داشتم مطالب وبلاگ «من اگر خدا بودم» را میخواندم و با خودم فکر میکردم که اگر بخواهم یک جمله شبیه اینها بگویم، باید چه بگویم؟ راستش هر چقدر فکر کردم دیدم به هیچ عنوان نمیتوانم تصور خدا بودن را هم بکنم. بعد فکر کردم و دیدم که حتی نمیتوانم جای شیطان یا بقیهی نیروها یا موجودات غیرمادی باشم. باز سعی کردم جای کس دیگری باشم. خواستم حتی شبیه پیامبران یا شخصیتهای بزرگ تاریخی باشم. نتوانستم. حتی خواستم شبیه این مدیر فروش شرکتمان که روبرویم نشسته باشم. باز هم نتوانستم. دیدم من اگر خیلی خیلی زور بزنم، شاید بتوانم جای خودم باشم.
پس تصمیم گرفتم تلاش کنم برای اینکه خودم باشم. آن هم با ارفاق. گفتم چند جمله بنویسم برای «خودم». اینکه من اگر «خودم» بودم چه اتفاقی میافتاد و چه اتفاقی نمیافتاد؟
من اگر خودم بودم، میتوانستم غرورم را بشکنم و به کسانی که دوستشان دارم محبت کنم. کلاس نگذارم و دماغم را بالا نگیرم. خوش اخلاقتر از اینی که هستم، بودم. اگر خودم بودم اینقدر «من» نبودم.غیبت نمیکردم و به دیگران حسادت نمیکردم. در زندگی دیگران تجسس نمیکردم. اگر خودم بودم، همهی چیزهای زندگی اینقدر برایم تلخ و آزار دهنده نبود. اگر خودم بودم، رویاهایم قابل دسترسی بودند.
اگر خودم بودم هر روز از طلوع و غروب خورشید شگفتزده میشدم. از تیک تیک ساعت و حرکت ابرها هم. از نگاه به یک کودک به مرز جنون میرسیدم. اگر خودم بودم هر صبح قبل از اینکه چشمانم را باز کنم با خودم فکر میکردم که یعنی میشود یک روز دیگر زنده باشم؟ من اگر خودم بودم و از خودم غافل نبودم، دنیا جای بهتری برای زندگی بود.
من اگر خودم بودم، پای حرفهایم میماندم تا آخر. آرمان داشتم و هدف. سرم میرفت، حرفم نمیرفت. من اگر خودم بودم، همه من را دوست داشتند. اگر خودم بودم و ادای کسی را در نمیآوردم، دلنشینتر و صمیمیتر بودم. اگر خودم بودم و نمیخواستم مثل این و آن باشم، آن وقت کسانی بودند که دوست داشتند جای من باشند. بعد به آنها میگفتم که باید تلاش کنند تا خودشان باشند. آن هم با ارفاق.
اینجوری دیگه خودت نبودی
دوست داشتی کسی باشی که این مدلی رفتار می کنه
نه. این رو قبول ندارم. فکر میکنم دوست داشتن موارد دیگه، باعث میشه که ما اون خود واقعیمون نباشیم. در حقیقت اعتقاد دارم که هیچ کدوممون اونی نیستیم که در حقیقت هستیم. گرایشها و تعصبات و امیال و وابستگیها و خیلی چیزهای دیگه باعث میشه که ما خودمون نباشیم. هر کدوممون مقداری از خودمون فاصله میگیریم. برای بعضیها این فاصله زیاده، و برای برخی کم.
من فکر میکنم هر دو درست میگین.
در واقع خودی که شباویز بهش اشاره میکنه، خود ِ بظاهر حقیقیه. شاید بشه بهش گفت خود از نگاه دیگران.
یعنی همون شخصیتی که ما توی جامعه با اون شناخته میشیم. این “خود” خیلی میتونه متفاوت باشه و البته همونطور که میدونی هرکسی از هر پدیده ای برداشت خاص خودش رو داره که با برداشت بقیه متفاوته. یعنی مثلن من به عنوان دوست تو شاید تصوری از تو توی ذهنم داشته باشم که قطعا” با دوستهای دیگه خیلی فرق میکنه. یا کاملن در تضاده. از بررسی این تکثر افکار میتونیم به این نتیجه برسیم که این خود نمیتونه زیاد حقیقی باشه. ولی چه بخوایم چه نخوایم مارو با این خود میشناسن. در واقع همین شخصیتی که بقیه به ما قرض میدن، خیلی وقتا باعث تباهیمون میشه. خیلی وقتا انقدر تحت تاثیر این خود ِ مجازی قرار میگیریم که خود اصلی رو فراموش میکنیم. مثل اون آقایی که انقدر دستش رو بوسیدن و جلوش به سجده افتادن که شاید در درون خودش هم باور کرده آدم مقدسه یا فرستاده خدا روی زمینه. یا …
ولی خودی که تو داری میگی، یک خود ِ آرمانیه. در واقع خودیه که فکر مینکیم میتونیم باشیم و شاید حس میکنیم که نیستیم. خودی که هیچوقت توسط بقیه شناخته نمیشه. کمبودهایی که هیچوقت به نظر هیچکس نمیاد، انبوهی از احساسات و عواطف که واقعا راهی برای انتقالش وجود نداره.
