نقد ستون پیشنهادات – گلابی دیوانه

این تعداد محدودی که در ستون پیشنهادات گذاشته‌ام، حاصل چند سال وبگردی و سرک کشیدن به خانه‌ی این و آن است. تعداد بسیار بیشتری از این‌ها هستند که روابط بسیار نزدیک‌تری با من دارند و یا حتی بیشتر از این‌ها در وبلاگشان حاضر شده‌ام و مطالبشان را خوانده‌ام. ولی این چند نفر بیشترین کشش را در من ایجاد کرده‌اند طی این سال‌ها. می‌توانستم همه‌ی دوستانم را در این ستون قرار دهم، ولی به یک جور معامله بیشتر شبیه بود. اسم‌ها هم ارزش واقعی خودشان را از دست می‌دادند و دیگر ستون پیشنهادات نمی‌شدند و اسمی شبیه دوستان مناسب‌تر می‌شد برایشان. خلاصه که عصاره‌ی چند سال خواندن وبلاگ‌های مختلف توسط من شده است این ستون چند نفری.

ولی تمام این حرف‌هایی که زدم دلیل نمی‌شود که بر این دوستان، نقدی وارد نباشد. درست به همین دلیل که این اشخاص را به شما خوانندگان پیشنهاد داده‌ام، می‌خواهم بر تک تکشان نقدی وارد کنم. از شما خوانندگانی که این پیوندها را دیده‌اید و با آ‌ن‌ها آشنا هستید هم دعوت می‌کنم تا در قسمت نظرات، نقد خود را ثبت کنید. من برای این کار از تک تک این دوستان اجازه می‌گیرم. در صورت تمایل هم خود دوستان (ستون پیشنهادات) می‌توانند از خوانندگانشان دعوت کنند تا در اینجا نقدشان کنند. سعی می‌کنم میزبان خوبی برایشان باشم.

یادداشت‌های یک گلابی دیوانه

نثر روان و زبان ساده مشخصه‌ی اصلی موسیو گلابی در متونش است. ارتباطی که بسیار راحت و بی‌دردسر خواننده با متن برقرار می‌کند باعث می‌شود که خواننده از روزهای اول که خواندن این وبلاگ را شروع می‌کند، حس کند سال‌هاست که خواننده‌ی آن است. در این سبک خیلی‌ها سعی کرده‌اند، ولی بدون شک یکی از موفق‌ترینشان، موسیو گلابی است. رعایت اصول نگارش، استفاده صحیح و وسواسی از نقطه و ویرگول، روند هیجان‌انگیز متن و لبخندی که همیشه در طول متن بر لبان خواننده می‌نشاند از نقاط قوتش است. لبخندی که کم‌تر به قهقهه تبدیل می‌شود، ولی حس خوبی را منتقل می‌کند. من یادداشت‌های یک گلابی دیوانه را وبلاگ طنز نمی‌دانم، ولی زبانش را چرا.

یکی از مواردی که من نمی‌پسندم، حرکت موسیو گلابی روی سطح است. گاهی از خواندن آن‌همه جمله‌ی صمیمی و گرم که ممکن است حتی در ذهن آدم ثبت شود، در آخر هیچ چیز نمی‌ماند. و برعکس در معدود مواردی که موسیو حتی چند جمله از متن را از سطح به عمق هل داده است و در عین حال سادگی و شیوایی متن را حفظ کرده است، اثری ماندگار بر من گذاشته. این عدم ورود به عمق، با توجه به شناختی که از موسیو گلابی دارم، شاید از روی عمد و یک طور خود سانسوری اتفاق بیافتد. ولی خواننده‌ای که برای خواندن متن‌هایی فراتر از دفترچه‌ی خاطرات به اینترنت می‌آید و وبگردی می‌کند، بعد از خواندن چند متن از او، شاید به چشم یک روزانه‌نویس به او نگاه کند. این امر با تعداد فراوان خواننده منافاتی ندارد. به عقیده‌ی من مهم است که موسیو گلابی بداند خوانندگانش برای چه منظوری وبلاگش را می‌خوانند. و ببیند برای آن‌ها می‌نویسد، یا برای دغدغه‌های ذهنی‌اش. برای دردش. برای آرمانش. اگر شناختی از او نداشتم، از خواندن بعضی از متونش، به نظرم یک پسر بیست ساله می‌رسید که گاهی از محیط اطرافش هیجان‌زده می‌شود و آن‌ها را با کمی نمک و فلفل به خورد ما می‌دهد. و البته در این کار خوب عمل می‌کند. ولی اندک متن‌های تأثیرگذار او خبر از حقیقتی در پس این متون می‌دهد.

همین دیگر. اگر بیش از این نقد داشتم که دیگر به شما پیشنهادش نمی‌کردم. یک ایراد دیگر هم به موسیو بگیرم و قلم نقد را به شما واگذار کنم. تعداد زیاد علامت‌های تعجب (!) در متن‌هایش روی اعصاب من بندری می‌زند.

294 دیدگاه در “نقد ستون پیشنهادات – گلابی دیوانه”

  1. از اولین وبلاگ هایی که شروع کردم به خوندنش، وبلاگ موسیو بود. کماکان هم می خونم.
    از اکثر پست هاش خوشم میاد. اما تو پست “هر سال میگیم دریغ از پارسال” احساس کردم کاملاً داره با لحنی تقلیدی از نوشته های “گفت و چای” می نویسه.. اونقدر قلم و موضوعات شبیه به هم بود، که خواننده احساس می کرد فهیم و موسیو یه نفرن! وقتی هم که اون پست رو گذاشت، دقیقاً تو بحبوحه بحث فهیم در مورد اون موضوع بود… به نظرم اگه به اون پست فهیم لینک میداد خیلی بهتر بود..

    1. ممنون از لطفت. راستش خیلی خوب بود اگه واقعاً می‌تونستم مثل فهیم بنویسم و البته می‌دونم که نمی‌تونم. به‌هرحال همزمانی موضوعات کاملاً اتفاقی بود و به‌همین‌خاطر فکر نمی‌کردم نیازی باشه که پای نوشته‌م به «گفت و چای» لینک بدم!

  2. سلام

    وای پس خیلی ها با من هم عقیده اند
    ببین گلابی عزیزم
    من وب تو رو دوست دارم و بهش سر میزنم حس میکنم که از نظر اقتصادی آدم مرفهی هستی ولی هیچوقت ندیدم که بخوای روی این مسئله مانور بدی
    نوشته هات حتی اگر نکته آموزنده ای نداشته باشه باز باعث لبخند میشه
    ولی وقتی خودت میگی نقد کنین پس بذار بگیم
    حتی راجع به لینک هات
    من وب زیگزاگ رو دوست ندارم چون همونطور که گفته شد میخواد رفاهش رو تو چشم بقیه بکنه، خوندن پست هاش جز تلف کردن وقت چیزی نداره درسته که شخصی نویسی میکنه ولی برای من که چیز مثبتی نداشته و اینکه وقتی دیگران ازش انتقاد میکنن برخورد بدی داره و وبش بیشتر به یه دفتر خاطرات شبیه
    و مجموع اینها باعث شد که من دیگه به وبش نرم
    در مورد آنی هم با نظر دوستمون که گفت بعد انتخابات افت داشته موافقم
    در توانایی هاش شکی نیست چون من آرشیوش رو یک هفته ای خوندم و از اکثر پست هاش لذت بردم امیدوارم که دوباره به اوج برگرده
    ولی در مورد نون قرض دادن هم به نظر من مثلا در مورد آنی، خودت گفتی که اگه حس کنی خوب نمی نویسن حذفشون میکنی ولی…. (البته منظورم آنی الان هست)
    و البته بعضی از لینکها هم خوبند از نظر من
    مثل اسپایدر مرد که واقعا ذهن قوی ای داره و من حتی توییت هاش رو هم دوست دارم و میخونم و فکر میکنم خیلی ها با من هم عقیده باشن
    ببین گلابی جان اسپایدر مرد هم تو توییت هاش شخصی نویسی میکنه ولی به سبک قشنگ و با طنازی که طرف به خوندنشون جذب میشه برعکس زیگزاگ
    ببخشید ولی در مورد تارا هم وب جالبی نداره چون همش در پست هاش اصرار داره که بگه من شخصیت قوی ای دارم اجتماعی ام چشمام قشنگن لبام فلانن شخصیتم مثل گل فلانه میخواد عکس ساعتشو بذاره عکس کامل از دستش میگیره که ناخنهاشم معلوم بشه طوری که دیگه ساعته معلوم نیست و تو اکثر پستهاش و جواب کامنتگذاراش این نکته مشخصه که برعکس شخصیتش اونقدر ضعیفه که همش نیاز به تائید داره. خوب این باعث شد که من دیگه به وبش نرم.
    من فهیم رو هم دوست دارم و از طنزش لذت میبرم و همینطور شبگیر.
    بقیه رو نظر نمیدم چون نرفتم
    ببین گلابی جان صرف اینکه یه نفر تو بلاگش خودشه که نمیشه گفت بلاگش خوبه
    همه آدمهای بالا محترمند ولی گفتم که بگم موافق این جملت نیستم “این تعداد محدودی که در ستون پیشنهادات گذاشته‌ام، حاصل چند سال وبگردی و سرک کشیدن به خانه‌ی این و آن است. تعداد بسیار بیشتری از این‌ها هستند که روابط بسیار نزدیک‌تری با من دارند و یا حتی بیشتر از این‌ها در وبلاگشان حاضر شده‌ام و مطالبشان را خوانده‌ام. ولی این چند نفر بیشترین کشش را در من ایجاد کرده‌اند طی این سال‌ها. می‌توانستم همه‌ی دوستانم را در این ستون قرار دهم، ولی به یک جور معامله بیشتر شبیه بود.”
    قرار دادن بعضی از این لینک ها بیشتر به معامله شبیه. و به قول دوستمون مثل کتابخانه ی آدم های پولدار فقط به خاطر بازدید زیاد…
    عاشق این اخلاقتم که تعداد بازدید کننده هات رو کنترل نمیکنی و به خاطر لذتی که از طنز میبرن خودشون با کامنتشون ابراز وجود میکنن
    من دوست دارم این روحیات تو رو تو بلاگ پیشنهاداتت هم ببینم
    هرچند که اینجا البته نه دقیقا اینجا بلاگ خودت ۶ دانگ متعلق به تو ئه ولی دوست داشتم نظرم رو راجع به پیوند هات بگم

    البته بگم که قصد بی احترامی به کسی رو ندارم و اگه اینطور حس شده عذر میخوام
    دوست دارم این نکته مشخص بشه که آدمها وقتی همو دوست دارن برای هم وقت میذارن حتی برای انتقاد کردن
    وگرنه کسی ما رو مجبور نکرده که حتما از این بلاگ ها بازدید کنیم
    نهایتا دیگه به اونجا نمی ریم کاری که من میکنم ولی چون شما رو دوست داشتم خواستم بگم
    مثلا در مورد زیگزاگ دوست داشتم بهش بگم که تو نظراتش تغییر بده ولی وقتی دیدم روحیه انتقادی نداره براش وقت نذاشتم
    من خودم بلاگ های گمنامی رو میشناسم با بازدیدهای کم و کامنتهای کم که واقعا از خوندنشون لذت میبرم
    متاسفانه همیشه یکسری از تبلیغات کاذب نون میخورن ویکسری هم مظلوم واقع میشن
    دوست دارم بلاگرا بدونن که حتی برای اعتماد به نفسی که از تعداد زیاد بازدید کنندهاشون میگیرن ،در مقابل اونها مسئولند
    عذر میخوام که طولانی شد
    برات آرزوی موفقیت میکنم گلابی جوان

    1. غزل جان این جمله برای متن من هست و من نوشتمش و منظورم هم ستون پیشنهادات خودم هست:

      این تعداد محدودی که در ستون پیشنهادات گذاشته‌ام، حاصل چند سال وبگردی و سرک کشیدن به خانه‌ی این و آن است. تعداد بسیار بیشتری از این‌ها هستند که روابط بسیار نزدیک‌تری با من دارند و یا حتی بیشتر از این‌ها در وبلاگشان حاضر شده‌ام و مطالبشان را خوانده‌ام. ولی این چند نفر بیشترین کشش را در من ایجاد کرده‌اند طی این سال‌ها. می‌توانستم همه‌ی دوستانم را در این ستون قرار دهم، ولی به یک جور معامله بیشتر شبیه بود.

    2. دوباره سلام. قبل از هر چیز از نظر لازمه ازت تشکر کنم بابت چوب‌کاری‌های متعددت و مقدمتاً اینو هم باید بگم که چندان مرفه نیستم، حداقل اون‌قدر مرفه نیستم که بخوام به رخ خواننده‌هام بکشم!

      در مورد لینک‌ها فکر کنم دیگه باید بگیم میثم همه‌ی این حرف‌ها رو جمع کنه و به‌عنوان نقد زیگزاگ منتشر کنه تا خودش بیاد توضیح بده ولی من هنوزم باهات هم‌عقیده نیستم که می‌خواد رفاهش رو به‌قول شما تو چشم بقیه بکنه. و در مورد آنی دالتون واقعاً هنوز هم خیلی از پست‌هاش خوبن، شاید هم مشکل از سلیقه‌ی من باشه که این‌طور فکر می‌کنم ولی مطمئن باش که اگه از نظر خودم پست‌هاش ضعیف بشن (حتی اگه اون‌وقت شما بگین که قویه) من ابایی از حذفش ندارم. فکر می‌کنم من و آنی دالتون دیگه اون‌قدر بزرگ شدیم که درگیر این مسائل کودکانه‌ی لینک و لینک‌بازی در دنیای مجازی نباشیم. خلاصه بهت اطمینان می‌دم که در این موارد هیچ نون قرض دادنی در کار نیست!

      اون پاراگراف رو هم میثم در موردش توضیح داد که خودش نوشته…

      آخر همه‌ی این حرف‌ها ازت ممنونم که نظرت رو در مورد من و وبلاگم نوشتی، طولانی شدنش هم نکته‌ی منفی نبود که بابتش عذرخواهی کنی، برعکس چیزی بود که من به‌خاطرش باید ازت تشکر کنم.

      راستی اگر هم وبلاگ‌هایی رو می‌شناسی که به‌نظرت نوشته‌های خوبی دارن اما به‌دلایلی ناشناخته موندن خوشحال می‌شم از طریق فرم تماس وبلاگم معرفی کنی. باز هم ممنون و مؤفق باشی…

  3. میسیوی عزیز سلام مجدد ِ مجدد. البته می دونم دیگه از خووندن ِ سلام های اینجا کهیر می زنی :دی منتها چون گفتن سلام سلامتی میاره، بنده همچنان مصر به استفاده ام.
    راستش من الان همه ی کامنت ها رو خووندم و دچار سرگیجه ی حادی شدم.حرف خاصی هم نداشتم فقط اومدم یه ایول و خسته نباشید و سوت و کف در کنم برای منتقدان ِ با حوصله و شما میسیوی گلاب! که آستانه ی انتقادپذیریت در مقایسه با خود من که کولاک می کنه. گرچه می دونم تحت اثر مشت و لگد بچه ها کمی کبود شدی اما خودم شخصا بیشتر پی به محبوبیتت بردم.(منظورم اینه که به نظر نمیاد بچه ها برای کبود کردن هر بلاگ نویسی آستین بالا بزنن و این نشون از علاقه شونه به تو) واقعا خیلی موشکافانه تو بحث شرکت کردن و باعث شدن که بنده الان از شدت فضولی در مورد آرشیو پست های پرشین بلاگ و بلاگفا رو به خفگی باشم! مدیونی اگه دریغ کنی ها.
    خلاصه الان طوری جوگیر شدم که با خووندن هر جمله از کامنت ها به صورت سینوسی بر له و علیه ات دارم شعار می دم و فقط آجیل رو کم دارم و گزارش عادل فردوسی پور رو. هر آن هم بیم ِ موج مکزیکی رفتنم میره!
    این وسط فقط یه چیزی ضدحاله اونم وضعیت نا به سامان ِ استادیومه .
    آقا میثم ، مسئول محترم ، واقعا شما چرا رسیدگی نمی فرمایی؟ باباجان یه همتی کن و این نظرخونه رو پیج پیج کن. عین نمایش نتایج تو جستجوی گوگل. این قابلیت رو بلاگفا هم داره ، آخه وبلاگ شما چرا نداره؟؟؟؟؟ ای بابااااااااااا

    1. من واقعاً لذت می‌برم که هر ازچندگاهی بین انتفادها از من، سیخی هم به میثم زده می‌شه! تا میثم باشه که یه بلاگر مردمی و آبرودار رو نقد نکنه و اگر هم خواست نقد کنه قبلش نظرات وبلاگش رو سر و سامون بده!

      در مورد اون قسمتی هم که مربوط به من بود باید بگم که حق با توئه، همین‌که میان و می‌نویسن نشون‌دهنده‌ی اینه که برام ارزش قائل شدن. فقط کامنتدونی میثم مشکل داره که شما به بزرگواری خودتون ببخشینش دیگه!

  4. من فکر می کنم گلابی خیلی خوب ظنز رو می فهمه. و خیلی ساده می تونه بخندونه. همین کافیه برای من تا نوشته هاشو همیشه بخونم بقیه ش که ته قضیه چی واسم در بیاد مهم نیست اون خندهه از همه چیز مهمتره.

