باید قبول کرد که نقد کردن نویسندهی کتاب «آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» و شخصی که از سال هشتاد و دو وبلاگ مینویسد برای کسی مثل من خیلی کار دشواری است. ورطه یکی از معدود وبلاگهایی است که خواندن بعضی از پستهایش من را اساسی میخنداند. و در عین حال اغلب در پس طنزش تفکری نقادانه پنهان شده است. تا آنجایی که در بایگانی ورطه عقب رفتم، فهمیدم که دو ژانر متفاوت را دنبال میکند. یکی اشعار کوتاه و دیگری طنزهای بلند. البته کمی بلند!
به شخصه متون طنز حامد عزیز را دوست دارم. بیشتر مواقع از وقت گذاشتن و خواندنشان پشیمان نشدهام. ولی باید اعتراف کنم مواردی هم بوده که حوصلهام را سر برده و یا به دلیل اختلاف دیدگاه در مواردی، متنهایش اذیتم کرده است. مثل همین پست اخیرش به نام «مسابقهی تنبان ادبی برتر سال ۸۷ از منظر وبلاگ نویسان دنیای دون». اگر بخواهم کمی رویم را زیاد کنم باید بگویم این پست من را یاد نامه مایلیکهن به قلعهنویی انداخت. همان داستان گروهبان قندعلی و گنده باقالی که شما بهتر از من میدانید. نوع طنز حامد روی اگزجره کردن موضوعات و بزرگنمایی آنها و به کارگیری صحیح قدرت ترکیب کلمات نامربوط استوار است. جملهی من سخت شد ولی باور کنید که حامد دقیقاً همین کار را انجام میدهد. این کار در مواردی آدم را تا مرز انفجار میبرد و حسابی میخنداند. نمیدانم از نقاط مثبتش است یا منفی، ولی وقتی با موضوعی مشکل داشته باشی، آنوقت این اگزجره کردن دقیقاً برعکس عمل میکند و تمام جملههایش آزارت میدهد.
یکی از مواردی که به نظرم میرسد وبلاگ ورطه نیاز دارد، دستهبندی موضوعاتش است. این همه متن و آرشیو به این حجیمی و پر از مطالب خوب، حیف است که دستهبندی نشده باشد و خواننده نتواند تکلیفش را با موضوعات مختلف روشن کند. شاید کسی بخواهد فقط متون طنز را پشت سر هم بخواند. مورد دیگر هم اینکه من به شخصه ندیدم نویسنده در کامنتها ظاهر شود و حرفی بزند. نظریهی «مرگ مؤلف» به جای خود، ولی گاهی یک خودی نشان دادن در نظرات و اینکه خواننده یا حداقل نظردهنده بداند که نظراتش خوانده میشود، خالی از لطف نیست.
و در آخر به خودم خسته نباشید میگویم که در کمال پررویی این مثلاً نقد را انجام دادم. در ضمن [این] پست ورطه را خیلی دوست دارم.
من هم سرکی کشیدم به وبلاگشان. خوب است. خدا به شما پاداش نیک دهاد که ما را به این “ورطه” نمایاندی!
آقا این حامد حبیبی با اون حامد حبیبی شاعر نسبتی دارن؟
البته فقط از روی کنجکاوی می پرسم