگ بساخت.مهدی منوچهری(ناگفته نماند که این شعر از یک هم وطن و شیر زن خورشید نشان که در غربت زندگی می کند می باشد)
خیلی خوب بود میثمگر چه همه اش این نبودزندگیمون تغییر کرد ، خیلیدیگه نمی تونیم مثل قبل زندگی کنیمهمکار خواهرم از ترس اینکه دوتا پسرش رو توی تجمعات دستگیر نکنند ، سکته کرد و کارش رو از دست دادمی دونیمی خوام بگم خیلی ها رو هیچکس نمی شناسهکسی نمی دونه که چی کشیدننه خبری ازشون می شنویم نه کسی ازشون حرفی می زنهگاهی فقط خودمون می دونیم که با زندگیمون چیکار کردن…نمی دونم اون دنیا چطوری می خوان جواب کارهایی که با ما کردن بدناصلا نمی دونماین مطلب قدیمیه و خودم ننوشتم ، برای کسانی که نخوندن لینکش رو میذارم ، ارزش خوندن داره به نظرمhttp://sefid-mesle-zoghal.blogspot.com/2009/08/blog-post_10.html
آن مرد آمد. آن خوب آمد. آن نور آمدبیاد جشنی که میتونستیم بگیریم یک الله اکبر تقدیم به تمام دریادلان این بلاگ.میثم اتفاقا خیلی خوب شد که موسوی رییس جمهور نشد تا ماهیت امثال منتقد و حق جو و همقطاراشون نه فقط برای ما که برای همه دنیا روشن شد. همه دنیا فهمیدن ما دیگه اینا رو نمی خایم. دیگه زیر بار زور و ستم نمی ریم دیگه حالمون ازشون بهم میخوره. خیلی خوب شد.خونی که در رگ ماست هدیه به ملت ماستمرگ بر دشمن خاک ایران
که بود که میگفت زنده باد مخالف من؟چقدر شعار؟اینقدر انحراف از آرمانها؟شما حتی تحمل پذیرش صدای اکثریت ایران را ندارید
"اون که سپردیش به باد حسرت (برگ رای)تمام دار و ندار ما بود"
زیبا نوشتی میثمخیلی حرف تو دلم موندهشاید واسه شنبه نوشتم.البته اگه تونستم بنویسم.
آقای منتقد عزیزاکثریت ایران رو شما با معیارهای خودتونمشخص میکنید اکثریت ایران واقعی رو ببینینیه کم واقع بین باشین مشکل حل میشه
اکثریت ایران من و من هایی که همصدا با من فریاد زدناکثریت ایران اون تماشاگرانی هستند که در حال حاضر دارن مسابقه والیبال رو از نزدیک تماشا می کنن و بخاطر رنگ سبز لباسشون یا مچ بند سبزی که بستم مجبوریم هی صحنه آهسته رو ببینیماکثریت ایران مائیم، شما اقلیت تحمیلی بر ما اکثریتید، که نه اکنون و نه هیچ وقت دیگه هم پذیرفته نمیشوید
@ منتقدمن گفتم مرگ بر دشمن خاک ایران نگفتم مرگ بر مخالف من حالا این دشمن میتونه هر کسی باشه هر کسی که کیان مملکت من ، جون هموطنای منو بخطر بندازه میتونه اسراییل باشه میتونه روسیه باشه میتونه یه بچه بسیجی باشه که از بالای مسجد به هموطنش شلیک کنه یا نیروی انتظامی که روز قدس گاز اشک آورو میکنه تو حلق ملت روزه دار شما بیا همین امروز همینجا آرمان رو برای من روشن کن بعد تصمیم میگیریم کی از آرمانها منحرف شده برای من آرمان جمهوری اسلامیه نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر یعنی نه جمهوری ایرانی و نه حکومت اسلامی … برای تو چی؟اینم خیلی خوبه که خودتونو جزء اکثریت میدونین اعتماد بنفستون قابل تقدیره پس چرا برای روز قدس اینقدر محو و گم بودید؟ کجان این اکثریتی که بهش افتخار میکنید؟ کجان؟؟
منتقد-مثلا حق جو- ناشناس که همتون شماره شناسنامه هاتونو اینجا رو کردید جز ما!::از اونجایی که رئیس جمهورمان سید سبز "موسوی" فرمودند که از عناصر ناصاف هسته های کوچکمان برای اصلاح ذهنهای سنگ شده و بخشیدن روح سبز زندگی شروع کنیم بهت نصیحت میکنم که این فرمایش علی واقعی رو بخونی:::""هرگز به رستگاری نمی رسد جامعه ای که در آن مستمندان و ضعفا نتوانند حق خود را از نیرومندان بدون کوچکترین تشویش خاطر باز گیرند . بنیاد جامعه ای که ضعفایش بهنگام عرض تظلم همانند بیمناکان بریده بریده سخن بگویند ، رو به ویرانی است"""عزیز ناخالص من…رو به ویرانی ست ..نمیشنوی؟نمیبینی؟ مشکل خودته..از من گفتن بود که اینقدر خودتو خسته نکنیمیثم عزیز:ما راه سبز را زندگی میکنیم..زندگی هم پایانی ندارد..غم لذت بخش و سنگینیه وقتی که هرلحظه حواست باشه که سبز زندگی کنی..واسه همه اونایی که رفتن…منتقد و دارو دسته عزیز: قربونتون..دیر اومدید..لامصب بد رفته تو وجودمون..مردی روحمون رو بگیرزیادیم افاضات نکن..بدلیل دو کلمه" ما بشماریم"پ.ن : جون تو اگر رئیس جمهور موسوی فرمان نمیداد من هرگز در راه اصلاحتان قدم نمیگذاشتم!
من شرمنده روی سبز توام ای ناشناساشتباه شد رفیق…رسما از اینکه حیثیتت لکه دار شد و لحظه ای اسمت رو با دارو دسته یکی کردم عذر میخوام
خب شد قبل از فرستادن نوشته اعتراض آمیز به الف-رسای عزیز یکبار رفرش کردموگرنه دعوای داخلی در میگرفتخواهش میکنم، لابد عصبانی بودید
میثم من یه مشکلی دارم با این مساله که هر دو طیف از شهدا مایه میزارنیا از هر چیز دیگه ای که رنگ و بوی تقدس داره .ایده های شهدا هر چه بوده مربوط به گذشتس شاید اینکه بگیم فلان کس با ماست پس ما بر حقیم درست نیست قبول دارم همه اینهایی که میگی وزنه اعتقادی هستن بای ما ولی من ترجیح میدم دنباله رو یه خرد جمعی باشم که نتیجه گفتگویه ازادهنه ایده آلهای دهه شصتی در ضمن این منافاتی با احساس دینم به خونهای ریخته شده تو خوزستان نداره یا حتی اون سر باز قزلباش تو چالدران
آی لاو یور رفرش هانی!دعوای داخلی؟! کی دعوا میکنه؟ دشمن!اما از نوع واقعیش نه فرضی!دشمنُ میگم;)
خواهر مریم همین سبزهایی را میگی که باعث باخت تیم شدند؟تفرقه ایجاد کردند؟
مای رفرش لاو یو تو دی یر!
سبز سبزم ریشه دارم – من درختی استوارم سبز سبزم ریشه دارم – در زمستان هم بهارم
جناب آقای منتقد من خواهر شما و امثال شما نیست، لطفاً منو با این عنوان خطاب نکنیدممنونواقعاً دلیل باخت تیم والیبال تماشگران سبزپوشش بودن؟؟دید جالبی دارین