  5. به نظر من اگه مسیو بخواد عمقی بنویسه دیگه مسیو نیست. پرداختن به سطح و فقط تلنگری به عمق زدن یک هنره که شاخصه ایشونه.
    در ضمن با وجودی که سطحی مینویسه تازگیا مطالبش +۱۸ شده چه برسه به این که بخواد عمقو نشونه بگیره :دی

  6. salam
    man az khanandegan kamelan khamosham!!!:d
    az avalam bahat0on hamrah bodam vali ehsas kardam inja chizi nagam najavanmardie:d
    be nazare man vebloget0on kheiili alie ghasdam tarif nist mikham haghe matlabo ada karde basham mishe goft yeki az behtarin veblogost chon mazmone vebloga alan kheili khozabalat shode!
    age zo0d z0od up konid va vagheoletefaghiar0o benevisid hich moshkeli nist!!
    vali hamishe har chi mineveshtid t0o kaf in bodam kashf konam shoma ki hastid ba che moshakhasati!!!
    hala be khodet0on nagirida man ayal varam :d

  7. سلام
    خیلی وقته گلابی رو میخونم . راستش من هیجوقت موقع خوندن یه متن به این فکر نمیکنم که سبک و نوعش چیه! یه دلیلش بیسوادیه و دلیل دیگه ان که متنی رو میخونم که از خوندنش لذت ببرم و باید بگم مدتیه مثل قبل با پست اش رتباط ر قرار نمیکنم حتی بعضی وقتا پشیمون میشم از خوندنش ولی همچنان هر هفته سر میزنم به امید اینکه بازم یه مطلب خوب ببینم ازش ثل خیلی از پستای قدیمی که چند بار خوندنشونم میارزید.
    با این حال هنوز وبلاگشو دوست دارم

  8. احساس من هم مثل فرنازه. اون قدر به اسم طنز و بدون توجه به احساسات زن ها مطلب نوشته شده که حساسیت آقایان هم از بین رفته و به نظرشون عجیب می آد که نوشته شون باعث بشه خانمها اذیت بشن. موسیوجان زیاد حق به جانب نباش. البته من خودم چون احتمالا همین حس ناخوشایند رو با “بعضی”(!) نوشته هام به آقایون منتقل می کنم چندان حق اظهارنظر ندارم!

    1. خب شاید اشکال از منه که چون تا حالا هیچ حس ناخوشایندی از اون «بعضی» نوشته‎هات بهم منتقل نشده، از دیگران هم انتظار دارم که مثل من باشن.
      به‎هرحال من توی اون پستم هرچند که طنز بود اما باز هم از قید «همه» زن‎ها استفاده نکردم و فکر می‎کردم همین کافیه برای این‎که بهم وصله‎ی مقابله با زن‎ها چسبونده نشه. مطمئن باش اگه خودم هم جایی بخونم که بعضی مردها دزدی می‎کنن نمی‎رم یقه‎ی نویسنده رو بگیرم که چرا به مردها گفتی دزد… اگه رفتم گرفتم اون‎وقت هر چی خواستم بهم بگو!

  9. سلام من یه سوالی پیش اومد برام؟این رها همون ابراهیم رهای خودمونه؟:(همون که ما تو سایتش لنگر انداخته بودیم یه روز صبح رفتیم دیدم درش تخته شده؟:((البته یه چیزاییی هم یادمه که موسیو گلابی هم چند باری از اونجا رد شده:d دوستانی که میدونن منو رو راهنمایی بفرماین

    1. من نگرفتم چی شد. این رهایی که این‎جا کامنت گذاشته رو می‎گی؟ فکر نکنم ابراهیم رهای خودتون باشه چون اون احتمالاً با اسم ابی کامنت می‎ذاره!

      من از کجا رد شدم؟ در کجا تخته شده؟ الآن منم گیچ شدم، دوستانی که می‎دونن من رو هم راهنمایی بکنن لطفاً!

  10. ممنون از این که جوابمو دادی

    ایشالا که هر چه زودتر شرایط زندگیت عــــــــــــــــالـــــــــــی بشه و ما هم از نوشته های زیبات لذت ببریم

    جوابایی رو هم که واسه بقیه گذاشته بودی رو خوندم ولی قبول ندارم حرفاتو چون من خودم به شخصه از طنزای سیاسی که مینوشتی خیلی لذت میبردم چون همون طور که توی کامنت قبل گفتم باعث میشه مسائل اطرافمونو خیلی بهتر درک کنیم

    به طور مثال وقایع اتفاقیه ای که مینوشتی همیشه منو یاد برنامه پا.را.زیت شبکه
    V .O .A مینداخت چون اون برنامه هم در عین طنز بودنش و این که خنده به لبها مینشونه ولی وقایع هفته رو واسمون بازگو میکنه و باعث درک عمقی از مسائل میشه

    بازم ممنون منتظر وقایع اتفاقیه خرداد هستم

  11. اوووووووووووووووووووو چه حرفی میزنی گلابی!!]چه با حوصله ای تو!
    منم اومده بودم خونخواهیه گلابی ولی نطقم کور شد این همه حرفو یه جا دیدم!(کلا میگم(همه ی نظراتو)میدونی که گلابی؟)

    جمعیا بیخیال..انقد سر به سر این گلابیه ما نذارین

  12. سلام … باتوجه به اینکه متاسفانه موسیو رو ندیدم و باز هم متاسفانه باهاش هم صحبت و هم پیاله نشدم، خیلی دوستش دارم؛ چون بر عکس شما معتقدم بچه ای نیست که سطحی به مسائل نگاه می کند و هیجان زده از قلم خوبش سوء استفاده می کند … اصلاً جوان! قابلی است که قلمش رو به بهترین شکل در مورد مفاهیم خوب به کار می برد و به ساده ترین مسائل از زاویه ای نگاه می کند که کمتر کسی چنین می نگرد … زیاده گویی نکنم؛ به نظر من، موسیو بهترین دنیای وبلاگستان است …

    1. سلام عادل جان،
      این چندمین باریه که ظرف یک هفته‎ی اخیر داری شرمنده‎م می‎کنی. متأسفانه تا حالا سعادت دیدارت رو نداشتم ولی اگه می‎دیدمت یک ماچی موچی چیزی به تشکر از تمام این حرف‎ها روانه‏‎ی روی ماهت می‎کردم. مخلصم!

  13. راستش نقد من بر اینه که موسیو گاهی اوقات بیشتر از حد محافظه‌کاری می‌کنه. یعنی خودسانسوریش گاهی اوقات آدم رو دلخور می‌کنه و باعث می‌شه تو دلت بگی: “توقعم از موسیو بیشتر از اینا بود”. محتاط عمل کردن خوبه اما زیادیش می‌شه تفریط.
    در مورد پست “دختر بازی” منم بعد از خوندن اون پست حس کردم موسیو مرد سالاری رو توی اون پست به حد اعلا رسونده اما حس توهین نداشتم. چرا که موسیو کارهایی که نمی‌تونه انجام بده رو فقط نام برده بود و این توهین به شخصیت زن نبود. باقیه کارها که باعث برابری زن و مرد می‌شه رو خودش هم می‌تونه به عنوان مرد انجام بده پس مطمئنن قصد توهین به مقام زن نبوده که اگه باشه خودم شخصن کارش دارم بعدن!!!
    آدرس وبلاگم رو نمی‌ذارم که شناسایی نشم حالا دلخوری‌یی چیزی پیش بیاد.

    1. خوبه که آدرس وبلاگت رو نذاشتی وگرنه میومدم تو وبلاگت و یه جواب دندون‎شکن بهت می‎دادم که بری با آقای زیپ برگردی (این رو اسم حدس زدم، شاید هم اشتباه کرده باشم!)

      در مورد اون پست هم که ازم دفاع کردی پس مشکلی نیست!

  14. موسیو خوب مینویسه. همین! بذارید آدما هر طوری که میخوان بنویسن. چرا بر میدارید نقدشون می کنید؟!
    به نظر من یک نویسنده به هیچ وجه نباید نقد بشه. اصلا نویسندگی نباید نقد بشه. چرا که نویسنده یه انسانه و هر انسانی ویژگی های منحصر به فردی رو داره که بقیه ندارن. چرا سعی میکنیم برای همه یه قالب تعیین کنیم و بگیم این درسته و این غطله، ویرگول زیاد میذاره، سطحی مینویسه، عمقی مینویسه… اصلا به ما چه خب! اون یه آدمه و هر طوی که مینویسه داره نیازش رو با این کار برطرف میکنه. و هر کسی میدونه چه طوری نیازش رو متناسب با خودش برطرف کنه.
    من مخالف هر گونه نقد در این موارد هستم چه سازنده چه انتقادی چه پیشنهادی…. بذارید آدم ها اون طوری که خودشون میدونن بنویسن، نقاشی بکشن، فیلم بسازن، بنوازن، بذارید هر طوری که خودشون راه رو پیدا میکنن طی کنن. سعی نکنیم یه قالب تهیه کنیم و مردم رو با اون مقایسه کنیم و ایرادات و خوبی هاش رو بگیم.
    جذابیت زندگی هم به همین تفاوت ها است. من با نقد مخالفم…. باعث میشه اون کسی که مورد نقد قرار میگیره خواه ناخواه روش تاثیر بذاره و دیگه اون طوری نباشه که قلب و ذهنش میخوان باشن. باعث میشه کم کم از خودش دور بشه.
    این نظر منه!

    1. ورق امتحان نقاشی را توی کلاس پخش می کنند .با خودکار قرمز عددی روی اون نوشته شده .۱۴ نگاهش کرد ودیگه نقاشی نکشید .ایا می توان به حس نمره داد .پس چطور معلم این کار را کرد.این اتفاق در دوران ابتدایی برای یکی از همکلاسی های من افتاد.خود من در حال حاضر نیمه حرفه ای نقاشی می کشم وبه بچه های پرورشگاه نقاشی یاد میدم .هرگز به کسی نمره زیر بیست ندادم .گاهی با وجود تخصص هم باید سکوت کرد.منظورم به فرد خاصی نیست . با خواندن نظر امین به نظرم امد .بله گاهی بهتره (بذارید هر طوری که خودشون راه رو پیدا میکنن طی کنن)

    2. آقا من ارادت خاص دارم خدمتت و ممنون از لطفت که اسم نویسنده رو روی من گذاشتی. با بخشی از حرفت موافقم، اون قسمتی رو می‌گم که در مورد تأثیرگذاری خواه و ناخواه بر روی نوشته‌ها گفتی درسته… ولی خب نقد کردن یه نویسنده اون‌قدرها هم که گفتی بد نیست!
      موضوعی که هست اینه که من همیشه فکر می‌کنم کسایی که می‌گن ما فقط و فقط به‌خاطر خودمون می‌نویسیم یا می‌خوان ژست روشن‌فکری بگیرن و یا رسماً توی چشم‌ها ما نگاه می‌کنن و دروغ می‌گن! دلیلی نداره که کسی به‌خاطر خودش بنویسه و اون‌وقت وبلاگ رو برای این‌کار انتخاب کنه و در نهایت هم بخش نظراتش رو باز بذاره تا از دیگران فیدبک بگیره. نظر شخصی من اینه که ما در همه حال به‌دنبال بهبود نوشته‌هامون از طریق نظرسنجی از دیگران هستیم (هرچند شاید با این قضیه اعلام مخالفت کنیم). حتی منی که ادعا می‌کنم در مورد نوشته‌هام نظر خودم رو به نظر خواننده‌ها ارجح می‌دونم باز هم دوست دارم نظر خواننده‌ها رو بگیرم و حتی‌المقدور کاری کنم که نظر خواننده رو به خودم نزدیک کنم و یا جوری بنویسم که هر دو موضوع رو پوشش بده.
      نمی‌دونم چقدر تونستم منظورم رو در قالب این جمله‌های شلخته‌ی کج و کوله برسونم اما خلاصه‌ی همه این بود که نقد کسی که می‌نویسه هرچند می‌تونه به قلمش جهت بده اما این جهت دادن لزوماً چیز بدی نیست… حداقل وقتی که منجر به ارتقای یه نوشته بشه چیز بدی نیست.

  15. بسم الله الرحمن الرحیم
    و اعوانه و انصاره و همونایی که رئیس دولت قبل از سخنرانی هاش میگه…
    آقا این موسیو گلابی خوب مینویسه، خوب
    فقط حیف که کمی شطرنج نوشتش رو کم کرده

    چون نقده باید مستقیم بیرم سر عیب و ایراداتی که به نظرمون میرسه
    میثم جان مهمات رو از پشت جبهه برسونن تا ما موسیو رو منفجر کنیم!
    من فکر میکنم مدت ها پیش، موسیو در مورد مسایل و اتفاقات روزمره که مینوشت، کمی عکس العمل خودش رو مثبت تر از آنچه که یک آدم عادی در شرایط غیرعادی! بروز میده، نشان میداد…برای مثال در مورد اون دختر شطرنج بازی(بهمراه یک پسر) که در اتوبان سوار اتومبیل ایشان شده… موسیو میگه من اگه میدونستم اینطوریه نه وقت ایشون تلف میشد نه من(این نقل قول نیست) و البته از آنچه که در دلش و از ذهنش گذشته صحبتی نکرده و اینکه آیا عکس العملش همیشه همینه در برابر چنین واقعه ای…
    اما مدتی پس ازون شاهد بودیم ایشون پرده از اعمال خودشون برداشتند و همه پی بردیم به طینت شیطانی! ایشون… مثلا اینکه در ماهواره کانال های شوی لباس رو میبینه و…. واقعا خوشم اومد که همانطور که از مثبت بودن خودش حرف زده، در مورد برخی کارها که بخشی از مردم غیرسازنده میدونند هم صحبت کرده و اعتراف کرده به ارتکاب! این اعمال….
    در مورد لینکدونی هم فکر میکنم هر شخصی یه سلیقه ای داره و نمیشه انتظار داشت که همه یکسان فکر کنن و مثلا چون فلانی ِ یک من رو لینک کرده ، پس فلانی ِ دو هم باید من رو لینک کنه…

    والا ما نقد و مقد بلد نیستیم… هر وقت خواستین از یکی تعریف کنین من رو خبر کنین

    1. مرسی از لطفت روح‌الله، واقعاً خود منم نفهمیدم این چه‌جور نقدی بود، همه‌ش تعریف بود و هندوانه‌ی زیر بغل و شاخ توی جیب و این‌ها!

      در مورد اون پستی که گفتی من عکس‌العمل عادی خودم رو گفتم، نمی‌دونم چرا به‌نظرت این‌قدر عجیب و غریب اومده! خب یعنی مثلاً چون ما از سر بیکاری و بی‌حوصلگی نشستیم و شوی لباس دیدیم دلیل می‌شه که در شرایط دیگه بریم دست دختر کنار خیابون رو بپیچونیم و بیاریم توی خونه و ادامه‌ی ماجرا؟!

  16. سلام بر مسیو ها ومسترها و رجالان و اقایان ….اقا میثم نمی دونم درباره نوشته ی من چه برداشتی داشتید .اما حسی که از میان اون پاسخ کوتاه شما می جوشید .در من این فکر را به وجود اورد که چندان خوش ایند شما نبود.وانچه گواه حس من است پاسخ موسیو گلابی است که به نوعی دلجویی از شما بود.که به من اشاره کرد خودت تو نیز در حال انتقاد و نقدی .بله من نیز زاده ی بومی هستم که از هر ساعت برنامه سیمای ان نود درصد نقد است گزارش فوتبال ان به جای گزارش نقد است .بزرگ ترین بحث های دانشگاهی نقد است….. نقد کلمه فریبنده ای که همه غرق در ظاهر زیبایش هستیم .نه نقد وب موسیو گلابی حرف من نبود شما اجازه داشتید.نداشتید هم تفاوتی نمی کرد.ابتداکه وارد شدم تمامی نقد های نوشته شده را خوانندم .خوب پربار …. امایک اما در ذهنم شکل گرفت .لازمه ی نقد سالم وکامل چیست ایا ما این شرایط را می توانیم ایجاد کنیم ایا ما منطق را کاملا پذیرفته ایم واحساسی نمی شویم .نه من خودم نقاد خوبی نیستم وتنها سوال پرسیدم .من باور دارم برای انجام هر کاری باید مقدمه ی ان که شامل اصول و روش های درست است پیاده شود .اون وقت هستش که بسیاری از مسلئل اجتماعی ما حل میشود.افرادی که توانایی استفاده از کامپیوتر را دارند اکثرا” قشره تحصیل کرده ما هستند.نباید همان عادات معمولی را داشته باشند.قبول دارید این عادت در میان ما ایرانی ها هست که همه در تمامی مطالب احساس توانایی نظر دهی داریم .پزشکی .مهندسی . تربیتی .وووووو چرا اینگونه هستیم .درمیان جمعی قرار بگیرید .درباره رژیم غذایی سوال کنید .ریز و درشت همه اماده ارائه بهترین نظرات وراهکارو غیره هستند کسی سکوت میکند .کسی از ما شجاعت ان را دارد که بگوید نمیداند. نه.ما میدانیم .وما میتوانیم. اگر از ابتدا تمرین داشتیم اگر به ما می اموختند که بابا این کلمه تخصص الکی نیست .اگر میدانستیم دانای کل درمیان بشریت نداریم .ان وقت شخص اول مملکت ما برای دنیا نسخه نمی نوشت.انوقت می دانست که اگر دکترا داریم .دلیل بر اقتصاد دانی ما نیست که اقتصاد دانان را به مرز جنون برسانیم.عوام الله اگر خود این عادات را نداشتند می فمیدند که نه گاهی نمیتوانیم . بله اقا میثم حرفی که نوشتم داغ دلم بود نه خرده به سره قلم خوش طبع شما. حق یارت

    1. من به هیچ وجه حس بدی نداشتم. در واقع از معدود کامنت‌هایی بود که من رو به فکر فرو برد.
      بیشتر یک بحث ساختاری می‌طلبه و فکر می‌کنم نمی‌شه به صورت کامل در اینجا به اون پرداخت.
      ولی موضع روشن من در نهایت این خواهد بود که موافق نقد هستم در هر شرایطی. ربطی هم به ایرانی بودن و خارجی بودن نداره.
      ولی باز هم چون چند کامنت مشابه دیدم، اگر مایل باشید حاضر به بحث در این باره هستم. و همچنان حس بدی ندارم.

