لئونارد، شخصیت اصلی فیلم Memento از زمان قتل همسرش، حافظهی کوتاهمدت خود را از دست داده است. برای اینکه چیزی یادش بماند آن را روی بدنش خالکوبی میکند و یا از آن عکس فوری میگیرد و همان لحظه مطلبی را زیر آن عکس مینویسد. لئونارد حتی سی ثانیه قبل را هم یادش نمیآید. ولی با همین وضعیت دنبال قاتل همسرش میگردد. در صحنهای در کافه، ناتالی که مدارکی از قاتل او تهیه کرده به او میدهد و به او میگوید: “چرا دنبالش میگردی؟ تو که همه چیز رو فراموش میکنی!” لئونارد میگوید: “انتقام حق همسرمه. اینکه ما چشمهامون رو ببندیم، دلیل نمیشه که دنیا حرکت نکنه.”
یکی از نزدیکانم که دوست ندارد نامش فاش شود، هفتهی قبل از من آدرس گرفته و بلند شده و رفته در خانهی میرحسین. زنگ زده. آیفون را برداشتهاند و گفتهاند: “بله؟” گفته: “من با خانم رهنورد کار دارم.” گفتهاند: “بله؟!” گفته: “من شاگردشون بودم و از مکه برای ایشون سوغاتی آوردم.” یک شال سبز و یک تسبیح برایش آورده بوده. یک نفر در را باز میکند و با شلوار گرمکن دم در میایستد و اطلاعات کامل را میگیرد و میگوید میخواهم به خانم رهنورد بگویم. او هم میگوید: “میدونم واسه خودتون میخواین، این شمارهام، این هم اسم و فامیلم!”
من را کشیده کنار و این داستان را تعریف میکند. من با تعجب نگاهش میکنم و میپرسم: “آخه چرا اینکار رو کردی؟” با تعجب نگاهم میکند. خودم جواب خودم را در دلم میدهم: “اینکه ما چشمهامون رو ببندیم، دلیل نمیشه که دنیا حرکت نکنه”.