کی میتونه خدا رو اثبات کنه؟ اصلأ چند نفرمون میتونیم چهار تا دلیل منطقی و بر پایه شواهد علمی بیآریم که آفرینش چی هست و اسرارش چیه؟ حالا اصلأ این حرف مولانا که میگه: (پای استدلالیون چوبین بود،پای چوبین سخت بی تمکین بود) درسته؟ یا چون نمیشد اون زمان همه چیز رو اثبات کرد از راه میانبر عرفان وارد عمل شدن و حتـّی راههای علمی رو نفی کردن. واقعأ نمیشه همه چیز رو با کمک عقل اثبات کرد؟ اصلأ عشق ایجاد میشه بدون این که علمی پشتش باشه؟ حالا توضیح میدم که واسه چی اصلأ این سوالها برام مطرح شده.
خیلی وقت بود که ذات وجود خدا برآم سوال شده بود. تا جایی که توی خود مکـّه اصلأ به وجود خدا هیچ ایمانی نداشتم و وقتی روبروی کعبه نشستم و به کعبه نگاه کردم، گفتم آخه یعنی چی تو همیشه بودی؟ یعنی چی همیشه هستی؟ اصلأ مگه میشه همیشه باشی؟ یعنی تا کــِـی؟ الکی فیلممون کردی. حالا از یه طرف به خاطر فشارهای عقل سنّتی که توی این بیست و چند سال این جوری تربیت شده بود هی زبونم رو گاز میگرفتم که بچـّه کفر نگو. ولی دیگه زدم به سیم آخر. بهش گفتم من این جوری قبولت نمیکنم. چیزی که نمیتونیم اثباتش کنم. با نشونه هم کار من حل نمیشه. باید دلیل علمی بیآرم برآت. اون وقته که میتونم بپرستمت. آخه الآن بلند شم بچرخم دور خونهات که چی بشه؟
گذشت. چند ماهی گذشت. یه شب بیخوابی زده بود به سرم. نصفه شب داشتم برنامه علمی تلویزیون میدیدم. راجع به ماهیّت سیاه چالههای فضایی بود. توی این برنامه یه سری بحثها میکرد که خیلی برآم جالب بود و پایه خیلی از تفکـّرات من شد.
جهان ما پر هست از سیاه چاله های فضایی که همشون دارن جهان رو با یه سرعتهایی به سمت خودشون میکشن. این سیاه چالهها مثل یه قیفهای دو سر میمونن. که از اون طرفشون هیچ خبری در دست نیست و هیچ اطلاعی راجع بهش ندارن. فقط کلیّت سیاه چاله قابل درکه و این که چه فرآیندی داره انجام میشه. این سیاه چالهها فاصلههای خیلی زیادی دارن با کره زمین ما. ولی کل منظومه ما با همون نظمش خیلی تدریجی داره به سمت برآیند این سیاه چالهها حرکت میکنه. گفته میشه توی مرکز این سیاه چالهها اجسام با سرعت نور حرکت میکنن. تا اینجا رو داشته باشین.
از یه طرف دیگه مطرح شد که فضانوردان که به فضا میرن و از جو خارج میشن و سرعتشون از یه حـّدی که بیشتر میشه ساعتشون نسبت به ساعتهای روی زمین چند ده هزارم ثانیه عقبتر میمونه. یعنی یک ثانیه ما روی زمین با زمان اونها متفاوته. جالب اینه که هر چی سرعت بیشتر بشه این تفاوت زمان بیشتر میشه. و طبق محاسبات دقیق به این نتیجه رسیده شده که اگه سرعت به سرعت نور برسه زمان به صفر میل میکنه. یعنی زمان میایسته و اصلأ نسبیّت زمان این جوری کاملأ مصداق پیدا میکنه.