      1. سلام دوباره خدمت اقا میثم .خب خوبه که احساس من اشتباه بوده و بنده از عذاب وجدان اینکه حا لا خود تو که اینقدر شعار می دی نمی تونی بحث درست انجام بدی …خودتم یه ماهی تو همین جریانی و نمی توانی در بحث عقلانی باشی …..غیره غیره ازادم کردید.بحث که از بس تو زندگی نشستم بحث اجتماعی وسیاسی ….در حال حاضر در توانم نیست پیر شدم .اما در باره نقد کردن نه بنده فکر نمی کنم دنیای حاضر ما مدینه فاضله باشه که بگم همه جا امن و امان است اسوده بخوابید.منظورم اصلاح این مقوله است که بابا اگه نقد میکنی (نه به شما که به همگان) درست نقد انجام بده .اصلا بلد باش نقد کنی نه اینکه بشین ایرادات بنی اسراییلی بگیریم .اون قدر در جزئیات غرق بشیم که کل یادمون بره.اما بنده نیز مخالفم که نقد در هر شرایطی امکان پذیره .برای مثال واقعیت جنگ ایران وعراق حقایقی در بر داشته وداره این که در بعضی موارد میشد تصمیمات بهتری گرفت.اما ایا در اون زمان می شد انها را به نقد گذاشت .نه گاهی زمان وشرایط ایجاب می کنه .که نقد ها فراموش بشه حتی با گذر سال های بسیار زیاد.

        1. من یه تیکه رو نگرفتم. چرا وسط جنگ ایران و عراق کسی نباید نقد می‌کرد؟ اتفاقاً اگر نقد می‌کردن، این‌قدر کشته بعد از سال شصت و یک و دو نمی‌دادیم. نه جلو رفتیم و نه عقب اومدیم. چرا نباید نقد می‌شدن؟ چرا نباید نقد می‌شدن که نیآن یه عده توی جو اون موقع قرار بگیرن و دست جوون‌ها رو رنگ کنن؟ مثا این هست که الآن کسی جنبش سبز رو نقد نکنه. معلومه که اگه نقد نشه رهبرانش می‌شن نیک آهنگ کوثر و نوری‌زاده و مسیح علی‌نژاد و علیرضا رضایی و… باور کن اگر نقد نکنیم به اون جاها کشیده می‌شیم. یعنی هر کسی ساز خودش رو با توجه به شرایط کوک می‌کنه و عر تزی دلش می‌خواد می‌ده.
          اتفاقاً نقد لازمه و نقد هیچ‌وقت نمی‌تونه سازنده باشه. نقد باید مخرب باشه. ولی نه مخرب شخصیت. مخرب توهم. یعنی یه نویسنده یا عکاس یا هر کس دیگه که فکر می‌کنه کارش خیلی عالیه، لازمه یه وقت‌هایی به همه چیز شک کنه، واقف بشه، تحقیق کنه، دوباره شروع کنه، با نیروی بیشتر. به من اطمینان کن. اگر نویسنده‌ای دو سال هم ننویسه و مشغول خوددرگیری‌های ذهنی برای اصلاح ساختار نوشتاری خودش بشه، بعد از دو سال با یه پدیده روبرو می‌شی. همین‌طور رو به جلو حرکت می‌کنه.
          در ضمن نقد همیشه این نیست که همچین جلسه‌ای بذاریم و دور هم جمع بشیم و نقد کنیم. گاهی نقد غیرمستقیم انجام می‌شه. مثلاً من اگر یه تعدادی کامنت بی‌محتوا که خوب بود، من رو لینک کن و وب خوبی داری و این‌ها بگیرم، می‌رم فکر می‌کنم ببینم چرا!؟ چرا نباید چند تا کامنت ولو اندک بگیرم که حرف برای گفتن داشته باشن؟ این خودش یه نوع نقد هست. یعنی بازخورد خواننده.

          1. از مطالعه وبت این برداشت را داشتم که شاید شما فرزند شهیدی پس در نتیجه با خیلی از باقی مانده هاشون برخورد داشتی .اون ها اکثر نقد من وتو را نمی پذیرند. من این مساله برام مهم بودوعقیدم بود و هست که راه های بهتری همیشه وجود داره خیلی دنبالش رفتم با خیلی هاشون حرف زدم .بحث کردم دلیل اوردم دلیل خواستم .در بعضی موارد قانعم کردند.که بابا تو الان گوشه ای اون وسط نبودی ما هم می دونستیم که گاهی بعضی تصمیمات اشتباه اما…بله اما هایی که وجود داره شرایط زمانی به هر صورت من دنبال تغییر نظر شما در این مورد نیستم .حرفم اینکه بابا نقد خوبه چه مخرب چه سازنده اما اداب داره این نقدی که مورد منظور منه نقدی که در وب شما صورت گرفته .ویلا من هم می دونم نقد شکل های متفاوتی داره مثال فیلمی روی پرده سینما میره فقط قشر خاصی می روند تماشا می کنند واون عده ای که نرفتند این نقدشون بر اون فیلم می تونه باشه که چرا یک کارگردان خاص که همشه قشر های مختلف اثرش را پذیرفتند امروز تماشا گر از دست میده.و بله اگه هر فردی نقد نشه کمکم خودشو گم می کنه و میشه بلایی که حالا به جان ما افتاده. ختم کلام نشنیم یکی را خدا کنیم که پس فردا نتونیم ریشه اش را بزنیم یا بلعکس چنان کسی را تو گنداب پرت نکنیم که پس فرداش خودمون مجبورشیم برای بیرون کشیدنش دست توی گنداب فرو کنیم .یه دوست روزی حرف خوبی به من زد گفت انگار بالای ایران یه گیوتین میچرخه که اجازه نمیده کسی از حدی خاص رشد کنه تا به مرحله ی خاصی میرسیم به پایین پرت می شیم و در این مورد من فکر می کنم ما مردم اون گییوتین هستیم این افراط وتفریط ما در هر چیزحتی نقد و تمجید .

      2. ببخشید بعد ازا ینکه دوباره به نظر های جدید نگاهی انداختم به بنده هم کمی حق بدهید که پر بیراه هم سخن نگفتم البته به قول خودتون اساعه ی ادب نباشه خدمت عزیزان اما خودتون قضاوت کنید چه نقد هایی که گا هی بعضی وارد حریم شخصی فرد هم شده .فکر و خاطره ی یه نفر حریم شخصی فرد برای مثال ببنید چند نفر فقط به خاطره ان حتی بهشان بر خورده که چرا فلان جا به حریم زنان بی دفاع وارد شده اید همه زنان عالم را بده کردید من به این میگم سطحی نگری فراموش کردن کل پرداختن بجزوخارج شدن از مسیر یک نقد . نقد به فرد نمی پردازه و اون شخص را نقد نمی کنه بلکه نوشته باید نقد بشه شما نگفتید موسیو گلابی را نقد کنید بلکه خواستید که وب ایشان نقد شود.یک کتاب خوب وقتی نقد می شود وجایزه میگیرد دلیل بر خوب بودن نویسنه نیست وبلعکس.

    2. رها جان، سرت سلامت… خوب نوشتی و نقطه‌ی اوجش هم همون جمله‌ی آخری بود که گفتی: « یک کتاب خوب وقتی نقد می‌شود و جایزه می‌گیرد دلیل بر خوب بودن نویسنده نیست و بلعکس». متأسفانه این اشکال رو وارد می‌دونم که بعضی از دوستان به‌جای نقد وبلاگم به نقد خودم پرداختن، گاهی حتی به همین هم بسنده نکردن و افراد دیگه رو (و نه باز هم وبلاگ اون افراد رو) نقد کردن. وقتی هم که خودم قرار باشه مورد نقد قرار بگیرم مسلماً اون‌قدر اشکال جزئی و کلی دارم که بحث به‌طور کلی منحرف می‌شه و می‌ره به یه سمت دیگه.

      با توجه به این‌که این کامنت‌ها یک‌جور دیالوگ بین خودتون دو نفر بود به خودم اجازه‌ی ورود نمی‌دم اما اون قسمتی که مربوط به منه بحث دلجویی از میثم بود. راستش من قصد دلجویی از میثم رو نداشتم و چنین کاری رو از اساس درست نمی‌دونم. به‌هرحال میثم ازم خواسته که نقدم کنه و من هم گفتم مشکلی نیست اما دلیل بر این نیست که بخوام اون رو در مقابل کامنت‌های مخالف حفاظت کنم. همون‌طور که من همه چیز رو در نظر گرفتم و مشکلی با نقد شدنم نداشتم لابد میثم هم آمادگی شنیدن مخالفت رو داشته، شناختی هم که از میثم دارم مؤید همین قضیه‌ست… امیدوارم این حرفم به‌عنوان دلجویی از شما برداشت نشه چون اون‌وقت باید وارد یه لوپ بی‌انتها بشیم که من توان ورود بهش رو ندارم!

      1. سلام بر مسیو گلابی اقا کی گلایه کرد که کسی دلجویی کند بیشتر یک رفع اشکال از برداشته من است که البته ایرادش هم به خود بنده است نه دوستان به هر شکل بحث خوبی بود مرسی از شما و اقا میثم که صبوری کردید.همین نکته مثبت شاید بتوان گفت که بعضی از کاستی هایی که عزیزان میگن را جبران کرده.همین که شما هنر خوب شنیدن را دارید و خوب پاسخ هم دادید. در پناه او

  17. نشستم کامتای دوستان رو در این پست خوندم.اول ممنونم از میثم بابت حذف افزونه‌های اضافی مثل آواتور و نظر خصوصی و اینا و ریز کردن فونت کامنتینگ .و صفحه‌بندی کامنتینگ.دمت گرم.
    عرض میکردم.کمی از خودم ناراحتم.من به خدا اصلا آدمی نیستم که تو کار بقیه سرک بکشم.بار اولی که خواستم نقدت کنم باورت میشه سه بار نوشتم و سه بار پاک کردم؟ چون اهل بحث و جدل با کسی نیستم.در مورد زیگزاگ نه خوشم میاد نقدش کنم.نه اهلشم.هر کسی دیگه غیر از تو بود بعید بود نقد کنم.اما من تو این پست غیر از تو کسی رو ندیدم که از زیگزاگ دفاع کنه! من نقدش کردم چون خودت اینو ازم خواستی.
    همین الان جواب زیگزاگ به خودمو خوندم.ایشون تا ادبیاتشونو تصحیح نکردند تمایلی به بحث باهاشون ندارم.
    فقط خوبه یه بار کامنتشو اینجا بذارم و در موردش کمی حرف بزنم
    ایشون گفتند{قبل از اینکه دعوتم کنید من لازم دیدم خودم رو بندازم وسط بحث چون حق دفاع دارم از خودم. البته این وسط پریدن به قصد دفاع نیست اصلن. فقط یه سوال از جناب بابا لنگدراز پنج فوتی عزیز دارم. و اونم اینه که واقعن چه انتظار و توقعی از یک وبلاگ روزنوشت و شخصی داره؟
    اینکه من نوشته‌هام بار علمی یا سیاسی و تفریحی داشته باشه؟ یا مثلن توقع دارید بیام به اخبار روزانه لینک بدم یا لینک آهنگ برای دانلود بذارم. من الان به شدت گیج شدم. نمی‌دونم واقعن شما به عنوان یه خواننده (حتی موقت) از یک شخص روزانه‌نویس چه انتظاری دارید؟ می‌شه من رو راهنمایی کنید؟}
    زیگزاگ جان اولا منم مثل موسیو روی کارکرد کلمات حساسم.اون جناب بابالنگدراز پنج فوتی عزیز رو چندان خوب نیومدی.مگه من گفتم لینک اخبار روزانه بدین و لینک آهنگ بذارین؟ مگه وبلاگ شما سایت یزد میوزیکه؟ دوست من خیلیا شخصی نویسی میکنن.نمونش همین برادر موسیو ی خودمون.یا فهیم به عناون یکی از برجسته‌ترین شخصی‌نویس‌ها و یا حتی شراگیم.خدای ناکرده اینا که لینک آهنگ و اخبار سیاسی نذاشتند که؟ عزیز من شما هر طور دوست داری بنویس.به منم هیچ ربطی نداره.چون خیلی وقته نمیخونمت.اما خواهشا نیا زندگی و رفاه و عشقتو تو چش و چال بقیه فرو کن.شمایی که ادعای منورالفکری داری خیلی بده به احمدی‌نژاد به خاطر قیافش که خدا بهش داده عنترالممالک و میمون و تاپاله و غیره خطابش کنین.شما یه سری خواننده دارین.در قبال تک‌تکشون تعهد دارین.خواننده‌هاتون از طیف‌های وسیعیند.خیلیاشون هستند که واقعا در رفاه نیستند.چرا با نوشته‌هاتون اعتماد به نفس بقیه رو میگیرین؟!
    شاید بگی خرید آرایش من به بقیه چه ربطی داره. پس نظرتو جلب میکنم به کامنت یکی از همون دوستان طیف متوسط جامعه.
    “اگه واسه هزار تومن خودت کار میکردی.نمیومدی دویست و پنجاه هزار تومنو خرج اینا کنی”
    عذر میخواما.اما دوست داری مورد تایید باشی و همچنین خودتو برجسته‌تر و شخصیتتو قویتر و روشنفکرتر از دیگران نشون بدی.که در واقع از روشنفکری فقط آزادی حجابشو دیدین.یه چیز دیگه اینکه اینایی که گفتم نقد نبود.اینا مقدماتی ترین چیزایی هستند که یه وبنویس رعایت میکنه.
    فقط امیدوارم اون غرور کاذبی که واسه شونصد هفتصد تا بازدید به خودت گرفتی رو دال بر این نکنی که هر طوری دوست داری بنویسی و اصولا به کسی هم ربطی نداره.

    و اما در مورد خودت موسیو جان:
    یه نقدی که به وبلاگت داشتم و یادم رفت بگم این بود که نوشته‌هات شادابی و شیطنت و طراوت گذشته رو نداره.نقدی که به میثمم وارده.عارضم که مثلا نوشته‌های پرشین بلاگو واقعا دوست داشتم
    وای وای کاندیدای من کوش
    شطرنج دوستانه با بلال سخنگو
    تعطیلات خود را چقدر بی ناموسی گذراندید.
    من و محسن و یک تجاوز به عنف

    و … که همیشه طراوتشونو دوست داشتم.
    بعد اینکه کمی هم مود سیاسی کار کنی خوبه
    بعدتر اینکه این نظر امینم قابل تامله ! نقد دیگران یعنی بشن اون چیزی که ما میخوایم و این بده.نویسنده باید خودش باشه.نه چیزی که خواننده هاش میخوان.به نظرم بهتره بذاریم همه اونجوری که راحتند بنویسند.این وسطم ممکنه یکی بشه عبید زاکانی دیگه!
    در مورد وقایع اتفاقیه من این همه گفتم.اما یه دوستیو تو یه خط منظورو رسوند.ببین منظور من این بود که باید از موضعاتی که بیات شدند زیاد استفاده نکنی.مثلا سوژه‌هایی که در طول ماه کمتر بهشون اشاره شده باشه میتونن بهتر و قشنگتر با ذهن خواننده بازی کنند.تا موضعی مثل دزدی مجسمه!
    توصیه‌ی اکید میکنم که یه سر به آرشیوی پرشین بلاگت بزنی.
    مخلصیم.چند روزی شاید نباشم و در دیار همدانم.جون من نزنین با زیگزاگ چش و چالمو دربیارین.

    1. قسمتی از کامنتت مربوط به خودم بود که خب حرف‌های خوبی بود، چند تا از دوستای دیگه هم اشاره کردن و من هم عرض کردم که به روی چشم!

      اما یک قسمتی از کامنتت مربوط به زیگزاگ بود که دیگه فکر می‌کنم از شکل و شمایل نقد در اومد و به پرخاش و یقه‌گیری و توهین رسید. تصور من این بود که وقتی می‌گم در مورد لینک‌هام بحث کنیم خیلی مشخصه که خط قرمزهاش کجاست اما گویا اشتباه می‌کردم. بر خلاف میل باطنیم درخواست می‌کنم که همین‌جا نقد کردن دیگران رو متوقف کنید و کامنت‌هاتون رو فقط و فقط روی وبلاگ «یادداشت‌های یک گلابی دیوانه» متمرکز کنید.
      من معمولاً آدم دیکتاتوری نیستم یا حداقل سعی می‌کنم با ظاهرسازی اون بخش از وجودم رو پنهان کنم اما این‌بار دیگه آش اون‌قدر شور شده که نمی‌تونم نقاب طرفداری از آزادی بیان بزنم.

      این بحث از نظر من همین‌جا خاتمه پیدا می‌کنه و ترجیح می‌دم بررسی لینک‌هام رو در فضای خصوصی (در حد ایمیل) انجام بدم؛ آدم‌هاش رو هم از بین آدم‌های همین کامنتدونی انتخاب کنم که نقد فرد رو با نقد وبلاگ اشتباه نگیرن.

      1. عرض کردم که ! من در این کامنت روی سخنم با خود زیگزاگ بود و انتظار جواب نداشتم.
        یعنی چون دیدم زیگزاگ اینجا رو میخونه ترجیح دادم اینا رو بهش بگم.بعدشم نوشته جدا از شخصیت نیست.من نیومدم به زیگزاگ بگم تو فلانی و فلان.یا فلان اخلاقت فلانه. و فلان عیب رو داری و فلان بیثار.به منم ربطی نداره.من خودم پر عیبم.عمده‌ی بحث من در مورد قلم زیگزاگ بود.میتونی ده بار دیگه کامنتو مرور کنی.اگه تو نقد از قلمشو پرخاشگری و فحش دادن میدونی.خب این مشکل من نیست.
        من به زیگزگا میگم توهین میکنی به قیافه‌ی احمدی نژاد این کجاش نقد شخصیت زیگزاگه؟
        وقتی میگم رفاهتو با نوشته‌هات تو چش و چال همه فرو میکنی یعنی اومدم بهش بد و بیراه گفتم؟ من رفاه زیگزاگ رو به نقد کشیدم یا نوع نوشتنشو؟ من وقتی از خرید لوازم آرایشش حرف زدم گفتم این کارش غلطه؟ گفتم نباید بخره؟ اصلا متوجه شدین منظور من چی بود؟ عرضم این بود که این مسئله رو طوری ننویسه که حس بدبختی و انزجار رو به طیف عظیمی از خواننده‌هاش منتقل کنه.والا کامنتامو چند بار خوندم.پرخاشگری و نقدی به شخصیت زیگزاگ ندیدم و هر جا هم حرفی زدم تاکیدم این بود که قلمش!
        واسم جالبه که همه برام کامنت میذارن و آف میذارن که در مورد زیگزاگ با موسیو بحث نکن.اون نمیخواد بپذیره.
        گویا پر بیراه هم نمیگن.
        من توهینی به شخصیت زیگزاگ نکردم.شمام در یه فضای صمیمی با هر کی دوست داشتی در مورد زیگزاگ بحث کن.بحث که نه.هندوونه بزنین زیر بغل هم!

