نام‌گذاری وبلاگ‌ها

از اون‌جایی که من استعداد نهفته‌ای در نامگذاری وبلاگ دارم و متأسفانه کسی من رو تا این لحظه کشف نکرده، تصمیم گرفتم تعدادی اسم برای وبلاگ پیشنهاد کنم تا دوستانی که لنگ اسم‌های متفاوت و تماشاگرپسند هستن، از این اسامی به طور رایگان استفاده کنن.

کره بزی در ایستگاه اتوبوس

کف‌گیر چوبی فوتبالیستی که در تاریکی شب می‌خاراند پشت مربی تیم ملی را، در آفساید سوت می‌زند

یک پا دو پا زدن‌های یک سیرابی بیست و پنج کیلویی

چرگیماژز

زولبیا بامیه‌ی یک الاغ لیبرال دموکرات

وازکتومی روحی

هیوسین

یک منشی

یادداشت‌های یک اسپرم به رحم نرسیده

سه سال پیش با هم دسته جمعی رفته بودیم زیارت

هشت – مجتبی محرمی

این‌جوریه؟

پارادوکس

راستش رو بخوای بین این دو نوع نگارش گیر کردم. یعنی یه جورایی نمی‌دونم ادبی بنویسم یا محاوره‌ای. خداییش تقصیر خودم هم نیست. بعد از دانشگاه رفتن و چند سال توی بخش‌های صنعتی کار تخصصی کردن، بالاخره کارخونه‌ای که توش کار می‌کردم بسته شد. من موندم و علی و حوضش. از هر جا هم که پیشنهاد کار داشتم، خداییش چنگی به دل نمی‌زد. یه جورایی خرج و دخل نمی‌خوند. خلاصه تصمیم گرفتم درس و مدرک و تجربه‌ی کار صنعتی رو بذارم در کوزه و آبش رو بخورم. رفتم یه آلونک توی بازار آهن برای خودم گرفتم و از صبح تا شب با بازاری جماعت سر و کله می‌زنم. این شده که گاهی مجبورم توی بعضی جاها مهندس بازی در بیآرم، بعضی وقت‌ها مجبورم بازاری باشم و با راننده و کارگر و کلاه‌بردار و اینا سر و کله بزنم. اینجا هم که می‌نویسم همین‌طور. بعضی وقت‌ها ادبی و با نگارش صحیح می‌آد و من هم می‌نویسمش، گاهی هم همین‌جوری یلخی و خودمونی می‌آد.

البته این‌ها فقط دو تا جنبه از شخصیت منه که به نظرم تعداد جنبه‌ها خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. به نظرم هر کدوم از ماها یه جاهایی راست‌گو هستیم، یه جاهایی دروغ‌گو. یه جاهایی شجاع هستیم، یه جاهایی ترسو. یه جاهایی مؤدبیم، یه جایی بی‌چاک و دهن.

خلاصه رفقا اگه کم‌رنگیم و کم می‌آیم و می‌ریم واسه اینه که شب‌ها کف بازار می‌خوابیم و در به در دنبال یه لقمه نونیم. زندگی شاید همه‌ی اون چیزی نبود که انتظارش رو داشتم. واقعیه و باید پذیرفتش و باهاش کنار اومد.