حالا بریم سراغ سیاه چاله. فکر میکنین اگه روز موعود فرا برسه و ما وارد یکی از این سیاه چالهها بشیم چه اتفاقی میافته؟ زمان چه معنی پیدا میکنه؟ بعد توی اون سرعت و اون شتاب برای ما چه اتفاقی میافته؟ ما اگه با سرعت نور حرکت کنیم و با سر وارد سیاه چاله بشیم یک تار موی ما در عرض یک ثانیه سیصد هزار کیلومتر با سر ما فاصله پیدا میکنه. چی از ما باقی میمونه؟ حالا این رو بسط بدین به کوهها و دریاها و همه موجودات روی زمین و خارج از زمین. چه اتفاقی میافته؟ حالا پیشنهاد میکنم با این پس زمینه فکری و با علم به این مطلب یک بار دیگه سوره واقعه رو بخوانید.
بعد از اثبات این مطلب که زمان خودش مخلوقه و کاملأ نسبی هستش، و شاید بزرگترین سوال من در راه اثبات خدا بود، از چیزی که قبلأ اسمش رو گذاشته بودم ایمان به خدا و جهانبینی حالم به هم خورد. این که فقط به حرف گوش کنی و سوالی توی ذهنت مطرح نشه. من پیشنهاد میکنم همه یه بار حداقل با جرأت خدا رو نفی کنن و بعد ببینن مرد اثبات وجودش هستن یا نه. لازم به ذکره من این نشونهها رو توی چیزهایی که اصلأ ماها قبول نداریم بیشتر پیدا کردم تا توی سخنرانی و یا کتب علماء دین. مثلأ من توی موزیکی که برای شما گذاشتم بیشتر به این حقیقت رسیدم. یعنی بیشتر شبیه دیدمش. مثلأ من توی کارتون عصر یخبندان و جایی که موجود بانمک این کارتون داشت با یه ماشین زمان بازی میکرد این قضیه رو دیدم و حس کردم اینها به آفرینش بیشتر فکر میکنند تا اونهایی که رساله مینویسن. البته نظر شخصی منه. بهشت و جهنم ما اونطرف سیاه چاله هست؟ ابدیـّت معنی داره؟ آیا با عشق (در صورت وجود) میشه به همه اینها جواب داد؟
زمان نسبی هست. مکان نسبی هست. به نظر من نسبیتها عقل رو از دریافت واقعیت دور میکنن. به شدت مشتاق روزی هستم که دیگه برآم سوالی نباشه و جواب همه سوالهام رو بگیرم. و این کار جسم نیست. کار روح هست. به امید رهایی از این قفس.
این نوشته خیلی روم تاثیر گذاشت..دقیقا چند ماه پیش که مکه رفته بودم همین سوالایی که با که چی شروع میشد واسم پیش اومد.فبلش فکر میکردم که اگه برم اونجا همه.ی شکهام از بین میره ولی نرفت.بدتر شد که بهتر نشد
فکر میکنم همه ی ما دچار این عقل سنتی هستیم.
هروقت واسه اثبات وجود خدا به دیوار میرسیم حس عذاب وجدان داریم
به نوشته ات خیلی فکر کردم.و به سوره ی واقعه
به جاهای خوبی رسیدم.ممنونم ازت
خوشحالم. البته اینقدر این داستان پیچیده است که هر چقدر میری جلو بیشتر توش فرو میری. اینه که واقعاً شاید پای استلالیون چوبین باشه. خدا رو شکر که به دردت خورد.
بنظرم بنده به زندگی و دست و پنجه انداختن با آن فکر کنیم از همه چی بهتره حالا خدا را هم به یقین اثبات کردی (که از نظر بنده محال است ) آخرش چی گیرت میاد . کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ , کار ما اینست که در افسون گل سرخ شناور باشیم
مطالب نویسنده و نظرات جالب و چالش برانگیز بود این تبادلات فکری یه خوبی داره که آدم می فهمه در برخی افکار ذهنی خود تنها نیست کسانی هم هستن که درگیر سوال و جوابهایی مثل تو می باشند