        1. من نفهمیدم چطور شد که مخاطبلت زیگزاگ بود اما شروع صحبت‌هات این‌طوری بود که: «از اولی که خواستم نقدت کنم باورت میشه سه بار نوشتم و سه بار پاک کردم؟» راستش فکر کردم چون منو مخاطب قرار دادی و مخاطبت هم یک نفره لابد از خودم انتظار جواب داری!

          در کل هم احساس می‌کنم یه خورده منو مچل کردی! می‌گی «من به زیگزاگ نگفتم که که تو فلانی و فلان یا فلان اخلاقت فلانه»، لازم هم نیست که ده بار کامنتت رو مرور کنم پدر جان، یک بار نگاه گذرا هم کافیه تا دوباره بر حرفم صحه بذارم. با این‌که از این کار متنفرم اما مجبورم یه بار دیگه فقط یه بخش کوچیکی از کامنتت رو که در مورد زیگزاگ نوشتی «خودت» مرور کنی: «عذر میخواما.اما دوست داری مورد تایید باشی و همچنین خودتو برجسته‌تر و شخصیتتو قویتر و روشنفکرتر از دیگران نشون بدی.که در واقع از روشنفکری فقط آزادی حجابشو دیدین.یه چیز دیگه اینکه اینایی که گفتم نقد نبود.اینا مقدماتی ترین چیزایی هستند که یه وبنویس رعایت میکنه.» هرچند می‌گی همه جا تأکید کردی که در مورد قلمش صحبت می‌کنی اما لابد یا من متوجه تأکیدت نشدم یا اون‌قدر در لفافه تأکید کردی که من فکر کردم داری تکذیب می‌کنی!

          واقعیت اینه که می‌خواستم یه چیزی در جواب بخش آخر کامنتت بنویسم اما بی‌خیال شدم یعنی پیش خودم فکر کردم این‌کار چندان خوشایند نیست اما فقط همین‌قدر می‌گم که از دنیای مافیای هندوانه بیا بیرون، یه کم از دورتر به قضیه نگاه کن و … نه، چیز دیگه‌ای نمی‌خوام بگم، در این مرحله همین‌قدرش کافیه! به دوستانی هم که برات کامنت و آف می‌ذارن و ازشون با لفظ «همه» نام بردی بگو که موسیو گلابی گفت اجازه‌ی توهین شدن به کسی رو نمی‌ده مخصوصاً وقتی این توهین در فضایی صورت می‌گیره که به‌واسطه‌ی نقد وبلاگش شکل گرفته. هرچند چندان اهمیتی نداره که این موضوع رو به اطلاعشون برسونی یا نه، من یه سری اصول دارم که در هر صورت بهشون پایبند هستم!

  18. من یکی از خوانندگان همیشگی گلابی هستم اما کمتر پیش میاد کامنت بذارم از بس تنبلم اما چیزی که هست اینه که گلابی واقعا ساده و صمیمی می نویسه انگار کنار دستت نشسته و چندین و چند ساله باهم دوستای فابریکین و همدیگه رو می فهمین خلاصه من کلی کیف میکنم با نوشته هاش و دوسش دارم … از وقتی که از سریال فرندز هم نوشته که دیگه خیییییییییییییییییییلی دوسش دارم .

  19. خواستم نظر دوستاتو بخونم و جواب همه شون و به جای تو بدم… دیدم این دیگه چه گه خوردنیه؟ مگه خودت خدایی نکرده مردی که من جواب بدم.
    گفتم بذار نظر خودمو از خوندن اولین بار وبلاگت بنویسم: خیلی روون و صریح. باهوش هم هستی. طناز (طنز نویس) خوبی هم هستی. یه کمی زیادی شخصیه ولی همینش خیلی باحاله. روحیه ی آدمو شاد می کنه مخصوصاً اگه آدم خودش به مرض شادی جسمی (گشادی) مبتلا باشه!
    در کل خوشم اومد ازت. بیشتر از همه ی اونایی که مثل تو می نویسن. چون من این روزا کلی آدم کشف کردن که دقیقا با همین لحن و سبک و سیاق و موضوعات دارن می نویسن.
    لینک گشتی داداش.
    خوش داشتی ما رو بلینک.

  20. اوایل که من با وبلاگش آشنا شدم خیلی به نظرم خوب و روون بود. الان هم شاید برای کسی که تازه باهاش آشنا شده همون طور به نظر بیاد. اما از نظر من دیگه تکراری شده. یه جورایی همیشه با ایما و اشاره و تلمیح و استعاره از اسافل اعضا برای طنز جلوه دادن مطالبش استفاده می کنه. دیگه از بس اسم این خانوم خارجیه را آورده کمی باعث دلزدگی شده البته برای من.
    به هر حال ما که دوستش داریم. شب گیر هم که می میره براش. خدا برا مادام گلابی هم حفظش کناد!

    1. ممنون عماد جان. والله در این مورد خیلی پراکندگی نظرات زیاده، یه تعدادی می‌گن که چرا کمتر اسم اون خانوم خارجیه رو میارم و یه تعدادی مثل شما برعکس این حرف رو می‌زنن، ما هم این وسط موندیم که چه خاکی به سرمون بریزیم!

      همین که ما رو تحمل کردی و زحمت نظر دادن رو به خودت دادی خوشحال‌کننده بود، خیلی لطف کردی برادر…

  21. آقا میثم ، مسئول محترم
    بابت پیگیری های بجا و مثمر ثمرتان در امر صفحه بندی و جلوگیری از داغون شدن سیستم عصبی و کامپیوتری مان (جمیعا) از شما تشکر و دستت درد نکنه و ایول و آفرین و بلاگ چه خوشگل شده امروز! بعمل می آید. باشد که ثمرهای بیشتری را مثمر فرمایید!

    به زبان ساده : مرسی!
    :دی

  22. موسیو گلابی از کسایی که یه بار میاد میگه “اگه دلم بخواد وسط وبلاگ شلوارمو هم میکشم پایین” (نقل به مضمون) ولی در حقیقت هرگز چنین کاری نخواهد کرد! چرا؟ چون دوست نداره خواننده های وبلاگش کم بشن
    به نظرم وقتی هدف وبلاگی به سمت این بره که “خواننده” چی بخونه که خوشش بیاد یا چه جوری بنویسم که “خواننده” متوجه شه یا -هر چیزی که منچر به خواننده مداری بشه-، به ضخصه قید اون وبلاگ رو میزنم چون هدفش از نوشتن با هدف من به کل فرق داره
    برای من نه وبگذر مهمه، نه تعداد کامنت مهمه نه…. من مینویسم هر زمان که ارامش پیدا کنم از این طریق و البته تننها مانعم از نویسندگی،مطلبی هست که احساس کنم اگه کسی روزی بخونه،ممکنه در ناخوداگاه او تاثیر منفی پایدار بذاره…
    وبلاگ موسیو یه مدتی مسکوت بود و دوباره فعال شده….
    موسیو هم مثل هر کس دیگه ای در این دنیای وبلاگستان حق داره هر شیوه ای که میخواد بنویسه و به هیچ کس هم مربوط نیست…نهایتش اینه که وبلاگشو من نمیخونم و. این هیچ چیز از ارزش وبلاگش کم نمیکنه.
    تنها انتقادم به موسیو هم اینه که با اینگونه نوشتن،یک خیط سیر نادرست (از نظر توقع خوندن مطالبی که حتما چیزی برای گفتن داشته باشه) در ذهن خواننده ایجاد میکنه و این رو اصلا خوب نمیدونم…
    مطمئنم انتظار چنین فضایی برای نقد بدون ایجاد استرس، در وبلاگ موسیو امکان پذیر نبود
    از جناب میثم خان هم بابت این پستش متشکرم….

    1. والله امکان چنین انتقادی توی وبلاگ خودم هم بود… البته فرقی هم نداره، چه این‌جا و چه اون‌جا قرار بوده من بخونمش که خوندم و در جریان انتقادت قرار گرفتم.

      تمام حرفم اینه که من اون‌قدرها که فکر می‌کنی درگیر تعداد خواننده‌ها و کامنت‌ها نیستم. اتفاقاً خواننده و کامنت جمع کردن توی وبلاگ‌نویسی فارسی از راهی که من می‌رم ممکن نیست، نوشته‌های حال حاضر من هم چیزی نیست که مطابق با فضای ذهنی جامعه باشه.

      به‌هرحال فرضیاتی داشتی (که درست نیستن) و به نتیجه‌ای هم رسیدی و الآن هم فکر نمی‌کنم این حرف‌های من تفاوتی در نظرت ایجاد کنه….

      سرت رو درد نمیارم برادر، ممنون که وقت گذاشتی و حرفات رو نوشتی. هر موقع دیگه هم که چیزی به نظرت رسید می‌تونی از طریق بخش تماس وبلاگم بهم انتقال بدی یا برام ایمیل بزنی، با این کار لطف بزرگی در حقم می‌کنی.

  23. سلامی خنک و تمیز از هوای خاکی و گرم خوزستان به موسیو گلابی عزیز
    خوبی موسیو؟ خانواده ی محترم خوبن؟ روزگار به کام هست؟
    (اینها را گفتم که صمیمیت نقدمان بیشتر به چشم بیاید و عوامل خارجی از ما آتو نگیرند!)
    خیلی کوتاه و مختصر می گویم که نه شما سرتان درد بیاید و نه رشته ی کلام از دست من در برود:
    نقد نوشتاری:
    همیشه نوآوری و خلاقیت در تعامل با خوانندگانت، باعث حظ بردن من از مطالعه ی وبسایتت میشد. بطوریکه خواننده های خاموش هم مجبور به کامنت گذاشتن می شدن. اما اخیرا دیگه اون صبر و تحمل رو نداری. زیاد با برداشت سطحی و یا غلط خوانندگان از مطالبت کنار نمیای(منظورم همون مطلب های توبه نامه و آدمای کوچک در وبلاگ های بزرگ است) البته هرچند در اون قضیه ما هم مقصر بودیم و جاداره که به همین بهونه، بخاطر بعضی برداشت های اشتباهم، عذرخواهی کنم.
    نقد ساختاری:
    اونطور که من شنیدم، در جواب ایمیل ها کوتاهی نمی کنی و حتی برای رفاه حال بازدید کنندگان، بخش دانلودستان رو قرار دادی که مشکل بازدید دوستان رفع بشه اما چرا بخشی که سرتیتر مطالبت رو به صورت یک لیست منظم نمایش بده، در وبسایتت قرار ندادی؟(درسته که آرشیوماهانه و آرشیو موضوعی هستند اما وجود یه فهرست، خیلی کار رو راحت تر میکنه) به هرحال خواننده های تازه وارد، مطمئنا رغبت پیدا می کنن که بقیه مطالبت رو بخونن اما نبود فهرست تیترهای مطالبت، میتونه اون ها را تا حد زیادی منصرف کنه.
    تعریف!:
    با همه ی این حرفها، وبسایت گلابی، آنی دالتون و ویولت همیشه بهترین گزینه ی من جهت معرفی “وبلاگ های موفق” برای تازه واردهای مجازیه.

    البته امیدوارم که نقدها تکراری نباشند.

    1. سلام مرد جوان! من این‌جا توی تهران دارم می‌پزم، خدا بهتون صبر بده که توی خوزستان زندگی می‌کنین!

      در مورد نقد نوشتاری سعی می‌کنم که صبر و تحملم رو زیادتر کنم، امر شما مطاعه!

      در مورد نقد ساختاری هم چشم، در اولین فرصت به یکی از دوستانی که در زمینه‌ی کدنویسی مهارت دارن می‌گم که چنین لیستی رو به برگه‌های بالای وبلاگم اضافه کنن.

      در مورد تعریفت هم ممنون، خیلی خیلی خیلی ممنون!

  24. خب من از همون اوایل وبلاگ موسیو گلابی و میخوندم اما همیشه خاموش بودم !
    به قیمت کور شدن چش و چال تمام کامنت هارو خوندم و اولین چیزی که توجهم و جلب کرد اینه که از نحوه جواب دادن به کامنتها واضحه که موسیو کاملا منطقی و به دور از احساس با مسایل برخورد میکنه !
    نکته ی دیگه ای که همیشه موسیو رو بخاطرش تحسین میکردم اینه که مثال های بجایی واسه بهتر رسوندن مطالبش میاره !
    بعدش اینکه از معدود بلاگرهایی هستین که از روز اول تا حالا اخلاقتون تغییری نکرده و بخاطر اینکه وبتون پر بیننده شده مغرور نشدین !
    بعدترش هم معتقدم با اینکه میتونستین مثل خیلی ها فقط برای خوشایند بقیه و به قولی برای لایک خوردن بیشتر بیاین مطلب بنویسین اما همیشه اصول خودتون و حفظ کردین و اونچه که دلتون خواست و نوشتین همیشه !
    بعدتر ترشم (!) یه سری گفتن که عمیق نمی نویسی ، بارها شاهد بودم یه مسئله رو به زبان ساده بیان کردی مخصوصا تو داستانها ، ولی خیلی ها یه برداشت دیگه کردن ! !
    قالبت عالیه و خیلی هوشمندانه طراحی شده ، هم سبکه هم اینکه آدم احساس گیجی بهش دست نمیده و همه چی منظمه !
    در مورد بحث لینک ها و نون قرض دادنها یه مسئله ای بود که همش برام سوال بود !
    اولیش اینکه اگه اشتباه نکنم هزارمین کامنت گذار وبلاگتون بر حسب اتفاق بهترین دوستتون بوده ، و دومیش اینکه باز هم بر حسب اتفاق یک میلیونیم (!!) بازدید کننده وب آنی شما بودین و به صرف شام ( آحتمالا نون ! ) دعوت شدین !
    خب این همیشه برام سوال بود و امیدوارم با طرحش ناراحتتون نکرده باشم !
    هیچ وقت فکر نمی کردم کامنت گذاشتن براتون اینقدر سخت باشه !

    1. چقدر تعریف کردی سید حامد! واقعاً فکر می‌کنی بعد از این همه حرف‌های خوشحال‌کننده با طرح یه سؤال ممکنه ناراحتم کرده باشی؟

      هزارمین کامنت‌گذار وبلاگم بهترین دوستم نبود، نمی‌دونم چرا چنین برداشتی کردی! خب اون موقع‌ها که ما رو انقدر آدم حساب نمی‌کردن، کلاً ده بیست نفر بودن که برام کامنت می‌ذاشتن و طبعاً یکی از همون‌ها کامنت هزارم رو گذاشت.

      و این‌که یک میلیونیمین (!) بازدیدکننده‌ی وبلاگ آنی دالتون بودم دلیلش این بوده که وقتی دیدم ۹۹۹ هزار و نهصد و خرده‌ای بازدید ازش شده شروع کردم به رفرش کردن صفحه‌ش صِرفاً واسه این‌که بعدها بگم من اون آدمی بودم که عدد وبلاگت رو رُند کردم و راهی به راه‌های اذیت‌کردنش اضافه کنم! اون موقع هم در جریان دعوتش از خودم نبودم، بماند که بعد از آگاهی از دعوتش باز هم بهش افتخار ندادم!

  25. من فقط میتونم یک چیز بگم
    نوشته های موسیو گلابی مثل قبل جذاب نیست…
    و این ربطی هم به سیاسی نویسی یا سیاسی ننویسی نداره.
    وقتی تو پرشین بود خیلی جذاب تر می نوشت
    وقتی رفت بلاگفا باز هم تا مدتی خوب بود
    ولی حدود ۱ سال هم بیشتره که مطالبش جذابیت سابق رو نداره.
    همین.

  26. سلام
    راستش من خیلی خیلی سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم و در برابر نقد تو و کامنت های گذاشته شده چیزی نگم ولی از اونجایی که دوستی دیرینه ای با موسیو دارم و یکی از کسانی هستم که می تونم به جرات ادعا کنم موسیو رو تا حد زیادی می شناسم (میگم تا حد زیادی چون به نظرم هیچ کس رو نمیشه کامل شناخت) دیدم نمی تونم ساکت بمونم. فقط قبلش اینو بگم که این حرفا و دلایلی که میارم هیــچ ربطی با اینکه من و موسیو چه قدر با هم دوستیم نداره، فقط شاید اینکه تصمیم گرفتم بیانش کنم به دوستیمون برگرده چون من خیلی واسه سخته بخوام جایی کامنت طولانی بذارم!
    خب اول بر می گردیم به نقد شما آقای میثم:
    “نثر روان و زبان ساده مشخصه‌ی اصلی موسیو گلابی در متونش است” راستش به نظرم این حتی جدا از اینکه یه ویژگی باشه، همون طور که خودتم اشاره کردی یه حسن تو نوشته ی موسیو گلابیه. حالا چرا؟ دلیلش اینه که موسیو گلابی طنز می نویسه. قلم طنز هم نباید قلم پرتکلفی باشه. یعنی وقتی خواننده می خواد اونو بخونه نباید نیاز داشته باشه خیلی فکر کنه تا اول بفهمه این حرفا یعنی چی، بعد تازه بخواد لبخند بزنه!! اینو من از خودم نمیگم. از اونجایی که من روانشناسی می خونم، تو یکی از درسامون یکی از اصول پایه که مطرح میشه اینه که برای فهم یک مطلب برای افراد عادی (یعنی عموم مردم) باید متن به زبان قابل فهم و رسایی نوشته بشه و هر چه خواننده بهتر بتونه با متن ارتباط برقرار کنه بهتر اونو می فهمه و اصولا استفاده از کلمات قلمبه سلمبه یک هنر نیست بلکه این ساده و روان نوشتنه که یه هنره! این اصولیه که حتی تو قوانین ریاضی هم رعایت میشه و میل هست که یه قانون رو تا جای ممکن ساده کنن.

