سلام بابا جان؛
دلم برایت تنگ شده. نه برای خودت و جسمت. برای کمکت. برای دعایت. جایات اینجا اصلاً خالی نیست. شما رفتید تا عدهای که هیچ ربطی به انقلاب نداشتند به روی مردم گلوله ببندند. بابا جان دیدی که با رأی سبزمان چه کردند؟ دیدی که با میرحسین چه کردند؟ دیدی که انقلاب دست نااهلان و نامحرمان افتاد؟ آری دیدی. میدانم که میبینی چه بر سر ما میآید. حتی میدانم که کمکمان میکنی. فقط خیلی نگرانم. اینها رحم و مروت ندارند. اینها حتی به اندازهی سربازان شاه مرد نیستند. اینها به روی مردم گلوله میبندند و فردایش میگویند ما نبودیم و خودشان بودند. بابا جان اینها حتی به ما هم میگویند منافق. ما منافقیم؟ یعنی این مردمی که به چشم خودمان دیدیم منافق هستند؟ اینها تا کجا میتوانند دروغ بگویند؟ ببین که چطور سعی در استقرار حکومت دیکتاتوری دارند. فکر میکنند دیکتاتورها یک شبه دیکتاتور میشوند. اینها دم از قانونی میزنند که به هیچ کدام از بندهایش وفادار نیستند. چند سال است که قانون شکنی میکنند و این بار پشت قانون پنهان شدهاند.
اینقدر دلم گرفته و حالم بد است که نمیتوانم زیاد برایت بنویسم. بیشتر حرفهایم را بعد از نماز عشا برایت گفتم. بیشتر نفرینهایم را همانجا در سر سجده کردم. این ما و این خدا و این آه یتیم و این ظالمان. فقط کمک کن تا آخر بایستیم.
az oon rozi ke bahonar naami be arezohaye khod resid ba estefade az naame baraadar…..az oon rozi ke mohandes chamran naane khod ra dar khoone baradarash zad va nooshe jan kard va ejaze nadad ke hamsar chamran digar yadi az oo konad…. az oon roozi ke khone pedarane ma pelekani shod baraye bala raftane afradi mesle in robah sefatane zesht kho bayad midanestim ke gohare mosavi dar in bazar makare be taraje kaftarhayi mesle mesbaho ahmadi va bozorgtaraneshan miravad…..
دیگر رای نخواهم داد
خروشید کای پایمردان دیوبریده دل از ترس گیهان خدیوبکوشید کین مهتر آهرمن استجهان آفرین را به دل دشمن است
از پشت ابرا مداظبی؟ داری نگامون می کنی خدا؟
قلم چرخید و فرمان را گرفتندورق برگشت و ایران را گرفتندبه تیتر «شاه رفت ِ» اطلاعاتتوجه کرده، کیهان را گرفتندچپ و مذهب گره خوردند و شیخانشبانه جای شاهان را گرفتندهمه ازحجرهها بیرون خزیدندبه سرعت سقف و ایوان را گرفتندگرفتند و گرفتن کارشان شدهرآنچه خواستند آن را گرفتندبه هر انگیزه و با هر بهانهمسلمان، نامسلمان را گرفتندبه جرم بدحجابی، بد لباسیزنان را نیز، مردان را گرفتندسراغ سفره ها، نفتی نیامدولیکن در عوض نان راگرفتندیکی نان خواست بردندش به زنداناز آن بیچاره دندان را گرفتندیکی آفتابه دزدی گشت افشاءبه دست آفتابه داشت آن را گرفتندیکی خان بود از حیث چپاولدوتا مستخدم خان را گرفتندفلان ملا مخالف داشت بسیارمخالفهای ایشان را گرفتندبده مژده به دزدان خزانهکه شاکیهای آنان را گرفتندچو شد در آستان قدس دزدیگداهای خراسان را گرفتندبه جرم اختلاس شرکت نفتبرادرهای دربان را گرفتندنمیخواهند چون خر را بگیرندمحبت کرده پالان را گرفتندغذا را آشپز چون شور میکردسر سفره نمکدان را گرفتندچو آمد سقف مهمانخانه پائینبه حکم شرع مهمان را گرفتندبه قم از روی توضیحالمسائلهمه اغلاط قرآن را گرفتندبه جرم ارتداد از دین اسلامدوباره شیخ صنعان را گرفتندبه این گله دوتا گرگ خودی زدخدائی شد که چوپان را گرفتندبه ما درد و مرض دادند بسیاردلیلش اینکه درمان راگرفتندهمه اینها جهنم، این خلایقز مردم دین و ایمان را گرفتند…..سیمین بهبهانی
گرگها خوب بدانند، در این ایل غریبگر پدر مرد، تفنگ پدری هست هنوزگرچه مردان قبیله همگی کشته شدندتوی گهواره چوبی پسری هست هنوزآب اگر نیست نترسید، که در قافله ماندل دریایی و چشمان تری هست هنوزدکتر زهرا رهنورد