پست با مضمون و مفیدی بود. من رو به فکر فرو برد. ممنون
میلاد باهات تقریباً موافقم. شاید من نتونستم درست حرفم رو توی متن بزنم و این از ضعف قلمم هست. ولی یک جملهای رو برای معرفی خودم در فیسبوک خیلی وقته که نوشتم که مؤید نظر تو هست. نمیدونم دیدینش یا نه:
آقا شما واقعن دماغت رو بالا میگیری و راه میری؟؟
جل الخالق ! دوره آخرالزمون شده
بابا برو بمیر میلاد :))
اگه خود بودن اینقدر خوبه پس چرا سخته
چرا خود بودن نمی ارزه به اینهمه راحتی و زیبایی
مگه الان خودت نیستی؟؟
منم با سارا موافقم ما یه “من ایده آل”داریم که برای خودمون تعریف کردیم و در ذهن از خودمون ساختیم و یه “من” حقیقی و واقعی اونی که در روزمره هستیم…به هرحال ابزارها و عوامل محیطی هم تأثیر میزاره در دور شدن از “من ایده آلمون”
خب بنفشه باید بگم که تقریباً همون حرفهایی که توی کامنت شباویز زدم اینجا هم باید تکرار کنم. با این فرق که تو یه جورایی بعد از موافقتی که با کامنت سارا اعلام کردی، خودت هم یه مقدار حرفهای من رو زدی. در هر صورت احتمالاً من یه کمی بد عمل کردم توی نوشتن این مطلب.
َAzi Edrisi
منم اگه خودم بودم الان میرفتم تو حیاط لایزر داد میکشیدم خدایا دوست دارم. ببخش که بعضی وقتا یادم میره که تورو دارم
من اگه خودم بودم نمیذاشتم غرورم رویاهامو بسوزونه
من اگه خودم بودم نمیذاشتم رنگ سیاه چشام از حادثه باشه…
من اگه خودم بودم حتما یه روز سر چهار راه گل میفروختم تا بفهمم اونا چی تو دلشونه وقتی میگن:خانوم توروخدا یه دسته بخر…..
اگه همین یه کارو میکردم بعدش حتما دیگه خودم میشدم. اونم بدون ارفاق
میگم نباش
اینایی که تو موشتی سختهها
همون غریبه باشی بیتره
من اگه میثم بودم اینقدر خودمو نمیگرفتم …
:دی
:)
dashtam ba oprah mini blogam ro mikhundam umadam bloge to ro ham bekhunam.dorost gofti man ye bar goftam age man khoda boodam khodaya ghatan az un chizi ke to hasti behtar nabudam.rasti man age khodam budam sare kelase ravanshenasi keifarimun mobile be dast dar hale khundane bloge to nabudam ke
باعث افتخاره که سر کلاس کامنت گذاشتی. ثواب محسوب میشه. هم برای نویسندهی کامنت، هم برای گیرنده و هم برای خوانندهها.
با عرض سلام
ئه ، چه خوب که ثواب محسوب میشه
ببخشید اونوقت من یه سوال داشتم :
این قضیهی ثواب و اینا همه جا صادق و درسته؟؟ آی مین سفارش شده بهش در روایات و احادیث مختلف؟ :دی
ایول من الان به فینگلیش تایپ کردم اما فارسی تحویل گرفتم راستی بلاگت توی mobile چه خوب ِ چجوری توی موبایل اونطوری جمع و جور در میاد ؟
دیگه دیگه. این از امکانات وردپرس هست. یه پلاگین هست که باید نصبش کنی و ادامهی ماجرا…
این پست رو به دو دلیل دوست داشتم:
۱. این حرف که ما هنر کنیم و جای خودمان باشیم و گنده گویی نکنیم(در واقع می شود اولین پاراگراف )
۲. پستی بود که چالش بر انگیز بود + دو نظر اولش
در واقع رفتار روزمره ی ما ،خود ماست. آن چه شما به آن اشاره کرده اید ایده آل های ذهنی ای است که نوعی نقد رفتاری هم به شمار می رود.
و این که پاسخ ما به محیط اطرافمون بسته به شرایط روحی و جسمی می تواند متفاوت از خود هرروزمان باشد.
ممنون.
از تو هم ممنون که وقت گذاشتی.
اگر این “من” کامل و بی نقص بود که دیگه من نبود. می شد پیامبر حتا شاید اگر جلوتر می رفت می شد خدا
“من” اگر کامل بود کسی دوستش نداشت و همه ازش می ترسیدن یا تو بهترین حالت مقدس و دور از دسترس می دیدنش
“من” ما به همین کم و بیششه که قشنگه. اینکه من یه چیز رو ندارم تو داری. اینکه کاملا صاف صوف نیستیم باعث میشه شبیه هم نباشیم و توجمعیت گم نشیم
من “من” ناکاملم رو دوست دارم. “من” کم و کسر دارم رو.