    “حرکت موسیو گلابی روی سطح ” در مورد این حرف باید بگم هر کس یه تصور ذهنی از سطح و عمق داره. وقتی میگی حرکت روی سطح به نظرم باید اول سطح و عمق رو مشخص می کردی تا آدم بتونه بفهمه منظور از حرکت روی سطح چیه. اون حرفایی که در ادامه ی این جمله نوشتی توضیح جمله اول نیست، بلکه بر اساس جمله اول نوشته شده… اگر منظورت اینه که هیچ وقت به مسائل ریشه ای نپرداخته به نظرم مشکل از گیرنده ی ماست نه فرستنده! چون تعداد متن هایی که موسیو گلابی صرفا برای نوشتن یه خاطره نوشته خیلی کمه. یعنی نسبت به سایر پست هاش… حتی دو سه ماه پیش بهش گفتم دلم واسه اون نوشته هاییت که بدون هیچ دغدغه ای فقط لبخند رو به لب آدم میاره تنگ شده. یه وقتایی دلت نمی خواد فکر کنی فقط دوست داری بخندی تا واسه چند لحظه هم شده رها بشی. از اون گذشته این موضوعیه که تو هر سریال طنزی که مدت طولانی پخش میشه دیده شده. مثلا شب های برره که هنوزم معروف ترین سریال طنز دهه ی اخیره، همه ی قسمتاش حرفی واسه گفتن داشت؟؟! تازه اون که حدود سه ماه پخش شد!! حالا نمیشه رو این مورد از موسیو که اگر اشتباه نکنم از مهر ۸۷ داره می نویسه خرده گرفت. اگر شما هم مثل من با موسیو از قدیم تر آشنا باشی حتما می دونی که قبلا موسیو خیلی خیلی بیشتر از الان می نوشت پس یه وقتایی این حرکت رو سطح تو وبلاگ نویسی رخ میده و یه پدیده ناگزیر هم هست. ولی من قبول ندارم که تمام نوشته هاش اینجوریه. شاید بشه گفت کمتر از ۳۰%….

    “در آخر هیچ چیز نمی‌ماند” به نظرم حتی اگر یه لبخند هم بمونه بی انصافیه که آدم بگه هیچی نمونده!!

    “به عقیده‌ی من مهم است که موسیو گلابی بداند خوانندگانش برای چه منظوری وبلاگش را می‌خوانند. و ببیند برای آن‌ها می‌نویسد، یا برای دغدغه‌های ذهنی‌اش. برای دردش. برای آرمانش.” من با این حرف مخالفم! به نظرم وبلاگ نویسی ترکیبی از همه ی ایناست. یک وقتایی یه متن خواننده پسند می نویسی و یک وقتایی واسه حرفایی که می خوای بزنی. به نظرم اگر این دو تا ترکیب بشه وقتی به خواننده اهمیت داده باشی و بعد حرفت رو بزنی خیلی بیشتر رو خواننده اثر میذاره. هر وبلاگنویسی که واقعا داره وبلاگنویسی می کنه (نه روزنامه نویسی یا مقاله نویسی یا روزانه نویسی) این اصل رو می دونه.

    “اگر شناختی از او نداشتم، از خواندن بعضی از متونش، به نظرم یک پسر بیست ساله می‌رسید که گاهی از محیط اطرافش هیجان‌زده می‌شود و آن‌ها را با کمی نمک و فلفل به خورد ما می‌دهد. ” این حرف شما مغایر هست با نظر اکثر خوانندگانش که وقتی فهمیدن ۲۳ ساله ست متعجب شدن! کسی که بخواد از روی هیجان حرف بزنه جوری حرف می زنه که خودشم نمی فهمه دقیقا چی می خواد بگه در حالیکه خواننده های موسیو در اکثر موارد منظورش رو می گیرن…

    “تعداد زیاد علامت‌های تعجب (!) در متن‌هایش روی اعصاب من بندری می‌زند.” به نظرم اینو هر طنزنویسی می دونه که خیلی جاها راهی که می تونی نشون بدی متنت طنزه یا برات عجیبه یا جای سوال داره استفاده از علامت تعجبه. حتی بار هیجانی مطلب هم از این طریق منتقل میشه و کلا کاربرد زیادی داره تو دنیای وبلاگنویسی. این دیگه از اون حرفا بودها….

    به نظرم نقد شما اصلــــــــــــا نقد جالبی نبود. یکی از مهم ترین دلایلش این بود که یه صفت خوب (روان نویسی) و یک صفت به زعم شما بد (حرکت روی سطح) رو نوشتی و همین دو صفت رو به تفصیل بیان کردی و اسمش رو گذاشتی نقد!! اگر حداقل چند صفت خوب و بد نوشته بودی قطعا من نمی تونستم الان از شما خرده بگیرم که روی سطح حرکت کردی!! یعنی به نظر میاد یه لحظه هوس کردی نقد کنی و بعدم اونو کردی یه پست. کسی که می خواد اصولی نقد کنه حداقل چند تا پست آخر رو دقیق می خونه و نکاتی رو یادداشت می کنه! بعد هم وقتی هر صفت خوب و بدی رو میگه آدرس میده! مثلا باید گفت این چند تا پست یا چند تا پاراگراف یا چند خط مشتی از خروار هست که نشون میده موسیو روان می نویسه یا این ده پست تو بیست پست اخیر نشون میده که روی سطح حرکت می کنه تو اکثر موارد!
    از نقد شما که بگذریم یکی از چیزایی که تو موسیو می بینم و به نظرم ویژگی های مهم و برجسته ای برای یه وبلاگنویسه که شما بهش اشاره نکردی یا نمی دونستی اینه که یکی از معدود وبلاگنویسای مشهور ماست که انتقادپذیره. یعنی اگر بهش بگی به این دلیل و این دلیل این کار درسته یا غلطه کاملا به حرفت گوش میده و در موردش فکر می کنه. بعد حتی اگر خواست نقدت رو رد کنه برات دلیل میاره! یعنی مثل خیلی ها نمیگه چاردیواری اختیاری! نمی خوای بزن یه کانال دیگه! به نظرم این ویژگیش خیلی خیلی خیلی مهمه و این باعث میشه که من به جای اینکه بخوام تو وبلاگم یه پست بنویسم و بگم اینا نقدای من از موسیو هست، میرم به خودش میگم! حرف شما هم که این ستون پیشنهاد من خالی از عیب نیست پس من نقدش می کنم تا شما هم عیباشو بدونید قابل قبول نیست. هر کی تو وبلاگش می تونه هر کیو دلش خواست لینک کنه و هرکی رو نخواست نکنه…
    یه ویژگی مهم دیگه ی موسیو که شاید شما رو به این حرف رسونده باشه که حرکتش رو سطحه، اینه که تو وبلاگش خودشه! یعنی معلم اخلاق نیست، پیامبر اولوالعزم هم نیست. هر جا از خوبی خودش بگه داره واقعیت رو میگه و با کسیم تعارف نداره. یه جاهایی هم دلش می خواد از بدیش بگه تا معصوم جلوه نکنه! این چیزیه که من به ندرت دیدم وبلاگنویسی ازش برخوردار باشه!

    امیدوارم فکر نکرده باشید که منظورم اینه که موسیو بی عیب و نقصه و از همه نظر کامله ولی به نظرم کلا ویژگی های خوبش و دلایلی که خواننده می خوندش خیلی بیشتر از ایناییه که در نگاه اول به نظر میاد. نقدی هم در حال حاضر به نظرم نمیاد تا در موردش بنویسم! اگر هم به ذهنم می رسید اینجا نمی نوشتم و تاکید می کنم به خودش می گفتم!

    و در پایان هم می خواستم ازت عذر بخوام آقای میثم اگر یه کم صریح ازت انتقاد کردم. چون دیدم داری موسیو رو نقد می کنی با خودم گفتم یحتمل طاقت شنیدن انتقاد رو داری…
    موفق باشی

    1. سلام؛
      اول خوش‌آمد می‌گم خدمت شما و از این‌که میزبان بلندترین کامنتت بودم خوشحالم.
      من نفهمیدم چرا جلوی خودت رو گرفتی که کامنت نذاری، ولی خوشحالم که این کار رو انجام دادی. علی‌رغم این‌که گفتی حرف‌هات ربطی به دوستی با موسیو نداره، ولی به نظر شخص من این‌طور اومد که کاملاً در دفاع از شخصیت موسیو به میدان نقدی اومدی. یعنی به جای نقد کردن موسیو ایراد گرفتی که چرا باید موسیو نقد بشه؟ و شاید به دلیل همین رابطه‌ی نزدیکی که بهش اشاره کردی، باعث بشه که موارد نقد رو نبینی. اصلاً یکی از خوبی‌های نقد همینه که آدم از اشخاصی بخواد نقدش کنن که قضاوتش نمی‌کنن. به نظر شخص من خیلی از کامنت‌ها به جای نقد، فقط به تعریف و تمجید پرداختن. این از ضعف‌های یک جلسه‌ی نقد هست. در متن هم عرض کردم که موسیو قلمش اون‌قدر برای من خوب هست که فعلاً در ستون پیشنهادات باشه و به بقیه پیشنهادش کنم.
      بعد بریم سراغ ایراداتی که وارد دونستی به متن من. باید بگم تنها موردی که باهاش موافقم در ایراداتت و خودم قبل از این‌که بگی بهش فکر کردم و دوست داشتم عوضش کنم جمله‌ی: «در آخر هیچ‌چیز نمی‌ماند». هست. خب امکان نداره بعد از خوندن متن هیچ‌چیز نمونه. به کار بردن کلمه‌ی هیچ کاملاً از طرف من اشتباه بود. به خاطر وزنی که این کلمه داره. حالا این وزن رو نگه دار تا بریم سراغ بقیه‌اش.
      این‌که لزوماً طنز باید زبانی ساده داشته باشه رو من نمی‌دونم فرمولش رو کجا نوشته ولی بسیاری از طنزها هست که زبان ساده و محاوره‌ای نداره. اتفاقاً در اینجا بهتره موسیو هم به کمک من بیآد و تأیید کنه که نوشتن طنز به زبان نه چندان ساده بسیار کار سخت و پیچیده‌ای هست. مثالش هم امثال الحکم و لطایف الطوایف و تذکره‌ها و… این‌که یه طنز مخاطب عام داشته باشه، با این‌که موفق باشه دو تا امر کاملاً جداست. یعنی لزوماً طنزی که موفقه نباید به زبون ساده نوشته بشه. اتفاقاً اگر پرداخت قوی و دامنه‌ی لغات گسترده‌ای داشته باشه، نوشتنش سخت‌تره. و البته تمام حرف‌های من در رد قلم خوب و روان موسیو نیست.
      در مورد جمله‌ی بعدی یعنی: «حرکت موسیو روی سطح» باید بگم مثال‌های زیادی دارم که به کار بردن و شهود گرفتنشون توی متن شاید خیلی خوب نبود. به نوعی باعث می‌شد کسی مثل شما بیاد و از اون نوشته‌ها دفاع کنه. در حالی که اون‌ها مشتی از خروار هستند. ولی این‌جا که مطرح شد چند تا رو برات نام می‌برم. هر چند برای تلافی هم که شده، بلاگ موسیو باز نمی‌شه الآن.
      دست بالای دست
      آنچه در این روزها بر من گذشت
      این روزها با ده هزار تومن چی می‌شه خرید؟
      دیگه بیشتر از این عقب نرفتم راستش رو بخوای. این دقیقاً همون جایی هست که با یه جمله‌ی دیگه است مشکل دارم. اون‌جایی که وزن کلمه‌ی «بعضی» از نوشته‌ها رو نادیده گرفتی، علی‌رغم این‌که بولدش هم کرده بودم. من عرض کردم با خوندن بعضی از نوشته‌هاش این حس به آدم دست می‌ده. یعنی فرض کن اولین بار هست که بلاگش رو باز می‌کنی و یکی از متن‌ها بالا رو می‌خونی.
      در مورد این جمله: «به عقیده‌ی من مهم است که موسیو گلابی بداند خوانندگانش برای چه منظوری وبلاگش را می‌خوانند. و ببیند برای آن‌ها می‌نویسد، یا برای دغدغه‌های ذهنی‌اش. برای دردش. برای آرمانش». به نظرم برداشتی که دااشتی با منظور من متفاوت بود. این شاید ایراد از متن من باشه که نتونسته منظور من رو اون‌جوری برسونه که تو باید برداشت کنی. من منظورم این نبود که برای خودش و به سبک‌هایی که دوست داره ننویسه. اتفاقاً اگر بلاگ خودم رو یه نگاهی بندازی، کاملاً موافق نوشتن توی زمینه‌های مختلف هستم. من منظورم اینه که باید بدونه خواننده‌اش برای چی می‌خوندش. لایکش برای چیه؟ کامنتش چی می‌گه؟ برداشتش چیه؟ دنبال چی هست؟ و تمام این موارد چقدر با هدف نوشتن اون متن هم جهت هست.
      در جایی که حتی از تعداد زیاد علامات تعجب دفاع کردی، مطمئن شدم که برای دفاع تمام قد از موسیو به میدون اومدی و این با هدف من که شاید یه تغییر مثبت رو به جلو در متون رفیق شفیقم هست منافات داره. کی گفته طنز نویس خوب باید زیاد علامت تعجب بذاره؟ یا علامت سوال بذاره؟ یا سه نقطه بذاره؟ ایرادی نیست گذاشتنش. ولی مصرف زیادیش از روی عادت یه ایراد محسوب می‌شه. طنزنویس‌های زیادی رو می‌تونم برات بشمارم که شاید یک علامت تعجب هم نذارن. اصولاً اگر متن به خودی خود اون‌قدر قوی باشه که خنده‌دار باشه، نیاز زیادی به علامات حس نمی‌شه. به نظر شخص من استفاده‌ی بی‌رویه‌اش از روی عادت هست برای موسیو. من هم «که» زیاد می‌گم توی جمله‌هام. به نظرم باید کمش کنم. همین. باید تمرکز کنم و به موقع استفاده‌اش کنم.
      بعد دیگه می‌ریم سراغ یه سری ایرادات مثل این جمله‌ات: «اگر حداقل چند صفت خوب و بد نوشته بودی قطعا من نمی‌تونستم الان از شما خرده بگیرم که روی سطح حرکت کردی»!
      خب هر وقت یه پستی گذاشتم با عنوان در تمجید موسیو گلابی، قطعاً خیلی بیشتر از [چند] صفت خوب رو برات برمی‌شمرم با ذکر مثال که شاید تعجب کنی از نکات مثبت زیادی که شاید به چشم خیلی‌ها نیومده باشه.
      من هم در پایان ازت عذر می‌خوام که یه ذره صریح جوابت رو دادم. یک کم هم عجله داشتم و عازم سفر بودم، و ایرادات تایپی رو به بزرگی خودت ببخش.

      1. تارا دفاع تمام‌قدی از من و وبلاگم انجام داده که البته با این‌که گفته فقط به‌خاطر دوستی با من نیست اما می‌پذیرم که یه جاهاییش هست. البته اگه خودش هم دوباره کامنتش رو بخونه یحتمل به همین نتیجه می‌رسه و یه قدری اون گفته‌ش رو تعدیل می‌کنه.
        خب خواهر من! اگر قرار بود من انقدر وبلاگ‌نویس درست و حسابی‌ای باشم که اون‌وقت جواب سلام میثم رو هم نمی‌دادم چه برسه به این‌که وقتی منو در جریان نوشتن چنین پستی می‌ذاره باهاش موافقت کنم و بگم حتماً بنویسه.

        در مورد حرف‌هایی که زده شده و جواب‌هایی که میثم داده حس می‌کنم بهتره جواب‌ها در صورتی که صلاح می‌دونین و مایل هستین بین خودتون دو نفر ادامه پیدا کنه و نفر سومی پیدا نشه، من هم می‌خونم و استفاده کنم.

        و اما تو ای میثم! بدان و آگاه باش که جوابم به انتقاداتت رو موکول کردم به وقتی‌که همه‌ی دوستان نظرشون رو بنویسن و فقط من مونده باشم و تو!

        در نهایت هم مخلص هر دو نفرتون هستم و خوشحالم که نظرتون رو صریح و بی‌رودروایسی می‌نویسین.

    1. مرسی از لطفت تارا جان، هرچند این افتخار به نام میثم ثبت شد و بعدها دیگه هیچ‎کس به‎خاطر نمیاره که این کامنت رو به‎خاطر موسیو گلابی مخوف نوشته بودی!
      حالا دیگه آبیه که روی زمین ریخته شده و کاری نمی‎شه کرد. منم برای این‎که خودم رو آروم کنم فقط می‎تونم بگم اشکالی نداره، میثم افتخار کنه انگار من افتخار کردم!

  27. به غزل
    پیش نوشت: نمی دونم چرا هر کاری کردم نشد زیر کامنت خود غزل بهش جواب بدم! لطفا اگر کسی امکان اینکه زیر نظرات دیگران نظر بده براش وجود داره کامنت من رو زیر کامنت غزل کپی پیست کنه. ممنون میشم واقعا!
    غزل عزیز اول از همه خیلی سورپرایز شدم که چرا با اینکه من همیشه از انتقاد بچه ها استقبال می کنم و حتی یه پست در این مورد نوشتم چرا به جای اینکه بیای حرفت رو به خودم بزنی، در موردش زیر نقد موسیو گلابی که هیچ ربطی هم به وبلاگ من نداره اینو عنوان کردی. هرچند موسیو در این مورد چیزی نگفت ولی من حق خودم می دونم که از خودم دفاع کنم…
    گفتی من همیشه اصرار دارم بگم خیلی قوی ام! راستش من اصراری ندارم اینو بگم! و نمی دونم کجای مثلا این پست:
    http://taramirka.persianblog.ir/post/328/
    دال بر این هست که من اصرار دارم همچین چیزی بگم. به نظرم هر پستی هم که این رو به ذهنت آورده تلاش من برای گفتن این حرف بوده که می خوام روز به روز قوی تر بشم و دوست دارم هیچی نتونه ضعیفم کنه! که البته تو این مورد موفق بودم چون اگر نوشته های وبلاگ قبلی من رو خونده بودی یا نوشته های اوایل این وبلاگ، متوجه ِ این تغییر میشی.
    ولی عزیزم اگر بدونی من چه قدر هر روز و هر روز تو زندگیم سختی می کشم متوجه می شدی که این تلاش چه قدر کمک می کنه از نظر روانی سر پا بمونم… ولی تو یه مورد بهت حق میدم: اونم اینکه انگار بد نیست گاهی من از مشکلاتی که روزانه تجربه ش می کنم مثل قبلا بنویسم. دلیل اینکه نوشتن این مدل مشکلات رو متوقف کردم توصیه ی رضا بود. ولی از این به بعد سعی می کنم بهش بپردازم.
    چرا وقتی من میگم زود عصبانی میشم و در مورد یه ویژگی بدم صحبت می کنم یادت نمی مونه ولی اینکه بخوام توضیح بدم منظورم از اینکه زود نمی تونم با کسی گرم بگیرم این نیست که اجتماعی نیستم، یادت می مونه؟؟
    یا چرا وقتی میگم چشمای قشنگی دارم یادت می مونه ولی وقتی میگم صورتم خیلی جوش می زنه یادت نمی مونه؟
    اینکه من یه تست بذارم و جواب تست خودم رو هم بگم کجاش ایراد داره؟
    در مورد عکس ساعت: حق با توئه من می خواستم علاوه بر عکس ساعتم عکس دستم رو هم بذارم! وگرنه از عکس ساعت در حالیکه تو جعبه بود عکس می گرفتم و دلیل اینکه تار شده بود کیفیت پایین دوربین موبایلم بود… ولی من نمی دونم گذاشتن عکس دستم چرا این قدر مهمه…
    در ضمن عزیزم من اگر واقعا این قدر که تو میگی به تایید دیگران نیاز داشتم، باید گوشه ی خونه می نشستم و کشکم رو می سابیدم! و ای کاش توضیح می دادی که چرا همچین برداشتی از شخصیت من داری و چی تو رو به این نتیجه رسونده… ولی اگر واقعا معتقدی من ضعیفم پس بهت حق میدم که نیای وبلاگ من و تازه حالتم ازم به هم بخوره! این حق مسلم توئه.
    موفق باشی

  28. در اینجا چیزی که مطمح نظره اینه که واقعا بنده به چه منظور میام و موسیو رو میخونم ! روزمره نویس؟ طنز نویس؟ خوش مزه نویس؟ سیاسی-اجتماعی نویس؟
    آی دّنت نّ !
    به هرحال خود موس گفته واسه تعدیل سعی کرده همه منظوره بنویسه که خّ اینم جواب قابله قبولیه !
    مورد دیگه اینکه از بین این همه نظر بنده با فرناز ( همونی که موسی واسه شناساییش حسه کنجکاویش قلقلکش داد ) موافقم !
    جالبه همون موقع ها که من تو ذهنم به خودم میگفتم که چه خوب موس خودشو وارد این بازی های چیپ وبلاگی نمیکنه دقیقا در همون راستای فکر کردن های من موس تصمیم به بازی تغییر جنسیت گرفت و الحق و الانصاف که میتونست پست جالب تر و چه بسا آموزنده تری واسه آقایونی که این بازی رو انجام دادن قرار بگیره !
    ولی خّ به قول اوشون ( فرناز ) به زن به عنوان یه ابزار سرگرمی آقایون و آب از لب و لوچه انداز نگاه شده ! البنه این دیدگاه تقریا دیگه یه چیزه روتینی شده و جا افتاده واسه آقایون ولی خّ واسه من از زبون ایشون شنیدن اندکی آه از نهاد بلند شدانه بود !
    که حتی در این پست آخر درباره ی معشوقه ی مهراد هم یه جا با تعاریف مهراد همین لب و لوچه رو به کار برده :دی !
    این بود نظریات من موسی جان !
    باشد که زیر ذره بین شما قرار گیرد !

    1. می‌شه من یه چیزی بگم؟ از نظر من بازی‌های وبلاگی چیپ نیستن و خود من وقتی وبلاگ‌نویسی به‌عنوان موسیو گلابی رو شروع کردم آرزو می‌کردم کسی منو به یکی از این بازی‌های وبلاگی دعوت کنه. حالا که چهار نفر بیشتر از اون موقع منو می‌شناسن دلیل بر این نیست که نظرم در مورد بازی‌های وبلاگی عوض شه، اتفاقاً بعضی‌هاشون بازی‌های خوبی هستن که می‌تونن باعث گفته شدن یه سری از حرف‌های نگفته بشن.

      و دوباره برمی‌گردیم به پست دختربازی! حرف‌ها رو در جواب فرناز گفتم، این قضیه‌ی لب و لوچه هم مدت‌هاست توی دهن من افتاده و همین‌جوری مونده که انگار باید یه فکری به حالش بکنم!

  29. راستش من با خوندن اولین پست از وبلاگ موسیو که درباره ایران خانوم بود خواننده پرو پاقرص وبلاگش شدم و تا حالا به خیلی از دوستام و حتی به یکی از استادهام هم معرفیش کردم با اینکه همیشه خواننده ی خاموش وبلاگش بودم.
    من فکر میکنم موسیو گلابی نسبت به خیلی از بلاگرهای معروف بیشتر شبیه خود ِ واقعیش مینویسه و ادای چیزی که نیست رو در نمیاره.
    همونطور که دوستان گفتن هوش سرشارش تو نوشته هاش هم مشخصه.باید بگم معلم کلاس اولش حق داشته توی این موضوع.بابا اون بنده خدا یه چیزی میدونسته از همون اول خوب!
    اتفاقا منم مثل میلاد فکر میکردم مغروره و فکر میکنم خیلیا هستن همچین حسی رو درباره اش دارن ولی خوب من یکی با خوندن اینجا نظرم تغییر کرده درباره این موضوع و باید بگم اشتباه میکردم.
    خیلی خوشم نمیاد از وبلاگهایی که همش درباره ی یه موضوع خاص مینویسن.هرچقدر هم قلم زیبایی داشته باشن ولی یه جایی آدم دیگه خسته میشه.مثلا بلاگرهایی که همش سیاسی مینویسن.
    برخلاف خیلیای دیگه از اینکه موسیو درباره ی مسائلی با موضوعات متفاوت مینویسه خوشم میاد.
    در ضمن نمیدونم واقعا چرا بعضیا میگن روده درازی میکنه.ما که دوست داریم بیشتر و بیشتر بنویسه و مثل آدم گرسنه ای میمونیم که پستهای موسیو مثل غذاست برامون .تا حالا جزو اون تعداد معدود بلاگرهایی بوده که از موقعی که با وبلاگش آشنا شدم نوشته ی غیر منطقی یا نوشته ای که نسبت به کسی بی احترامی کرده باشه ازش ندیدم.
    نمیدونم چرا وقتی نیما دهقانی رو توی یه کلیپ دیدم که داشت شعر میخوند ناخودآگاه بیاد موسیو گلابی افتادم و حس کردم باید همچین حالتی داشته باشه.البته فقط یه حس بود چون هر خواننده از نویسنده ی وبلاگی که میخونه یه تصور ذهنی داره.تصور منم این شد.
    در ضمن خیلی وقته که از جسیکا آلبا حرفی نمیزنن .کدورتی پیش اومده؟
    اینم بگم که ارادت من نسبت به موسیو گلابی با رفتاری که اینجا از ایشون در قبال منتقدهاش دیدم هزاران برابر شد.
    به امید اینکه بازدید کنندگان وبلاگ موسیو هزار برابر بشه و تعداد بیشتری از نوشته هاش بهره مند بشن.
    فعلا همین!

    1. والله نمی‌دونم چی باید بگم در مقابل این همه لطف. دستم هم کوتاهه و نمی‌تونم بیام رسماً از شما تشکر کنم اما شما به‌شکل علی‌الحساب منتها درجه‌ی تشکر رو حداقل در حد کلام ازم پذیرا باشین.

      در مورد جسیکا آلبا هم (همون‌طور که حدس زدین) متأسفانه بعد از این‌که دیدم پشت سر هم داره بچه‌دار می‌شه یه مقدار ناراحت شدم که قول داده دیگه تکرار نکنه، منم بهش گفتم که اگه رو قولش بمونه بازم ازش می‌نویسم و معروفش می‌کنم!

      ارادتمندم!

  30. فکر نکنم منو بشناسید با اینکه ۱سالی میشه خواننده ی پرپا قرص وبلاگ محشرت هستم.چون به نظرم معرکه بوده اینکه همیشه فقط بگم واقعن عالی بود و یا مرسی از اینکه با نگاه قشنگی که به زندگی میکنی منو امیدوار میکنی حتی شده واسه چند ثانیه خیلی کلیشه ای و تکراری میشه واسه همین ترجیح میدم فقط بخونمت.
    خودمو در حدی نمیبینم که بخوام وبلاگ فوق العادتو نقد کنم و به نظرم هیچ کاستی نداری که احتیاج باشه بهت یاداوری بشه تا برطرفش کنی. ادم خیلی باهوشی هستی و خودت بهتر و زودتر از همه ایراداتو متوجه میشی و قبل از اینکه کسی بفهمه برطرفش میکنی واقن بهت تبریک میگم.
    وسواسی که واسه نوشتنت به خرج میدی قابل تحسینه و ادمو وادار میکنه با وسواس بخوندش شاید دلیل نقدهای ظریف دوستان هم این باشه که خودت ریزبینشون کردی.
    اما راجع به احتیاطی که به خرج میدی به نظرم کار درستی میکنی من از دوستانیم که مدتی مهمون برادرامون بودم و باید بگم که الحق میزبان های خوبی بودن اما طفلی ها سرشون خیلی شلوغه چه کاریه مزاحمشون بشی هان؟
    راجع به وقایع اتفاقیه هم دیگه چیزی نمیگم که کار به برخورد فیزیکی نرسه خدایی نکرده خودت مثل گل پسرا قول مردونه دادی و من رو قول مردونت حساب کردم و منتظرم.
    خیلی ممنونم از برخورد خوبت با خواننده هات…این کمتر چیزیه که میشه توی ادمای سرشناس پیدا کرد و میدونم که موسیو گلابی ما همینطوری باقی خواهد ماند برای میشه
    در اخر فقط میشه گفت تمام این اخلاقای توپ فقط میتونه توی یه بهمنیه باحال باشه.من و تمام بهمنی ها بهت افتخار میکنیم موسیو گلابی دوست داشتنی!
    سبز باشی تا همیشه

    1. پس بگو… تمام این حرف‌های برای این بود که برسی به قضیه‌ی بهمنی‌ها، از اولش هم حدس می‌زدم که این همه تعریف و تمجید نمی‌تونه بی‌دلیل باشه!

      مرسی بابت حرف‌های دلگرم‌کننده‌ت و امیدوارم به سمتی برم که حداقل یه بخش کوچیکی ازشون درست از آب دربیان، مثلاً وقایع اتفاقیه رو از ماه آینده می‌نویسم!

      از طرف خودم و تمام بهمنی‌های باحال ازت تشکر می‌کنم و امیدوارم همه‌ی بچه‌ها در بهمن متولد بشن تا دنیا به‌جای قشنگ‌تری تبدیل بشه! دست بر قضا برای این‌که نوگل‌های خندان در بهمن متولد بشن باید توی همین روزها هم دست به‌کار شد، چه اتفاق فرخنده‌ای!

  31. سلام راستش من معمولا از خواننده های خاموش وبلاگشونم.. البته همیشه نه اما اکثرا نظر نمی دم.. به هرحال داخل دوره ای که هر کدوم از ما اسیر روزمرگی شدیم بودن همچین وبلاگایی که در قالب طنز به حقیقت هایی هم اشاره می کنن مورد خوبیه.. نمی شه که همه عالی بنویسن اما می تونیم بگیم از جمله وب های خوبه وبلاگ ایشون.. با نثر روانشون هم موافقم و مهمترین مشخصه ایشون به نظر من اینه که نیازی به خود سانسوری و ترس از برداشت دیگران ندارن خودشون رو می نویسن یه آدم معمولی با دغدغه ها و اخلاقهای هرکسی در شرایط ایشون. برای شما و آقای گلابی آرزوی موفقیت می کنم.

    1. آخیش، ممنون از جمله‌ای که گفتین: یه آدم معمولی با دغدغه‌ها و اخلاق هر کسی که در شرایط منه.

      چقدر خوبه که انتظارات همه از وبلاگ من در حد و اندازه‌های همین جمله باشه. کامنتتون رو خیلی دوست داشتم، مرسی.

  32. سلام
    در مورد هر موضوعی یا هر فردی از دیدگاه من نوعی، یکسری نکات مثبت وجود داره یکسری نکات منفی؛ که اگر وجه مثبت بچربه آدم اون موضوع یا اون فرد رو تایید میکنه. در مورد موسیوی عزیز قطعا وجه مثبت خیلی غالبه! یعنی از نظر من اینطوره. گاهی بعضی از پست ها به دلم نمی شینه که فکر میکنم بخاطر اختلاف جنسیتی باشه! منظورم اینه که بعضی موضوعات و گاهاً ادبیات بیان کردن اون موضوع پسرونه ست و نمی تونم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی بهم برنمیخوره و ناراحت هم نمی شم!
    من همه نظرات رو نخوندم ولی اوایلش یکی از دوستان در مورد مغرور بودن موسیو گفته بود. به نظر من این غرور وجود داره ولی نکته منفی نیست. یکی از اثراتش این بوده که موسیو در برخورد تحت وب با افراد مختلف، یک حریم مشخص برای خودش قائل شده و خوب هر کسی حق داشتن این حریم شخصی و محافظت از اون رو داره.(اثرات رشته فوق لیسانسش در وبلاگش نمود پیدا کرده.)
    من فکر میکنم رابطه ام با نویسنده وبلاگ “یادداشت های یک گلابی دیوانه” در حدی نیست که بخوام اصلاحیه برای گفتارش(چون رفتارش رو که نمی بینم!) صادر کنم و متقابلاً ایشون هم شناختش از من در حدی نیست که بخواد قبول کنه(البته با هوش سرشار و روابط عمومی بالایی که داره بعید نیست خوانندگانش رو از روی چند سطری که برای هر پستش مینویسن تا حد زیادی بشناسه.)
    این رو هم اضافه کنم که تصمیم گیری برای میزان خودسانسوری در شرایط فعلی چیزی نیست که من بتونم از بیرون گود براش حد و اندازه تعیین کنم. و خاطرنشان میکنم که اعتماد به نفس و جسارت موسیو قابل تقدیره که خودش رو در معرض انتقادات خوانندگان قرار داده؛ من به شخصه از قضاوت شدن بیزارم و در واقع می ترسم.
    میدونم که خیلی کلی گفتم و نکته آموزنده ای هم نداشت! ولی اون قسمت از افکار مشوّشم رو که می تونستم به رشته نگارش دربیارم همین بود!

    1. نمی‌دونم چرا می‌خوام به‌جای جواب دادن به حرف‌هات یه سری چیزهای دیگه بگم، البته با توجه به شناختی که از گفتار من داری فکر نمی‌کنم برات خیلی عجیب باشه که راجع به چیز دیگه‌ای حرف بزنم!

      راستش من معمولاً خواننده‌های بدون وبلاگم رو می‌شناسم اما تو یکی از اون‌هایی هستی که ازشون خاطره‌های زیادی هم دارم. مثلاً یه مدت طولانی می‌خواستم بدونم پسری یا دختر؟ دیگه یه بار انقدر اعصابم خرد شد که آخر یکی از پست‌هام نوشتم و سعی کردم به‌شکل غیرمستقیم ازت در مورد جسنیتت اعتراف بگیرم.
      یادمه یه روز دیگه هوس کردم یکی از خواننده‌های بدون وبلاگم رو انتخاب کنم و برای این‌که منو می‌خونه ازش تشکر کنم که قرعه به نام تو افتاد. هر چند قرعه‌ای هم در کار نبود و من به‌صورت آگاهانه تو رو انتخاب کرده بودم! امیدوارم این یکی رو یادت مونده باشه چون واقعاً کار پسندیده و آبرومندانه‌ای بود و دلم می‌خواد تو ذهنت ثبت شده باشه، حتی بد نیست هر از چند گاهی این موضوع رو برای دیگران هم تعریف کنی!
      یه خاطره‌ی محو هم از یکی از کامنتات دارم. فکر کنم یکی از شبایی که مهمون داشتین یه مشروب نمی‌دونم چی چی از دستت افتاد که بعدش اومدی در راستای یکی از پست‌های من برام تعریف کردی، یادش به‎خیر!

      و این بود حرف‌های من در مورد کامنت تو! نگو که اینا چه ربطی به حرفای من داشت، به یاد بیار که من با یک ذکاوت مثال‌زدنی در اوج شهرت و محبوبیتم برات ایمیل فرستادم و ازت تشکر کردم که وبلاگم رو می‌خونی!