من اگر “من” باشم “منم” رو بشتر دوست خواهم داشت
به هر حال هر کی نظری داره. من دوست دارم نقش بازی نکنم و امیالم اینقدر من رو از خود حقیقیم دور نکنن. یه وقتهایی هم این دوری اونقدر زیاد و طولانی میشه که دلم برای خودم تنگ میشه.
شما الانم خودتی خبر نداری
شاید یکم بیشتر تو این خصلت ها یکم کمتر
اما جمله جالبی بود
آدما اگه خودشون می شدن ! شاید یه سری ها وحشتناک بد می شدن و یه سری ها وحشتناک خوب
من خودمم نمی تونم باشم چه برسه به….!
قبل ازییکه برسم به جمله آخر پاراگراف اول تو دلم گفتم ای بابا خجسته ای راس می گی خودت باش ( شما نه ها توی نوعی)
***
خودی که تصویر کردی زیباست اما زیادی کامله . خودایی رو دوست دارم که گاهی غیبت هم بکنن، گاهی حسودیشونم بشه اما جونشون برای طرف هم در بره. خودایی که حتی کمی عامی باشه یا پُر باشه اما بعضی وقتا عین یه بچه شیطنت کنه و از کارای خیلی بی مزه دوق کنه …
خود آدم بهترین تصویر ممکن از وجودش نیست، نزدیک ترین و حقیقی ترین و ممکن ترینشه چون بیشتر وقت ها آدم یه سری چیزا رو درونش داره و می خواد مثل اون بشه اما شرایط بیرون خیلی تاثیراتو روش می ذاره یا گاهی محدودش می کنه + همیشه آدم چیزای بیشتری از خودش می خواد و همین پویایی می ده
من اگه خودم بودم، هر کسی رو دوست داشتم بغل می کردم و می بوسیدمش
اگه خودم بودم، یهو بار و بندیل می بستم می رفتم کوه و بیابون
اگه خودم بودم با هیچ کس قهر نمی کردم
اگه خودم بودم راحت گریه می کردم
یه دوست خیلی نزدیک داشتم که براش از همه چی همه چی بگم
اگه خودم بودم روزها با هیچ کس حرف نمی زدم
اگه خودم بودم روسری سرم نمی کردم
اگه خودم بودم تو روی مامان بابام وا میستادم
اگه خودم بودم نمی دونم چقد دووم میاوردم!
درود. مطلب جالبی مطرح کردی. ابنظر من این خودی که ما میشناسیم بیشتر ساخته ذهن ماست. یعنی اون چیزیه که جامعه، سیستم، ارزشهای عرفی در طول عمر ما بهمون دیکته کردن. اما از اونجایی که بشر دارای روحیه تعالی طلبی و ارمانگرایی و رستگاریه، البته در مورد کسانیکه هنوز در خودشون این حسو ساکت نکردن، همیشه رفتارهای القا شده از ذهنش رو با الگویی متعالی مقایسه میکنه. در واقع آن چیزی که باید باشد نه آنچیزیکه هست.
موفق باشی
***
من اگر جای خدا بودم یک کاری می کردم “من” ها خودشان را گم نکنند !
***
Elham
***
نوشتهت رو میخوندم، به این فکر میکردم که ” من اگر خودم نبودم ” چقدر بهتر بود !
گاهی وقتا وقتی هیشکی خودش نیست، وقتی خودت باشی ضرر میکنی.
اون چیزی ام که که گفتی درستهها، کاملاً ….. اما خب اینی که من میگم هم درسته :دی
با این موافقم که گفتی. در راستای این جملهای که قبلاً توئیت کرده بودم:
سلام
بالاخره یه جا باز شد که من بتونم حرفمو بزنم . پست جدید که کامنتش باز نمی شه. قسمت ایمیل هم که نمی فرسته . ببخشید که کامنت بی ربطو مجبورم اینجا بذارم، ایمیل نشد.
در مورد کامنتتون که اول ممنون بابت توجه تون بعد هم باید بگم
خوب شد که گفتید چون من اصلاً نمی دونم اینا رو از کجا تیک زدم که اومدن و بلد هم نیستم که از کجا می شه ادیتشون کرد که قابل استفاده باشن؟
اگه بلدید یاد می دید ؟
ممنون :-)
سلام؛
اختیار داری. ببخش که اون بخشها مشکل داشتند. اون رو باید بری توی فسمت چیدمان. عناصر صفحه. زیر «پیامهای وبلاگ» یه Edit هست. اونجاست.
ممنون :-)
جالب نوشتی
قابل تامل بود
man age khodam budam , faryad mikeshidam az daste in zamune , az daste in zamune ke heeeeeeey bayad azash tu sari bokhori … cheraa ? wghean chera ? nemidunam