      1. سلام موسیو جان
        اصلا نمی تونم خوشحالیم رو از خوندن جوابت پنهان کنم، حتی نمی تونم از ابراز این خوشحالی در کامنتم جلوگیری کنم!
        تمام خاطراتی رو که گفتی کاملاّ یادمه ولی برای کسی تعریف نکردم! کوتاهی از من بوده، جبران میکنم!
        وقتی دیدم جنسیتم انقدر برات سوال شده خیلی جالب بود برام و خوب سریعاً روشنگری کردم! یادش بخیر زمانی جنسیتم مورد سوال بود، الآن دیگه به مدد فیس بوک از ظاهر و باطن چیزی نمونده که پنهان باشه!
        ایمیلت واقعاً خوشحالم کرد، هنوزتو inbox م هست و حدود دو هفته پیش که ایمیلهام رو مرتب میکردم دوباره خوندمش و همچنان در inbox م نگهش داشتم.
        خیلی جالبه که کامنتم یادته! من اون فاجعه رو هیچوقت فراموش نمیکنم و سعی میکنم اصلاً جلوی بابام یادآوری نشه! خیلی مرد بزرگواریه که منو عاق نکرد، شوهرم نداد، تبعیدم نکرد … کلاً طفلک انقدر شکه شد هیچکار نتونست بکنه!
        در آخر تشکر می کنم که در اوج شهرت و محبوبیت برام ایمیل فرستادی و ازم تشکر کردی. در مورد ذکاوتت هم شکی نیست چون من رو برای فرستادن ایمیل انتخاب کردی!!!(حس میکنم برای این پاراگراف آخر یک دو نقطه دی یا دو نقطه پی یا چیزی تو این مایه ها لازم باشه که نشون بده طنزی بیش نیست ولی با گذاشتنشون به شدت حس لوس بودن بهم دست داد! خلاصه که بنده همیشه ارادتمندم و واقعاً خوشحالم از دوستی با موسیوی عزیز)
        امیدوارم همیشه شاد و موفق تر(چون موفق که هستی) باشی و همچنین امیدوارم در آینده نزدیک ببینمت!
        (احساس نامه نگاری یا زدن ایمیل به دوستی در اون سر دنیا رو دارم!)

  33. به میثم:
    قبل از اینکه به جواب کامنتم جواب بدم خودم رو ملزم می دونم بهت بگم تـــــــــورو خدااااا! این وبلاگتو درست کن. من شونصد بار رفرشت می کنم تا شاید این قسمتی که میشه نظر نوشت باز بشه!
    دلیل اینکه علاقه ی وافری داشتم جلوی خودم رو بگیرم همین بود که می دونستم باید یه عالمه تایپ کنم!
    ببین میثم من برای دفاع از موسیو نیومدم حرف بزنم چون اصولا موسیو آدم بی سر و زبونی نیست که نیاز به کسی داشته باشه که بیاد ازش طرفداری کنه. اگر جایی ببینه داره بهش توهین میشه مطمئنا ساکت نمی شینه حتی با اینکه آدم انتقادپذیریه! ولی تو بهش توهین نکردی که لازم باشه حتی من بخوام ازش حمایت کنم به عنوان یه دوست. به قول خودت نقدش کردی ولی به نظر من نقد کردن یعنی تجزیه و تحلیل کردن یک اثر، یک آدم، یک وبلاگ و الی آخر. تجزیه و تحلیل کردن هم فقط شامل گفتن خصوصیات بد نمیشه. یعنی در کنار گفتن خوبی ها میشه بدی ها رو گفت. اگر من اینا رو گفتم، دلیلش این نبود که از موسیو دفاع کنم بلکه لازم می دیدم بر اساس شناختی که ازش دارم اینا رو بگم تا حرفی نگفته نمونه.

    من نمیگم چرا باید موسیو نقد بشه. حتی اگر این پست من:

    رو بخونی می فهمی که با نقد کردن موافقم ولی اعتراض کردم که نقدت اصولی نبود.

    “نوشتن طنز به زبان نه چندان ساده بسیار کار سخت و پیچیده‌ای هست. مثالش هم امثال الحکم و لطایف الطوایف و تذکره‌ها و… ”
    من بسی بسی بسی عذر می خوام ولی مگه امثال الحکم و لطایف الطوایف و متنای عبید زاکانی و حکایتای سعدی تو زمان ما نوشته شده که انتظار داشته باشیم با زبان ما یکسان باشه؟؟؟ همه ی این آثار تو زمان خودش سعی بر روان گویی داشتن. اصلا مگه سعدی به ایجاز و ساده و روان گویی مشهور نیست؟ من نمی خوام بگم موسیو گلابی سعدیه یا عبید زاکانیه یا حتی امیرمهدی ژوله ست، نه قطعا منظورم این نیست ولی این حرفت برام خیلی خیلی عجیب بود! نمی دونم شما رشته دبیرستانت چی بوده میثم عزیز ولی من که علوم انسانی بودم با اطمینان بهت میگم نسل تکلف نویسی سال های سال هست که گذشته! ادبیات امروز رو به سوی ساده نویسی داره پس این نقدت به نوشته ی من رد میشه.

    “در جایی که حتی از تعداد زیاد علامات تعجب دفاع کردی، مطمئن شدم که برای دفاع تمام قد از موسیو به میدون اومدی و این با هدف من که شاید یه تغییر مثبت رو به جلو در متون رفیق شفیقم هست منافات داره. ”
    اتفاقا این فقط نظر من نبود و یکی دیگه از بچه ها هم بهش اشاره کرده بود. البته من کامنتا رو بعد از اینکه نظر خودم رو نوشتم خوندم تا هم نظر کسی روی نظرم تاثیر نذاره هم اینکه اگر لازمه چیزی رو کم یا زیاد کنم. می دونم هدف خوبی داشتی میثم اینو جدی میگم چون کسی یه دوست رو با هدف منفی نقد نمی کنه ولی وقتی یه ویژگی خوب از موسیو میگی و چند خط در موردش توضیح میدی و یه ویژگی بد هم می نویسی و بازم چند خط در موردش توضیح میدی این تو ذهن خواننده به وجود میاد که وبلاگ موسیو گلابی = روان نویسی و حرکت روی سطح! در حالیکه خودتم می دونی این دو صفت تمام نوشته های موسیو رو توصیف نمی کنه.
    من قصد بحث ندارم. این نظر شخصی منه و نمی خوام کسی رو مجبور کنم قبولش کنه…

    راستی میثم نمی دونم بهت چی بگم ولی الان با خوندن این متن تو دچار وسواس رو علامت تعجبام شدم و هی ذهنم درگیر این موضوع میشه! خواستم بدونی سر پل صراط جلوتو می گیرم که اینجوری دغدغه ذهنی ایجاد کردی واسه من.
    ولی من الان یه نکته ی مثبت هم بگم و برم: به نظرم وقتی یه وبلاگ دیگه وبلاگ آدم رو نقد می کنه خیلی ها صادقانه تر نظرشون رو میگن. اینو بعد از خوندن کامنت غزل فهمیدم! یعنی هیچ وقت کسی این قدر تند و تیز از من انتقاد نکرده بود و من خیلی وقتا باخودم می گفتم چزا من مثل بقیه وبلاگنویسا چند تا دشمن اساسی ندارم! خلاصه مرسی که این فرصت رو فراهم کردی که موسیو نقد خواننده هاش رو بشنوه و مطمئنم تو ذهنش می مونه هرچند حافظه درست و حسابی که نداره D:
    می دونی چیه؟ الان دلم خواست یکیم بیاد منو تو وبلاگش نقد کنه! چون به قول تو واقعا باعث پیشرفت رو به جلو میشه و باعث میشه آدم بتونه ضعفاش رو بفهمه و بهتر بنویسه… خلاصه دوستانی که با وبلاگ من آشنایی دارید، اگر خواستید منو نقد کنید بدانید که من همه جوره پایه ام!! هرچند من هنوز این قدر معروف نیستم که بخوان واسه نقد کردنم سر و دست بشکنن!
    و در آخر هم از آشنایی باهات خوشحال شدم و هرچند سایتت اعصاب آدم رو به هم می ریزه و اینترنت دایل آپ نفتی ما این قدر کشش نداره ولی از این به بعد بهت سر می زنم.
    موفق باشی!

    پ.ن: ببخشید یه سوال فنی داشتم. این مصاحبه کی پخش میشه؟ آقا صبر کن از کانال چند؟ چه ساعتی؟! D:

    1. سلام.آقا من کلا آدم پرحرفیم.الان کامنت تارا رو خوندم دلم نیومد ساکت باشم.موسیو اعتراضیه؟ :دی
      تارا جان بنده با تو دوستم.مشخصه که وقتی کسی نقدت کنه.ممکنه کمی جزئیاتو نبینم و ناراحت شم.حس میکنم اون نقد قبلیت یه دفاع جانانه از موسیو بود.
      ببین اول میثمو محکوم کردی که همینطوری خواستی نقد کنی و بری.به نظرم این چندان منصفانه نبود.شناختی که بنده در این چند ماه از میثم دارم.میدونم خیلی کم مینویسه و کم حرف میزنه.کم کامنت میذاره.کم مطلب شر میکنه.کم اینور اونور رو میخونه.اما وقتی هم حرفی میزنه.سنجیده شده حرف میزنه.ضمن اینکه میثم از خوبهای وبلاگستانه و مدتی هم گویا مطبوعاتی بوده و قلم خوبی داره.طبعا نقدشم خوبه.من حس کردم میثم جرقه رو زد و انفجار رو واگذار کرد به خواننده.
      یه جا گفتی چطور هم معتقدی موسیو روان مینویسه هم سطحی.من اینطور برداشت کردم که تو معقتدی که نوشته‌ای که روانه سطحی نیست.اول تعریف نوشته‌ی سطحی چیه؟ خب من فکر میکنم یعنی نوشته‌ای که عمق نداره.چالش نداره؟ و از روی احساسات و هیجانات روزمره نوشته شده.خب این کجاش منافات داره با روان بودن یه نوشته؟
      نمیدونم نوشته‌های قدیم شراگیمو خوندی یا نه.بعضی نوشته‌هاش فاقد عمق لازم و در عین حال روان و سلیسند.ضمن اینکه میثم حرف خوبی زد.طنز محاوره‌ای قطعا راحتتر از یه طنز پیچیدست.من تجربه‌ای در طنز ندارم و میثم و موسیو خودشون استادند.اما از اونجایی که هم تذکره نوشتم هم طنز محاوره‌ای.میدونم طنز محاوره‌ای و روزمره خیلی راحتتره.
      گفته بودی نسل تکلف‌نویسی از بین رفته.منم موافقم.احرف قشنگی بود.ما کتاب تذکره‌المقامات از اوبالفضل زرویی نصرآباد مگه غیر از این بود که همون عبارات تکلف‌آمیز رو با زبون طنز اجراش کرد؟ چی شد که اونقدر فروش کرد؟ مگه هنوز که هنوزه رساله‌ی صد پند از عبیدزاکانی جزو نوشته‌های پرطرفدار نیست؟ یه چیز دیگه.سعدی نسبت به شاعران دیگه روان می‌نوشته.یعنی زبون مردم دوره‌ی مولانا که مثل نوشته‌هاش اونقدر پرتکلف نبوده.اتفاقا غیر از سعدی و یه عده‌ی قلیل دیگه شعرا و طنزنویسان سعی در پیچیده گویی و پرتکلف‌نویسی داشتند و اصولا اینو یه افتخار میدونستند!
      این علامات تعجب موسیو هم به نظرم از روی عادته.همینطور که من عادت کرده بودم به گذاشتن سه نقطه.که البته ترکش کردم:دی

      1. نه برادر، من اعتراضی ندارم… «تارا» در جواب «میثم» چیزی راجع به «موسیو گلابی» نوشته، طبیعیه که تو حق اظهار نظر در موردش رو داری! من قبلاً در جوابشون گفته بودم که ترجیح می‌دم وقتی خودشون دارن با هم بحث می‌کنن دخالت نکنم اما به‌هرحال برای همه که نمی‌تونم تعیین تکلیف کنم.

    2. سلام رفیق جدید؛
      من هم خوشحالم که پای مبارکت به وبلاگ من باز شده و خواننده شدی. باعث افتخاره. و بیشتر خوشحالم که وسواسی شدی برای علامت تعجب‌ها. به خدا وبلاگ رو دیگه نمی‌دونم چی کارش کنم. تمام سعیم رو کردم که مشکل حل بشه. ولی یه تنظیمیش از دسترس من خارجه. ایمیل زدم که جواب نگرفتم. منتظرم که درستش کنن.
      باز هم ارادت و امیدوارم دوست‌های خوبی برای هم باشیم.

  34. من مجددا عذر می خوام یادم رفت لینک اون مطلبی که در مورد فواید انتقاد نوشته بودم رو بذارم:
    http://taramirka.persianblog.ir/post/310/

    راستی میثم یه نکته دیگه: من بازم تاکید می کنم که موسیو بی عیب نیست و دلیل اینکه من چیزی در نقدش نگفتم این بود که در حال حاضر چیزی به ذهنم نمی رسه! [هرچند ترجیح میدم به خودش بگم ولی خب خودش اصرار کرده بیایم وبلاگ تو بگیم!] فقط اگر ممکنه یه کم زمانشو بیشتر کنین ممنون میشم D:

  35. من وبلاگش رو دوست دارم و دنبال می کنم. نوع نگاهش رو به دنیا دوست دارم و از لحن نوشتاری اش هم خوشم میاد .تنها نکته ای که به نظرم منفی میاد اینه که یه خرده احساس غرور کاذب توی نویسنده می بینم که این باعث میشه گاهی دست به نوشتن متنی بزنه که بودن یا نبودنش تو وبلاگ، هیچ تاثیری نداره.

    1. ممنون مریم جان. با توجه به این‎که چندمین نفری هستی که بحث غرور رو مطرح می‎کنی دیگه لازم نیست توضیح بدم که مغرور هستم یا نه، راه بهتر اینه که در نوشتن پست‎هام تلاش و دقت بیشتری بکنم تا اگه ادعا دارم که دلیلی برای غرورم وجود نداره در عمل هم ثابتش کنم… تلنگر به‎جایی بود، مرسی.

    1. کامنتم غلط داست نخونده تایید رو زدم :
      فکر می کنم نقد موسیو که به پایان رسید، به خاطر صبر و استقامتی که در جواب دادن به کامنت ها بکار برد باید یک احســـــــــــنت گفت

      ولاغیر :D

    1. من اگه جایی ناخواسته این حس رو به خواننده منتقل کردم که ثروتم حد و حصری نداره، ایراد از شما نیست. حتمن من جایی قصور کردم که این اتفاق افتاده و برداشت غلطی شده از نوشتم. دلیلی برای معذرت خواهی وجود نداره. همین که توی پیجی که هیچ ارتباطی به من نداشت خیلی جاها اسم من اومد و ازم انتقاد شد خوشحال کننده‌س. مرسی از وقتی که گذاشتی.

          1. بابا لنگدراز پنج فوتی عزیز، راستش من نمی‌دونم چند سالته اما حدسم اینه که تقریباً هم‌سن هستیم و دونفریمون سر جمع حدود نیم قرن عقل و تجربه داریم! فکر می‌کردم نیم قرن زمان کافی‌ای هست برای این‌که بتونیم مثل دو تا آدم بزرگ حرف بزنیم. کنایه زدن به این و اون که هنر نیست. اگه هنر بود من برای هنرمند نشون دادن خودم هم که شده هزار و پنجاه تا کنایه بهت می‌زدم جوری‌که پونصد تاش رو شاید لابه‌لای نوشته‌م کشف نکنی!

            من گفتم نقد کنید، سعی کردم در حد و اندازه‌های خودم هم بشنوم. بعضی از حرف‌ها رو قبول کردم، بعضی‌ها رو هم قبول نکردم. از اول هم قرار نبود که هر چیزی که گفته شد من سرمه‌ی چشم کنم و توی جو خواننده‌فریبی بگم درسته! از وقتی که پست میثم رو دیدم نیتم این بود که جو پوپولیستی ایجاد نکنم، ترجیح دادم با هم حرف بزنیم و بحث کنیم و حتی‌المقدور به نقاط مشترک برسیم.

            حالا تو می‌خوای اسمش رو می‌ذاری انتقادناپذیری اشکالی نداره، این‌جا هم کلاس درس نیست که من بخوام برات معنیش کنم. به‌قول سید محمد آقای خاتمی ایشالا بعد از ما کسانی میان که حرفاتون رو می‌شنون و بهتر از ما برخورد می‌کنن. البته یادمه همون روز وقتی چند نفر شروع به توهین کردن برای اولین بار گفت می‌دم از این‌جا بیرونتون کنن. حالا درسته که ما خاتمی نمی‌شیم اما حداقل می‌تونیم یه وقتایی اداش رو در بیاریم!

            اگه اجازه بدی از این به بعد هم کامنت‎هات رو در جای‎جای این پست فقط می‎خونم و بدون جواب می‎ذارم که بحث به درازا نکشه، مؤفق باشی.

            1. موسیو جان صحیح حدس زدی.تقریبا همسنیم.اما من کنایه‌ای نزدم.موسیو چرا اینقدر حساس و زودرنجی؟ جدی میگم! من یه دوست دارم مثل تو هر چی میگیم به خودش میگیره.برادر من، واقعا جایی بهت توهین کردم؟ حرف بدی زدم؟ داخل نوشته‌های تو هم کنایه زیاد بود.منم فهمیدمشو.ن میخوای واست بیارمشون؟ موسیو بذار رک باهات صحیت کنم.حس میکنم خیلی دچار سوتفاهمی.بابا به خدا من خلع سلاحم.نه آدم مغرضی‌ام.نه سودی از نقد تو میبرم.
              ببین دو سه جایی از کامنتام ناراحت بودی و به عینه در جواب کامنتام نقل قول کردی.من اصلا این کار رو کار قشنگی نمیدونم.این که تو کامنت طرف دنبال تناقض‌ها بگردی قبول کن قشنگ نیست.موسیو تو فکر کردی من چیم؟ معجزه‌ی هزاره؟ خب منم آدمم؟ و به قول آخوندا جایزالخطا.طبیعتا در ده تا کامنتم یه جاهایی هم به زیگزاگ ناخواسته توهین شده. و من صمیمانه و مخلصانه و برادرانه ازش عذر میخوام.اما میخوام بدونی من واسه خودت و وبلاگت احترام قائل بودم که کامنت گذاشتم.چرا میای میگی اگه اجازه بدی از این به بعد هم کامنت‎هات رو در جای‎جای این پست فقط می‎خونم و بدون جواب می‎ذارم که بحث به درازا نکشه، مؤفق باشی. چرا این حس قشنگی که از وبت هست رو میشکنی.
              اتفاقا من حس میکنم در خیلی از کامنتها کنایه شنیدم و حرفی نزدم.یعنی اهل به دل گرفتن و آتو گرفتن و تناقض گرفتن نیستم.من واست کامنت گذاشتم.از پشت کامپیوتر شخصیم.طبیعتا یه سوتفاهمایی به وجود میاد.عزیز من شما کلیت کامنت رو بنگر.نه اینکه ریز بشی تو جزییات.
              میگی به زیگزاگ توهین کردم.بگذریم که این خودش توهینی به من بود.اما میخوام بدونم توهین از دید تو چیه؟ من خودم به شخصه به جایی رسیدم که بدترین شوخیها و خیلی کنایه‌ها رو توهین نمی‌گیرم و ازشون رد میشم.شاید تو زیادی زودرنجی.میگم بالفرض صحیح.چرا زیگزاگ مثل تو آتیشی نشد؟ غزل هم عینا نقدایی که به زیگزاک کردم رو به تارا کرد.چرا تارا اینا رو توهین قلمداد نکرد؟ در صورتی که دخترا زودرنجترند.
              ببین موسیو خیلی وسواسی.خیلی به کلمات یر میدی.من اینو نمی‌پسندم. من وقتی میگم همه.و تو روش تاکید میکنی منظورم دو نفر بودند که آف و کامنت گذاشتند که هر دو تاشونم از دوستان خیلی نزدیکمند.شاید من خوب حق کلمه‌ها رو به جا نمیارم.اما واقعا دوست ندرام کسی دقیق بشه تو تناقضات و ریشه‌ی کلمات در کامنتم.
              در مورد زیگزاگ یه پاراگراف از کامنتمو شهود گرفتی که توهینه.پاراگرافم این بود «عذر میخواما.اما دوست داری مورد تایید باشی و همچنین خودتو برجسته‌تر و شخصیتتو قویتر و روشنفکرتر از دیگران نشون بدی.که در واقع از روشنفکری فقط آزادی حجابشو دیدین.» اونجا که میگم دوست داری خودتو برجسته‌تر و روشنفکرتر از دیگران نشون بدی این توهینه؟ خب شاید تو زیادی حساسی موسیو.اینطور نیست؟ من اگه کسی چنین چیزی بهم بگه قطعا توهین برداشت نمیکنم.ضمن اینکه من قید قلم رو حذف کردم.منظورم این بود که قلم و نوشته‌های زیگزاگ اینو میرسونه.و طبعا این از سوی هیچ نویسنده‌ای پذیرفته نیست.وقتی میگم از روشنفکری آزادی حجابشو دیدین.یعنی قلمتون فقط اینو میگه و این یه نقد جدیه.نمیدونم شایدم مشکل از گیرایی منه.یعنی من نقدی که بهت دارم اینه که اگه دوست داری در مورد روشنفکری بنویسی خب بنویس.اما خواهشا تعاریف رو به چالش نکشونید.من خواننده که تحت تاثیر قلم زیگزاگ قرار میگیرم.آیا حق ندارم بهش بگم تو چرا تعریف روشنفکری رو به بیراهه کشوندی؟ میدونم زیگزاگ عمدی نداره.میدونم اهل این رفتارا نیست.میدونم آدم باشخصیتیه.چه بسا که شاید من دارم اشتباه میکنم.تمام .شناخت من از زیگزاگ منحصر به نوشته‌هاشه.
              امیدوارم زیگزاگ خودش بیاد و مشخص کنه که این یه نقد بود یا یه توهین.هر چند معتقدم اینا اساسیترین چیزاییه که یه وبنویس بزرگ رعایت میکنه.{به چالش نکشوندن مفاهیم و تعابیر} رو عرض میکنم.
              دوست دارم این بحث زیگزاگ رو همینجا ببندیم.من قصد نداشتم در مورد هیچ‌کدوم از لینکات حرفی بزنم.اما وقتی تو میگی میخوای با خنده و بشکن و فلان از کنار قضیه رد بشی.موسیو به من حق بده ناراحت شم.هر چند چیزی نگفتم.
              بذار به شیوه‌ی خودت عمل کنم.میگی این بحث از نظر من همین‌جا خاتمه پیدا می‌کنه و ترجیح می‌دم بررسی لینک‌هام رو در فضای خصوصی (در حد ایمیل) انجام بدم؛ آدم‌هاش رو هم از بین آدم‌های همین کامنتدونی انتخاب کنم که نقد فرد رو با نقد وبلاگ اشتباه نگیرن.
              میخوام بدونم از دید تو من دارم کنایه میزنم و تو نه؟ اون قسمت هندوونه و اینا رو در جواب به بخش آخر کامنتت گفتم.اصلا قشنگ جواب ندادی.یعنی حس میکنم اون آخر کامنتت طعنه به من بود و انتخاب کردن آدما(!) به زعم خودت….و اینکه منو در دسته‌ی بی‌اخلاق قرار میدی.واسم جالبه که چطور کنایه محسوب نمیشه.
              چون اهل بحث و جدل نیستم.اهل بحث هستم.اما چون به طور قطع هیچ بحثی تو ایران بی‌جدل نیست اینه که ترجیح میدم تو هیچ بحثی وارد نشم.خصوصا تو محیط مجازی که همش سوتفاهم به وجود میاد.شایدم مشکل از منه که نمیتونم درست حرفمو بزنم.
              خلاصه زیگزاگ خودش احساس توهین نکرد.اما اگه توهینی بوده من صمیمانه و مخلصانه و چاکرانه و برادرانه از زیگزاگ عذر میخوام.از تو هم اگه جایی از کامنتم رنجیدی عذر میخوام.تجربه‌ای شد که در نقد هیچکس شرکت نکنم و اگه شرکت کردم یا تشکر کنم و یا یه گریز بزنم و فلنگو ببندم.
              شما هم اگه جوابی داری بده.یعنی چی بحث به دارازا نکشه و فلان.خب راحت بگو دوست ندارم بحث کنم.والا
              اما با این وجود همچنان حی و حاضریم و کماکان مخلص :)

              1. ای بابا چه گیری دادی حالا هی عذر خواهی می‌کنی برادر من؟ D-: من گفتم احتیاجی به عذر خواهی نیس. فقط اینکه راستش منم کامنت دومی رو که خطاب به خودم نوشتی نوعی توهین توش دیدم. شاید برای همین بود که ترجیح دادم چیزی نگم و فقط سکوت کنم و این حس توهین مطمئنن از نگاه تیزبین موسیو هم دور نمونده. اما حق با شماست. چون توی کامنت و از پشت کامپیوتر هزاران سوتفاهم پیش می‌یاد. مثل همینی که مثلن شما احساس کردی من دارم فخر می‌فروشم و با لوازم آرایش خریدن دارم ثروتم رو می‌کنم تو چش و چال دیگرون!! اینم سوتفاهمی بود که پیش اومده در صورتی که من قصدم اصلن این نبوده و حتی وقتی اینجا همچین انتقادی رو دیدم دهنم باز موند ون حتی یه درصدم به این قضیه حتی فکر نکردم که ممکنه چنین سو برداشت و سو تعبیری از نوشته‌ی من بشه. مثل الان که من و موسیو حس کردیم شما به من توهین کردی و شما قصدت این نبوده. از این چیزا تو دنیای نت زیاده.
                این رو ننوشتم که باز دوباره عذرخواهی کنی‌ها D-: فقط خواستم بگم که هر آدمی وقتی دورادور با کسی بحث می‌کنه ممکنه دچار سوتفاهم شه چون کلمات حق مطلب و مهم‌تر از اون بیانگر لحن و احساس آدما نیستند.

                  1. حالا نگین مرفه‌ها توهین بود:دی تسلیم. من با خیلی دوستام دچار سوتفاهم شدم.چون کلمه‌ها حق مطلبو ادا نمیکنن.خصوصا وقتی تو دنیای مجازی باشی و خصوصا وقتی که بخوای نقد کنی و خصوصا وقتی بخوای با کیبورد سفت و سخت و بی‌احساس بنویسی.اما وجداناً حتی یک لحظه هم قصد توهین به هیچ‌کس رو نداشتم.

              2. به خودم اجازه نمی‎دم که کامنتت رو بی‎جواب بذارم. شاید جوابم کوتاه باشه اما تنها چیزیه که برای ارائه دارم و اونم اینه که ممنون به‎خاطر کامنت مبسوطتت و تشکر بیشتر به‎خاطر این‎که حوصله کردی و حرف‎های بی‎ربطم رو در جواب به کامنت‎هات خوندی…

                خوب و خوش باشی رفبق.

                  1. می تونم به سبک بابالنگدراز خودم رو قاطی بحث کنم؟
                    فقط در یه جمله: انتقاد از خود آدم ، خیلی فرق داره با اینکه از دوستان آدم به واسطه ی نقد وبلاگ آدم انتقاد کنن. من اگر جای موسیو بودم تو همچین موقعیتی حتی خیلی بیشتر از این از دوستام حمایت می کردم. چون اینجا و نقد موسیو ربطی به وبلاگ من یا زیگزاگ یا آنی نداره و قضیه فرق داره با اینکه یه جایی نقد زیگزاگ یا تارا یا آنی باشه و اینا رو بگن….

                    1. تارا جان هیچ اشکلای نداره.
                      فقط یه مورد.طعنه زدن خیلی جالب نیست.یعنی من اشتباه کردم قاطی بحث تو و میثم شدم؟ من فکر نمیکنم اون بحث خصوصی بوده باشه.اینجا بحث نقد وبلاگ یادداشتهای یک گلابی دیوانست و هر کسی میتونه نظرشو بگه.شما نقد میثم رو نقد کردی.منم نقد شما رو نقد کردم.تو بازم میتونی کل نقد منو نقد کنی.مشکلی نیست.فقط خواهشا کنایه نزن.
                      یه چیز دیگه.من عمرا از رابطه ی خیلی خیلی نزدیک تو و زیگزاگ باخبر باشم و عمرا اگه این کامنتتو بذارم ÷ای دوستی نزدیک تو با زیگزاگ.میتونی یه کامنتم در دفاع از زیگزاگ بنویسی.اما فکر نمیکنم شخصیت زیگزاگ طوری باشه که نیازی باشه دیگران ازش دفاع کنند.کافیه به جوابای خودش نگاهی کنی.

    1. جلسه پرسش و پاسخ گذاشتین بعد فک کردی رکورد منو شیکوندی؟ D: باید بگم عمرا!! لطفا توطئه چینی نکنین چون بلندای کامنت من انحصاری مخصوص خودم بود و یه گپ و گفتمان چند نفره نبود…
      اگر هم من به کامنتت جواب ندادم به همون دلیلیه که موسیو گفت [بحث به درازا نکشه] چون من اصولا آدمی نیستم که بخوام به زور عقیده م رو به کسی تحمیل کنم. موسیو هم واسه من خیلی عزیزه ولی فک نکنم نیاز داشته باشه من بیام حمایت کنم ازش! خودش به تنهایی همه رو حریفه. قبول دارم اینکه کامنت گذاشتم اونم به این طولانی که فک نکنم هیچ وقت هیچ جای دیگه همچین کاری بکنم به دوستیم و ارادتی که به موسیو دارم مربوطه ولی متن کامنتم به جز چند جمله ی خیلی جزئی ربطی به دوستیمون نداره! کلیت چیزی که گفتم رو اصلا پس نمی گیرم و هنوز بهش اعتقاد دارم. حتی اینجا که خود موسیو گفت آره تارا دفاع تمام قدی از من کرده من باهاش بحث نکردم. من اصراری ندارم دیگران حرف من رو قبول کنن. این نظر شخصی منه و هنوزم بهش اعتقاد دارم.

      1. نه خواهر :) الان کامنتتو دیدم فهمیدم رکورد دست خودته.این بحث به درازا نکشه چیه افتاده رو زبونتون :دی
        در مورد کامنت بالاییت اصلا ازت انتظار نداشتم اونطوری کامنت بدی.فقط یه نکته.من در وبلاگ کسی؛ کسی دیگه رو هیچوقت نقد نمیکنم.ببین موسیو گفت من تمام لینکام رو بر اساس قلمشون لینک میکنم نه دوستیمون.
        میخوام بگم نقد ستون پیشنهادات موسیو که زیگزاگ هم جزوشه.در واقع نقد سلیقه ی موسیو هستش.که البته اصلا دوست نداشتم واردش بشم.و وقتی هم وارد شدم اساسی وارد شدم :دی
        بگذریم….!
        فقط یه نکته.اینجا شما همه با همه دوستین.و ما هر نقدی کنیم یه عده جبهه میگیرین.اینه که اساسا نقدا بهتره در وبلاگ خود طرف باشه.به نظرم اینطوری بهتره

  36. تکنیکی ترین ، فنی ترین ، هوشمندانه ترین و ظریف ترین نقد ها هم باز به طور غیر قابل انکاری سلیقه ایه !
    حالا هی شما بیا بگو ال من بگم بل قلی بیاد بگه ول !
    که چی ؟
    من نمی دونم کدوم فلان فلان شده ای این به اصطلاح نقدهای وبلاگی رو راه انداخت!
    آلرژی گرفتم تو این چند وقته بس نقد! دیدم.
    نقد … نقد … وبلاگ برگزیده…وبلاگ برنگزیده… وبلاگ فلان … وبلاگ بهمان..
    این دسته بندی های بی اهمیت رو ما خودمون تعیین می کنیم اسمشم میذاریم نقد و بررسی!
    من ِ آدم معمولی ( که به فرض وبلاگ هم ندارم) باید از نوشته کسی خوشم بیاد تا بخونمش . فقط همین (سلیقه) وگرنه تمام عالم بگن این شماره یک وبلاگ نویسیه … خب بگن. چه فرقی به حال من می کنه؟
    یا بگن این وبلاگ بده چون در روز ۱۰ تا بازدید کننده بیشتر نداره. مهم اینه من بخوام بخونم یا نه !
    مثلا کسی مثل گیلاسی بازدید کننده زیادی داره ولی من چون نوشته هاشو نمی پسندم، نمی خونم. نباید بگم چون بد می نویسه من نمی خونم. حالا خوب یا بد من نمی پسندم . در روز دو میلیون بازدید کننده هم داشته باشه به حال من فرقی نمی کنه چون مهم اینه که من چی بپسندم که بخونم. ( من نوعی )
    حالا مثلا بیان اونو نقد کنن. یکی این بگه یکی اون بگه . خودش بیاد جواب بده … که چی ؟
    حالا هی بیان به بوته نقد و آزمایش بگذارن.
    چقدر منو حرص میدین آخه . نکنین این کارا رو . :)
    نقد وبلاگی- بازی وبلاگی – تعارفات وبلاگی- لینک و فید تعارفی – بی خیال بابا…..
    قواعد وبلاگ نویسی رو تا حد ممکن رعایت کنین و بشینین زندگیتونو بکنین. اینهمه ادا و اطوار نداره
    *
    به خاطر اینکه کلا این کامنت مرتبط به آقای گلابی نبوده من عذر خواهی می کنم چون کلا دنبالش نمی کنم تا حالا ۳-۴ بار بیشتر مطالبشو نخوندم که حالا مثلا بخوام نقد(!) کنم. حتی لزومی نمی بینم به اندازه همون ۳-۴ بار هم ۳ -۴ تا نقد وارده رو مثلا بگم. چون کلا من از اول تا آخرش معتقدم آخرش که چی؟
    من بگم تو اونطوری نوشتی اونطوری لینک دادی و … بعد طرف بیاد توضیح بده من منظورم این بوده نه اون یا اصلا هر چیز دیگه ای .
    *
    (یعنی تو باورت میشه که من فقط می خواستم ۴ تا جمله اول کامنتو بنویسم !) باورم نمیشه اینقدرحرف زدم…
    ما رفتیم . خوش بگذره :) . خداحافظ

    1. خواهر، مرسی که زحمت کشدی و نظرت رو گفتی…

      انقدر همه چی قاطی پاتی بود که نفهمیدم چی شد اما اصولاً نقد به خودی خود مشکلی نداره، ربطی به تعداد بازدیدکننده و کامنت و کوفت و زهرمار هم نداره…

      به‎هرحال ممنون

  37. موسیو گلابی عزیز منم یه خواننده خاموش وبت هستم و ……..اما در مورد نقد همانطور که بقیه گفن وقتی خوندن نوشته ای از وبلاگ تون رو تموم میکنم چیزی از اون تو ذهنم باقی نمی مونه که بعدا بتونم بخاطر بیارم .به عبارت دیگه
    “میخوام بگم که لااقل برای من درگیری ذهنی موثری ایجاد نکرده”.با این وجود دوست دارم بازم بنویسی منم بخونم (ایکن ادم پر رو)ضمنا در مورد نوشته اخر شما هم احساس بدی به ادم دست میده وقتی میبینم یه نفر که فکر کرده شما می تونی اونو تو حل مشکلش کمک کنی مسخره کردی یا عمدی اونو اشتباه راهنمایی کردی. (حالا به هر دلیلی که اون فکر رو کرده باشه).
    همیشه منتظر نوشته های جدیدتون هستم.

    1. درست می‎گی پسر تنها، چند تا از دوستای دیگه هم مثل شما همین عقیده رو داشتن. والله نمی‎دونم چه کاری از دستم بر میاد چون معمولاً وقتی مطلبم رو شروع می‎کنم به آخرش فکر نمی‎کنم. البته سعی می‎کنم ازین به‎بعد به وسط‎هاش که رسیدم یه سری چیزها رو مد نظرم قرار بدم که آخرش یه تأثیر کوچیکی هم تو ذهن خواننده باقی بمونه…

      در مورد مطلب آخرم هم باید بگم که خب منم یکی هستم مثل بقیه، با نقاط ضعف فراوون. اجباراً وقتی خودم رو می‎نویسم این قضایا هم پیش میاد. البته خودم هم خیلی شرمنده‎ام که آدم مناسبی نیستم. باور کن رفیق!

      و از همه‎ی اینها که بگذریم خیلی ممنون از لطفت. مخلصم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *